💥 در تاریخ ما هم، #یک_بار_دیگر اتّفاق افتاد،
👈 در زمان پیغمبر در سال ششم هجرت.
یعنى هزار و چهارصد و دو سال قبل از این، رسول خدا با عدّهاى راه افتادند به قصد ورود به مکّه. خداى متعال به پیغمبر هم وعده داده بود، پیغمبر هم به مردم از قول خداوند گفته بود که ما #وارد_مکّه خواهیم شد. آمدند مسلمانها با امید اینکه وارد مکّه خواهند شد ــ در محلّى به نام حدیبیّه ــ دشمن راه آنها را سد کرد، مانع از حرکت آنها شد؛ میخواستند حمله کنند، آنها را قتل عام کنند، از بین ببرند. خداى متعال مسلمین و بندگان خودش را حفظ کرد و قضیّه منتهى شد به نوشتن یک #صلحنامه، که به «صلح حدیبیّه» معروف است.
⭐️ وقتى که #صلحنامه را مینوشتند، پیغمبر نام خودش را که به امیرالمؤمنین فرمود نوشت، بعد از آن کلمه «رسولاللّه» را نوشت. آنها اعتراض کردند، گفتند ما به رسولاللّه بودن تو اعتقادى نداریم.
👈 پیغمبر گفت بسیار خوب، این کلمه را پاک کن. امیرالمؤمنین عرض کرد یا رسولاللّه! من دلم نمىآید کلمهى رسولاللّه را پاک کنم. پیغمبر فرمود بده من خودم پاک کنم؛ گرفت کاغذ را از امیرالمؤمنین، آنجایى که رسولاللّه نوشته بود، با دست مبارک خودش آن را پاک کرد.
پیغمبر این صلحنامه را با کلمهى «بسم الله الرّحمن الرّحیم» شروع کرد که شعار اسلامى است، آنها گفتند ما قبول نداریم؛ ما این رحمانى که تو میگویى، نمىشناسیم؛ بنویسید «بسمک اللّهمّ»؛ همان شعارى که مشرکین و کفّار قریش داشتند.
👈 پیغمبر فرمود بسیار خوب، «بسماللّه» ننویسید، بنویسید «بسمک اللّهمّ».
⚡️ آن چنان وضعیّتى پیش آمد که اوّلاً همهى مسلمانها دچار #تعجّب شدند. یک عدّه از #مسلمانهاى_داغ و #تند فریادشان بلند شد که یا رسولاللّه! چه کار دارى میکنى؟ مگر ما حق نیستیم؟ مگر اینها باطل نیستند؟ این چه جور تصمیم و روشى است که شما در پیش گرفتید؟
⚠️ یک نفرى هم از سرشناسهاى مسلمانها گفت من حتّى در پیغمبرىِ پیغمبر در آن روز شک کردم!