eitaa logo
کانال قرار عصر
174 دنبال‌کننده
726 عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
گرد هم آمدیم تا با معرفی کتب، داستانک و روایت گری، سبک زندگی ایرانی اسلامی را کنار هم تجربه کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ کمپوت خنک! 🔻 بچه‌ها یک کمپوت گیلاس از یخچال در آوردند و جلوی آقا مهدی گذاشتند. من حواسم بود. آقا مهدی یک لحظه دستش را به بدنهٔ کمپوت چسباند و بلافاصله کشید. لحظاتی گذشت و بچه‌ها وقتی دیدند آقا مهدی کاری به کمپوت گیلاس ندارد خواستند خودشان کمپوت را باز کنند. آقا مهدی مانع شد. من متوجه شدم که آن‌ها بگی نگی ناراحت شده‌اند. من آهسته در گوش آقا مهدی گفتم: «به نظرم این بچه‌ها ناراحت شدنا!» گفت: «چرا؟ چطور؟» گفتم: «به‌خاطر همین نخوردن شما! اجازه بده این کمپوت رو باز کنن یه کم بخورین.» آقا مهدی چند بار زیر لب استغفار گفت و بعد ادامه داد: «خدا شاهده من نمی‌خواستم این حرف رو بزنم. من اهل این نیستم که خودم رو نشون بدم، ولی به‌خاطر دل شما و این که از دست من ناراحت نباشین می‌گم؛ اگر توی این هوای گرم من این کمپوت رو بخورم، دلم خنک می‌شه و جیگرم حال میاد؛ ولی بعدش وقتی که می‌رم توی خط، پیش رزمنده‌هایی که توی این گرما دارن کار می‌کنن و زحمت می‌کشن، ممکنه یا اونا حرف من رو قبول نكنن، يا من حرف اونا رو نفهمم. من باید هم‌رنگ و هم‌دل اونا باشم تا حرف همدیگه رو خوب متوجه بشیم و بفهمیم.» 📣 راوی: عبدالرزاق میراب 📚 از کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی ، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 📖 ص ۱۵۸ ✍ علی اکبری مزدآبادی ❤️ @garareasr
روایت مقاومت خداوند در حوادث و اتفاقات به ما درس می‌دهد. هم حوادثی که در زندگی ما اتفاق می‌افتد هم سایر بندگان خدا. در تمام حوادث و وقايعي که در زندگي ما پيش مي‌آيد، خدا دارد تمام حقايق و معارف را به ما یاد می‌دهد. این حوادث همیشه در طول تاریخ بشر بوده است از جنگ میان ملت‌ها و اقوام تا رویدادهای زندگی پیامبران و امامان. اتفاقاتی که در زندگی پیامبران پیش آمده، برای این است که ما نکات مهمی را از نوع رفتارشان با حوادث ياد بگيريم و آنها را مدل و اسوه قرار بدهيم. در ادامه سعی می‌کنیم برشی از این اتفاقات را در ادوار مختلف بیان و تحلیل کنیم🌷 https://eitaa.com/garareasr
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 صبر در اوج دلدادگی، روایت مادرانی است که دلشان آسمان شد و صبرشان چون کوه، استوار ماند. آنان فرزندان خود را نه تنها بدرقه کردند، که به میدان عشق فرستادند؛ میدانى که پایانش شهادت بود و آغازش جاودانگی. 🔥 مادرانی که در سکوتشان فریاد حماسه بود، در اشکشان طوفان ایمان. آنان ستون‌های استقامت این سرزمین‌اند؛ زنانی که در برابر داغ، خم نشدند و در اوج دل‌سوختگی، پرچم پایداری را برافراشتند. 🕊 تاریخ هرگز از یاد نخواهد برد که دفاع مقدس تنها با شمشیر و خون نوشته نشد؛ با دل‌های عاشق مادران هم بود، با صبری که دنیا در برابرش سر تعظیم فرود می‌آورد. https://eitaa.com/garareasr
14.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 زن یعنی گل، یعنی عطر 📝 زن، هوایی است که فضای خانواده را انباشته؛ یعنی همچنان که شما در فضا تنفّس میکنید، اگر هوا نباشد، تنفّس ممکن نیست، زن این جوری است؛ زنِ خانواده به منزله‌ی تنفّس در این فضا است. اینکه در روایت هست: اَلمَراَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَة، مال خانواده است. «ریحانه» یعنی گل، یعنی عطر، بوی خوش؛ همان هوایی که فضا را پُر میکند. 📝رهبر انقلاب، ١٤٠١/١٠/١٤ https://eitaa.com/garareasr
