eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
372 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از عآشقـٰانِ پࢪواز
ی نی نی زشت کنار دو شهید گمنام💝😍😂
4.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️ سِلم لِمَن سالَمَکُم، حَرب لِمَن حارَبَکُم
🔴 چله زیارت عاشورا، از عاشورا تا اربعین آیت‌الله سید علی آقای قاضی یک چله زیارت عاشورا می‌گرفتند و آغاز آن را از روز عاشورا تا اربعین قرار می‌دادند بسیاری از علماء و بزرگان و اهل معرفت بر گرفتن این تاکید دارند. بخصوص برای حوائج ویژه. شروع از روز عاشورا به مدت چهل روز ... 🔻 نکاتی که بزرگان توصیه می‌کنند: ۱. بهترین زمان، هنگام طلوع یا غروب آفتاب است. اما در سایر اوقات نیز منعی ندارد. البته اساتید بر یک زمان ثابت تاکید دارند. ۲. قرائت زیارت هنگام حرکت نباشد. ۳. مراقبت شود به جز اهل خانه کسی از چله‌گیری مطلع نشود. ۴. از ابتدا حوائج خاص را در نظر داشته باشید. ۵. حتماً نماز زیارت پس از زیارت عاشورا اقامه شود. ۶. به خانواده‌ها نیز توصیه شود شروع کنند. ۷.مانعی ندارد که به طور معمول قرائت شود بدون صدلعن و صد سلام ۸. اما اصل بر صد سلام است که البته با استناد به روایت منقول از امام هادی(ع) می‌توان مختصرتر کرد. (درادامه این روش توضیح داده خواهد شد) ✅ حاجت خاص همه‌مون سلامتی امام زمان و نایبش امام خامنه‌ای و پیروزی نظام اسلامی و جبهه مقاومت بر جبهه باطل باشه 👈 سستی و وسوسه و کسالت و ... ممنوع!!! 🔻 روش کوتاه منسوب به امام هادی(ع) در خواندن زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام که برخی بزرگان توصیه میکنن 👈 زیارت عاشورا را بخوانید، به صدلعن و صد سلام رسیدید این‌گونه عمل کنید: يك بار لعن را -اللهم العن اول ظالم...- مي‌خوانيد و فقط جمله‌ي پاياني آن؛ "اللهم العنهم جميعا" را صد مرتبه تكرار مي كنيد. و سلام را كه يك بار عرض مي كنيد، فقط "السلام علَي الْحسين و عليٰ عليِّ بنِ الحسين و علی اولاد الحسین و عليٰ اصحاب الحسين" را صد مرتبه تكرار كنيد سند روایت: شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشورا برای همه بفرستید تا هرکی میخواد از امروز که عاشوراست شروع کنه. مثل سال قبل ان‌شاءالله روزانه یادآوری میکنم زیارت عاشورای روز رو بخونیم. پس حتما هرروز کانال رو چک کنید. | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
گلے گم کرده‌ام مےجویم اورا... بہ هرگل مےرسم، مےبویم اورا...
-شهریار❤️‍🩹🌘 دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
هدایت شده از تأملات | تولايى
بعضیا اشکشون جاری بود رو گونه هاشون ریخت این شبا نوش جانشون!
