🔸 #شهید رضا نصیری خلیلی ( #بهشهر) #شهادت ۸ #اردیبهشت ۱۳۶۶ #بانه :
.
▪️مادر شهید : می رفت جنگل گل وحشی می کند و می فروخت یک ریال هم بود به من می داد و بچه ای بود که اگر به کسی بدهکار بود خواب نداشت می گفت این ها در آخرت باز خواست دارد...
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
.
💠 @hafttapeh
💠 #گمنام #هفت_تپه ( #شهید غلامعباس گلی ) #شهادت ۸ #اردیبهشت ۱۳۶۶ #بانه :
.
💢 همسر شهید : «بعد از شهادت دوستش «سیدکریم حسینی»، کمتر به خانه میآمد. وقتی هم میآمد، فقط از شهادت حرف میزد. زمانی که بچههایم «سجاد و جواد» به سمتش میرفتند، می گفت: کریم دیگر نیست که حسن و حسین خود را بغل کند. من چطور شما را در آغوش بگیرم؟»
.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
کانال شهدایی #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
🆔 @hafttapeh
🏷 #بیاد_رضا_نصیری
#شهید رضا نصیری خلیلی ( #بهشهر)
🌷 #شهادت ۸ #اردیبهشت ۱۳۶۶ #بانه :
.
🔖مادر شهید : می رفت جنگل گل وحشی می چید و می فروخت یک ریال هم بود به من می داد و بچه ای بود که اگر به کسی بدهکار بود خواب نداشت می گفت این ها در آخرت باز خواست دارد...
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🆔 @hafttapeh
هدایت شده از هفتتپهی گُمنام 🇮🇷
💠 #گمنام #هفت_تپه ( #شهید غلامعباس گلی ) #شهادت ۸ #اردیبهشت ۱۳۶۶ #بانه :
.
💢 همسر شهید : «بعد از شهادت دوستش «سیدکریم حسینی»، کمتر به خانه میآمد. وقتی هم میآمد، فقط از شهادت حرف میزد. زمانی که بچههایم «سجاد و جواد» به سمتش میرفتند، می گفت: کریم دیگر نیست که حسن و حسین خود را بغل کند. من چطور شما را در آغوش بگیرم؟»
.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
کانال شهدایی #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
🆔 @hafttapeh
هدایت شده از هفتتپهی گُمنام 🇮🇷
🏷 #بیاد_رضا_نصیری
#شهید رضا نصیری خلیلی ( #بهشهر)
🌷 #شهادت ۸ #اردیبهشت ۱۳۶۶ #بانه :
.
🔖مادر شهید : می رفت جنگل گل وحشی می چید و می فروخت یک ریال هم بود به من می داد و بچه ای بود که اگر به کسی بدهکار بود خواب نداشت می گفت این ها در آخرت باز خواست دارد...
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
🆔 @hafttapeh
🩸#شهید محمدرضا رویایی ( #بهشهر)
🩸#شهادت : #شهریور ۱۳۶۴_#بانه
.
▫️پدر شهید : مدتي از طرف سپاه، مسئول پخش لوازم مورد نياز بين مستمندان بود. با اينكه حقوق كمي ميگرفت، نصف آن را به نيازمندان ميداد. يك روز به او گفتم: پسرم! داماد من دو سال است كه به اسارت در آمده است. خب، مقداري از اين لوازم را به منزل آنها ببر. او دو فرزند دارد. به من گفت: پدر! آنها محتاج نيستند؛ چراكه مادرشان معلم است. يا به او ميگفتم: تو كه موتور داري، سر راه، ديگران را هم سوار كن. ميگفت: اين موتور متعلق به بيتالمال است. من بايد حافظ بيت المال باشم.»
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🆔 @hafttapeh