3.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرِ پیراهنِ تو، گریهے مارا درآوردند
میانِ این همه کُشته، چرا تنها تو عریانے؟(:
#مهدے_رسولے
صلیاللهعلیکیااباعبدالله
همه روز گردِ کویت همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت
- امیرخسرو دهلوے
#شاعرانــــہ
شاید کسے شبیه تو پیدا شود ولے
دیگر کسے شبیه من عاشق نمےشود🫀🍃
#شاعرانــــہ
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
#بازمانده☠ #قسمت37🎬 بعضیها هم مثل راحیل من، بیخبر از همه جا! اونجا دخترایی بیکس و کاری رو دیدم ک
#بازمانده☠
#قسمت38🎬
-ولی...ولی تو جا زدی!
همه چیو به چشم یه بازی دیدی، یه بازی بچهگانه!
حاضر نشدی حتی لااقل به سوالام جواب بدی! اونجا فهمیدم که میتونی کمک کنی ولی خودت نمیخوای!
منم دیگه مجبورت نمیکنم.
رویش را برمیگرداند و پشت به من میایستد. به آسمان خیره میشود.
-میتونی بری! به اندازهی کافی بهت پول دادم. با مدارکی که داری میتونی راحت از اینجا دور شی! اگرم خواستی، میتونم برات بلیت بگیرم. برو جایی که فکر میکنی مناسبه تا آبا از آسیاب بیفته!
اولین قدم را که برمیدارد، حسی وادارم میکند که بلند شوم و خودم را به او برسانم.
روبرویش میایستم.
-نه صبر کن. میخوام کمک کنم! هستم. قول میدم هر چی بدونم رو بگم!
به چشمانم خیره میشود.
-جوابم نه از سر ترحمه نه از سر اجبار! شاید اون موقع از سر اجبار بود و فقط میخواستم از شر اون جهنمی که توش گیر افتادم بیام بیرون ولی...ولی الان خودم با قلب و دل خودم دارم میگم...میگم که هستم!
گره بین دو ابرویش باز میشود. نفسش را محکم، فوت میکند. گرمایش با سرمای پارک تلاقی میکند و در هوا گم میشود.
-مطمئنی؟ فکراتو کردی؟
سرم را تکان میدهم.
-آره مطمئنم!
واقعا مطمئنام؟! خودم هم دیگر نمیفهمم چه میگویم.
یک لحظه احساس میکنم چشمانش میخندد.
-باید کمکم کنی، پدر نسیمو پیدا کنم!
نمیدانم چرا انقدر اصرار دارد اورا ببیند. اصلا...اصلا چه ارزشی دارد؟
-چرا اینقدر براتون مهمه؟! میخوام بدونم!
-هنوز حرفایی که توی بازپرسی زدی رو یادته؟
صورتم درهم میشود و فکرم، به دنبال حرفی میگردد که زده بودم.
-بازپرسی؟ کدوم حرف؟
یک قدم عقب میرود و روی نیمکت مینشیند.
منتظر نگاهش میکنم. نفس عمیقی میکشد.
-گفته بودی که وقتی رفتی اونجا روی میز چندتا فنجون و چند نخ سیگار دیدی، درسته؟
آهسته روی نیمکت مینشینم.
سرم را محکم بالا و پایین میکنم.
-آره آره درسته!
-خوب این یعنی نسیم قاتل رو میشناخته و خودش در خونه رو براش باز کرده.
به عنوان یه مهمون، اونقدری فرصت داشته که با نسیم نشسته چای یا قهوه یا حالا هرچی خورده!
-یعنی...یعنی میگید پدرش اونو کشته!؟
-نه...نه. فقط میخوام بگم نسیم اون مرد رو میشناخته. یکی که بهش اعتماد داشته که گذاشته وارد خونهاش بشه. شاید پدرش اون رو بشناسه یا بتونه کمکمون کنه!
دستم را روی سرم فشار میدهم.
از حرف هایش سر در نمیآورم:
-نمیدونم کجاست! ولی نسیم هر چند وقت یکبار میرفت دیدنش. هیچی راجبش بهم نمیگفت. منم نمیخواستم با سوالای بیخودم نگرانش کنم. چندبار که ازش پرسیدم اوقات تلخی کرد و جوابمو نداد.
-تاحالا دیده بودیش؟
با سوالش، ذهنم به چند سال پیش برمیگردد و خاطراتم جان میگیرند.
-دبیرستان باهم همکلاسی بودیم. چند باری پدرش اومد دنبالش. بعد اینکه مادرش فوت کرد پدرش دست نسیمو گرفت و برد تهران. وقتی هم که من دانشگاه تهران قبول شدم، پدرم یه واحد نزدیک دانشگاه برام اجاره کرد که نخوام برم خوابگاه. نسیم هم که فهمید اومدم تهران، اومد پیشم موند. میخواست از پدرش دور باشه. میگفت...میگفت اینطوری برای هردوتاشون بهتره.
انگشتانش را در هم قلاب میکند و روی کندهی زانو تکیه میدهد.
-باید هرطور شده پیداش کنیم...!
✍🏼بہقݪــــم:
👥-خانمها نیـکوکـار/ بـابـاشپور
🌱_•
@eshgss110
__
30.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ۸ دقیقه براتون توضیح میده:
چرا ورودِ آمریکا به جنگِ ایران-اسرائیل
برای آمریکا به صرفه نیست⁉️
@bagherzadeh91
35.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ»
🎙 با مداحی: حاج #مهدی_رسولی
🗓 پنجشنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۴
مراسم یادبود شهدای راه قدس زنجان
📍 هیئتثاراللهزنجان (رهروان امام و شهدا)
[ @mahdirasuli_ir ]
[ @sarallah_zanjan ]
4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتظاری که از وزارت امور خارجه در مقابل پیشنهاد مذاکره با آمریکا داریم.🦦
عروس دامادایی که مهریه شون ۱۴ سکه باشه استاد ابراهیمی تو مسجد الاقصی عقدشون میکنه😂
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
عروس دامادایی که مهریه شون ۱۴ سکه باشه استاد ابراهیمی تو مسجد الاقصی عقدشون میکنه😂
میگن سواحل مدیترانه هم برا ماه عسل خیلی دنج و زیباست!!
خب دیگه وقتشه؛ دست بجنبونین😂😔
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میزنه قلبم داره میاد دوباره باز بوی ِ محرم :))
#یاحــسین🫀
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سجیلمونو از این زاویه دیده بودید؟🥲♥️