eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
374 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی خیلی چیزها یادمان می دهد و ما مقصریم که یاد نمی گیریم و بارها و بارها در همان تله ی شیرین گرفتار می آییم.
استوری‌و‌پروفایل‌برای‌فرحه‌الزهرا‌نداری!؟ جات‌اینجاست👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/outeqkh_110 رسول‌الله: جهنم‌هفت‌در‌دارد،‌برای‌هفت‌تن‌از ...😮🔥 https://eitaa.com/outeqkh_110 نحوه‌به‌درک‌واصل‌شدن‌یزید🔥🔨 https://eitaa.com/outeqkh_110 کدوم‌یکی‌از‌مداحان‌"حیران‌زلفت‌رو‌بهتر‌خوندن!؟" بابا‌یبر‌نژاد‌هم‌خونده!؟🤩 https://eitaa.com/outeqkh_110
همیشه‌ازعشق‌مینوشتم،عاشقانه‌هایی‌که سرانجام‌شان‌وصال‌بود! اما‌عاشقانه‌زندگی‌خودم‌به‌جدایی‌وشکست منتهی‌شد... https://eitaa.com/joinchat/2836268072C24210e2b22
-محسن‌حیدرے🖇🎇 میگفت : غیرتم قانع نشد نام ِتو را عنوان کنم! نیستی سرکار ِخانم نقطه‌چین ؛ آشفته‌ام ...
هدایت شده از تبادلات‌النحیط
با تقه ای که به در خورد به خودم اومدم... خودش بود؟حسام... انگار دوباره یه داغ تازه به دلم نشست. در رو باز کردم و پیاده شدم. خیره شده بود بهم...گفتم: +کاری داشتی پسر عمه؟اگه کاری نداری تنهام بذار سرم درد میکنه... دستی تو موهاش کشید و گفت: -به چه حقی زدی تو گوش ماندانا... پوزخندی زدم وگفتم: +به حق اینکه داشت واسه عشق من تور پهن میکرد...و اسمشو به زبون نجسش آورد... حس کردم یه نفر پشت سرم وایساد...خودش بود.به موقع خودشو نشون داده بود... ـــ کاری داشتین آقا حسام؟؟ فقط غیرتی شدنش👀 https://eitaa.com/joinchat/3977577623Cda711bfa76
سلام‌‌وقتون‌بخیر؛ بنده‌ادمین‌تب‌هستم،باسابقه‌بیش‌از‌سه‌سال‌اد‌تب‌بودن‌ در‌پیام‌رسان‌ایتا💙✨! قصد‌،دارم‌روش‌متفاوت‌وجدیدی‌رو‌برای‌بالا‌رفتن‌امار‌ چنل‌هاتون‌انجام‌بدم،بدون‌هیچ‌هزینه‌وحقوقی🙂🫂.. امار‌مهم‌نیست🌊🌚. تبادلات‌گسترده‌‌النحیط🐬☄️؛ https://eitaa.com/joinchat/3692889273C0b1394bacc
هدایت شده از تبادلات‌النحیط
•[خطاے۴۰۴ قلب یاـ؋ـت نشـد!]• با عصبانیت به چشمای خرماییش خیره شدم. انقد نزدیکش شده بودم که از ترس چسبیده بود به دیوار و داشت نفس نفس میزد. فاصله مون خیلی کم بود طوری که نفسای داغش پخش میشد رو صورتم...مور مورم میشد... داغ کرده بودم هیچی نمی فهمیدم... +ترانه حرفی که زدی رو تکرار کن وگرنه بد میبینی... چشماشو بست و گفت: -م...مظفری...مظفری باب...بابامه...منم ترانه مظفریم...ن...نه رضاییان...توروخدا بین خودمون بمونه... دادی زدم که ترانه اشکاش روی صورتش جاری شد: https://eitaa.com/joinchat/3977577623Cda711bfa76
هدایت شده از تبادلات‌النحیط