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️‍🔥 دختر شهید روز اول مهر ؛ همه رو آتش زد... اومدم بگم: بابا! خبرداری من کلاس اولم؟ https://eitaa.com/garareasr
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزی که همه دنیا، العجل را فریاد می‌زنند و او را از عمق سرگشتگی جانهایشان می خواهند؛ الیس الصبح بقریب... پ.ن:خواندن دعای فرج در‌ سیدنی
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍🏻نوشته: زهرا فرح‌پور ۱۴۰۳/۸/۲۰ 🎨🖌 نقاشی دیجیتال: مطهره سادات میرکاظمی 🎞تدوین و تنظیم: زهرا فرح‌پور 🎙با صدای: الهام گرجی 🖼💻طراحی جلد: لیلا غلامی، الهام رسولی 🕊🇱🇧🇮🇷🇵🇸🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊🇱🇧🇮🇷🇵🇸🕊 📚 او ایستاده دود و خاک، در هم پیچیده و بالا می‌رود. چون اژدهایی بی‌رحم، می‌غرد و نعره می‌کشد. در میان هیاهو و فریادها ایستاده و نگاه می‌کند: به نوجوانی که در لبنان بزرگ می‌شود و قد می‌کشد. به جوانی که در نجف و قم و لبنان، پای درس دین می‌نشیند و پیمانه‌پیمانه از آیات قرآن و روایات شیعه، می‌نوشد. به جوانی که اسلحه در دست در مقابل کفر مطلق می‌ایستد و می‌جنگد. به جوان ۳۰ ساله‌ای که رهبری یک ملت را بر دوشش می‌گذارند. باری سنگین و ملتهب چون گدازه‌های فوران یک آتشفشان؛ و او پرقدرت برای تمام سختی‌ها آغوش باز می‌کند. و حالا در کنار تلی از خاک، میان ناله و شیون اهالی لبنان ایستاده، به دستان و عبای خاکیش به محاسن سفیدش و به جنازه‌ای که آشناست نگاه می‌کند. جنازه را که بیرون می‌آورند، شهر در سکوت فرو می‌رود. غم بزرگی از میان تل خاک بیرون کشیده شده و غبارش بر شهر نشسته. او بالای سر جنازه‌ی خود می‌ایستد و فریاد‌ "سننتصر" سر می‌دهد. خون در رگ‌های پیکر شهر دوباره می‌جوشد. او سید حسن نصرالله است که همچنان در کنار مردم لبنان ایستاده و می‌جنگد... ✍🏻نوشته: زهرا فرح‌پور ۱۴۰۳/۸/۲ 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مبارکت باشد، سید! ‌ امروز اشک توی چشم‌هایم حلقه زد، ولی نگذاشتم جاری شود. با نوک انگشت پاکش کردم. نه، برای شهادت آدمی مثل نصرالله نباید اینطور گریه کرد. سیدی که همیشه با لبخندی آرام و مثل کوه با جهان حرف زد. سیدی که گریه‌‌اش را فقط برای حسین(ع) دیده بودیم و بس. سیدی که افسانهٔ شکست‌‌ناپذیری اسرائیل نامشروع را به رویایی برای خودشان تبدیل کرد. من از چهرهٔ آرام و با صلابت او شرم می‌کنم، اگر توی چهره‌ام، توی حرفم، کلامم، حتی نشانی از ضعف باشد. من، به یاد روزهایی که در ایران فوج فوج شهید می‌دادیم و خم به ابرو نمی‌آوردیم، امروز هم خدا را شکر می‌کنم. شهادت همیشه برگ برندهٔ ماست. امتی که از خون خود هراسی نداشته باشد را، هیچ کس نمی‌تواند شکست دهد. ما این‌ها را از او یاد گرفته‌ایم. راستی چقدر شهادت به قد و قامت سید می‌آید. خیلی کلمه‌های توی ذهنم را زیر و رو کردم. شهادت شبیه چه چیزی بود؟ شهادت کسی مثل نصر الله؛ مثل شربت خنکی که در گرماگرم تابستان به دستت بدهند؟ یا چای گرمی وسط برف و بوران زمستان. جای نصرالله توی جبههٔ مقاومت تا ابد خالی است. اما انصافاً حقش نبود، بعد از سی سال نفس زدن، دویدن و جنگیدن برای خدا، توی گرماگرم جهاد، شربت خنک شهادت را بچشد؟ شهادت مبارکت باشد سید. گوارای وجود... نگران مقاومت نباش، فقط دعایمان کن...
بشقاب های گل سرخی مامان را که ترانه زحمت شستن شان را کشیده است در قفسه می گذارم. همه در حال تماشای پخش زنده نتیجه رای گیری سران کشورها در مورد لغو یا ادامه تحریم ها علیه ایران هستند. حالت تهوع شدیدی دارم. عذرخواهی می کنم و کنار میز دراز می کشم و پاهایم را روی صندلی می گذارم. رای ندادند... دنیا موافق ادامه تحریم ها علیه ایران بود. بابا سیگارش را روشن کرد... بلند بلند نق می زنم که : چه طور خودشان سلاح هسته‌ای و چه و چه داشته باشند ؟ به ما که می رسد حق هیچ پیشرفتی نداریم؟! محسن پاسخ داد : تو همه چیز را اخلاقی نگاه می کنی. حرف حرف قدرت... اینها سیاست مدار اند... طرف میگه من زورم بیشتر و تو حق نداری شبیهه من بشی... ادامه نمی دهم. در جمع خانواده هم نظری ندارم. ولی در دلم همان است که گفتم. من همه چیز را اخلاقی نگاه می کنم؛ حتی سیاست ... دلم برای عراقچی سوخت. تمام مردم هم که بگویند عرضه نداشت توافق کند من ولی دلم با اوست. در کلاس های ماجرای حسین استاد روایت می کردند که : روزی که ولید از امام حسین دعوت کرد تا پیرامون بیعت و مذاکره با یزید گفت و گو کنند ؛ امام حسین جلسه را با عصبانیت ترک کردند. بزرگان مدینه گفته بودند حسین چیزی از سیاست نمی داند. آن روز هنگام خروج از مجلس ولید فقط قمر منیر بنی هاشم به چشمان امام لبخند زدند... صبح روز بعد شعبه خیلی شلوغ شد . از ده میلیون تا ده میلیارد برداشت از حساب ها جهت خرید طلا و ارز! مردم دلخور بودند که چرا توافق نکردیم. سکوت می کنم و از شدت حالت تهوع به خودم میپیچم. دستم را روی دلم می گذارم و والعصر می خوانم. فرزند شهید زندی از شهدای جنگ دوازده روزه وارد اتاقک شیشه ای شد. چون برادر کوچک شیرخوار داشت به مادرشان گفته بودم از این به بعد تمام کارها را با امیرمهدی مدیریت می کنیم و نیازی نیست شما تشریف بیاورید. چشمان امیرمهدی برق می زد وقتی این جمله را به مادرش می گفتم. پیراهن مشکی را درآورده بود . چقدر خوشحال شدم. ریش های تنک اش زیبایی چهره اش را صد برابر کرده بود . قند در دلم آب می شود هر وقت مراجعه می کند... صورت حساب برادرش را می خواست که برای واریز حقوق به بنیاد شهید بدهد. دلم می خواست بنشانم اش روبه‌روی خودم و فارغ از نرخ ارز با او چای بنوشم... سران کشورها چه می دانند تماشای چهره مومن چه حال خوشی دارد... ‌ خاطرات یک بانکی زینب یاقوتی https://eitaa.com/garareasr
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قصه، قهرمان دارد.. گاهی حقیقت‌هایی داریم شاید شبیه افسانه!! حقیقت‌هایی که تمامِ معادلات و مفاهیمِ معمولی زندگی را بهم می‌ریزد! تابلوی عجیبی از ایرانِ هشت سال دفاع‌مقدس که هر چه به آن خیره شوی و دنبال جزئیاتش بگردی، باز متوجه‌‌اش نمی‌شوی! همه‌ی مفاهیمِ جاافتاده‌یِ تکراریِ زندگی را زیر سوال برده! یک شاهکارِ هنریِ ماندگار از مردم اصفهان! قصه‌ی انقلاب با قهرمان‌هایش است که قشنگ می‌شود. قهرمان‌های قصه با هم فرق دارند... گاهی قهرمان قصه، صاحبانِ آن هفده تا خانه توی اصفهان است که یک شبه آن را خالی می‌کنند، که خراب بشود... که قبر بشود.. که بشود بهشتِ ۳۷۰ شهید اصفهانی... سرزمینی که قهرمان‌هایش عاشقند🍃 شادی روح شهدا صلوات 🌷 https://eitaa.com/garareasr