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
«خداحافظ‌ ای برادر زینب..» #نوحہ #روضہ
بازم این ده روز مثل برق و باد گذشت و چیزے جز شرمندگےِ بیشتر،عایدم نشد... مےترسم روز محشر حسرت بخورم که چرا بیشتر اشک نریختم دورت بگردم(:
اگر می‌دانستی در آن سوی سکوت چه اقتداری نهفته است برای همیشه زبان را رها می‌کردی. من استاد سخن گفتن در سکوتم در تمام زندگی ام با سکوت سخن گفتم و سرتاسر تراژدی‌های زندگی‌ام را ساکت زیسته‌ام. -فئودور داستایفسکے🌚🎍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
#بازمانده☠ #قسمت39🎬 ساعتی می‌گذشت که به خانه برگشته بودم. دوباره همان خانه و سکوت مرگبارش! از وقتی
🎬 تا کی باید زندگی‌ام را روی همین چرخ جلو ببرم؟ نگاهم را می‌دوزم به چاقویی که هنوز لای انگشتانم گرفتار شده است. آخرش که چه؟ یا الان یا... بالاخره که باید مرگِ من هم رقم بخورد! مثل نسیم، مثل راحیل، مثل... چشمانم را می‌بندم و نفس عمیقی می‌کشم. رویم را برمی‌گردانم. به اتاق نگاه می‌کنم. صدا قطع شده است. یک قدم...دو قدم...سه قدم... می‌خواهم قدم دیگری بردارم که این‌بار، صدای ریتم ضربه‌های کوتاهی پشت سرهم بلند می‌شود. انگار...انگار که کسی با ناخن اشاره‌اش، روی میز ضربه می‌زند. انگشتانم چاقو را محکم‌‌تر می‌‌فشارند. آنقدر که رگ‌های روی مشتم برآمده می‌شوند. چشمانم می‌لرزند، بیشتر از آن، پاهایم بی‌قراری می‌کنند... اما نه نه! نباید عقب بکشم. باید بروم... بالاتر از سیاهی که دیگر رنگی نیست! حس حضور کسی، تا مغز استخوانم را می‌لرزاند. گره روسری‌ام را محکم‌تر می‌کنم. ساق آستینم را که بالا رفته بود با پشت دست، پایین می‌کشم. دستم می‌لرزد. بالا می‌آید و می‌نشیند روی دسته‌ی بی‌روح اتاق. گوشم را تیز می‌کنم. سکوت مطلق! عقل و قلبم با هم می‌جنگند! سرم را تکان می‌دهم. افکار مسموم را کنار می‌زنم. نفس عمیقی می‌کشم. یک... دو... سه... با حرکتی دسته را پایین می‌کشم و خودم را داخل اتاق پرت می‌کنم. یک‌لحظه سرمای اتاق، صورتم را می‌سوزاند. پنجره باز است و پرده، با هر بادی که می‌آید موج دار می‌شود و بالا و پایین می‌رود. همزمان دستم را بالا می‌آورم و چاقو را جلوی صورتم می‌گیرم. نفسم می‌لرزد. بدون حرکت وسط اتاق می‌ایستم. فقط صدای ضربان قلبم را می‌شنوم. دوب... دوب... دوب. چشم می‌چرخانم دور اتاق. در کمال ناباوری اتاق خالی است. وحشتم بیشتر می‌شود. سرم می‌چرخد. چشمانم دقیقا می‌نشیند روی کمد دیواری که حالا درش نیمه باز است. داخلش را نمی‌توانم ببینم. صدای ضربه‌های ریزی پشت سرهم از داخلش می‌آید... ریتمش مغزم را بهم می‌ریزد. حس می‌کنم کسی می‌خواهد با این ضربه‌های دیوانه‌کننده، با روح و روانم بازی کند! اضطراب وجودم، صدایم را می‌لرزاند. -کِ...کی اونجاست؟ بیا بیرون. صدا متوقف می‌شود. قفسه سینه‌ام بالا و پایین می‌شود. آرام آرام نزدیک می‌شوم. با حرکتی در را می‌کشم و با چشمان بسته، چاقو را مقابل صورتم می‌گیرم. با برخورد چیزی به سرم، جیغی می‌کشم. تعادلم را از دست می‌دهم. زمین می‌خورم و کمرم تیر می‌کشد. آهی می‌کشم...! ✍🏼بہ‌قݪــــم: 👥-خانم‌ها نیـکوکـار/ بـابـاش‌پور 🌱_• @eshgss110 __
عکسا بوے خوبے میده!(: