eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
50.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
396 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
ظلمی که به حقِّ حضرت صاحب(عج)شد از غفلت خَلق بود و او غایب شد تا خَلقْ، علی (ع) و آل را بشناسند شاعر: @dobeity_robaey
گرچه خیلی فاصله داریم، تا نوکر شدن ای خوشا خاکِ درِ اولادِ پیغمبر شدن! ای خوشا عشقی که فارغ می‌کند ما را زِ خود! ای خوشا عشقی، که باشد، آخرش بی‌سر شدن! از مقاماتِ غلامش "جون"، ثابت شد به ما: شاهِ عالَم، نسخه‌ای دارد برای زَرشدن گشتنِ پروانه دورِ شمع کافی نیست که وصل، یعنی در طریقِ نور، خاکسترشدن در سرِ دلداده، غیر از حسرتِ پرواز نیست پر زدن تا اوج، اجرِ ماست از پرپرشدن افتخارِ چشمِ ما، این است تنها در جهان: در میانِ روضه‌ی شاهِ شهیدان، تَرشدن شاعر: @hosenih
خوشا بر آنکه به تمرین از صراط گذشتن مقابل حَرَمت می‌زند قدم شاعر: @dobeity_robaey
🏴إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ🏴 ⚫️ با خبر شدیم پیرغلام امام حسین (ع)، گرانقدر شاعر اهل بیت(ع) جناب حجت‌الاسلام و شاعر گرامی برادر ، آسمانی شد. 🏴حسینیه این ضایعه را به این دو برادر عزیز و خانواده های محترمشان تسلیت عرض می‌کند. 🙏ان شاء الله روح آن بزرگوار تا قیامت همجوار با ارباب دوعالم حضرت سیدالشهدا (ع) قرار بگیرد. ✔️جهت شادی روح این پدر گرامی، فاتحه‌ای به همراه صلوات قرائت بفرمایید. ▪️پایگاه تخصصی مدح و مرثیه حسینیه▪️ @hosenih
سخت آلودم هوای روضه را از من مگیر آه ای مروه صفای روضه را از من مگیر هر لباسی جز غمت تن کردم آرامش نداشت خواهشاً رخت عزای روضه را از من مگیر @hosenih هیچ طعمی مثل طعم چای بزم روضه نیست جان من ارباب چای روضه را از من مگیر هرچه پل پشت سرم بوده خرابش کرده ام این دو قطره اشک پای روضه را از من مگیر تا نفس دارم برایت اشک میریزم حسین آه آقا های های روضه را از من مگیر من بدون روضه های مادرت دق می کنم جان زهرا کیمیای روضه را از من مگیر @hosenih رفتم اما هیچ جا کنج حسینیه نشد تا نفس دارم نوای روضه را از من مگیر هرچه دارم میدهم دار و ندارم را بگیر صاحب روضه نوای روضه را از من مگیر شاعر: @hosenih
🌷 خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم تا دلم را روی فرشِ روضه‌ها انداختم من به دست خوب آقایی همیشه رو زدم «مَن‌مَنم» را خوب جایی زیرِ پا انداختم @hosenih روزهای روضه‌دار و ماه‌های آه‌دار روی دوشِ خانه‌ام شالِ عزا انداختم من مریض گریه‌ام؛ در روضه‌های خانگی بسترم را گوشه‌ی دارالشّفا انداختم یادِ کام تشنه‌ات یاد گرسنه بودنت خویش را با گریه از آب و غذا انداختم @hosenih هر تپش را با دخیلِ «یاحسینم» زنده‌ام قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم در خیالم هر شبِ جمعه کنار گنبدت چند عکس یادگاری با خدا انداختم شاعر: @hosenih
دارد هوای عشق تو در جان من وجود دست مرا به دست گرفتی همیشه زود جز تو کسی به حال دل من محل نداد جز تو کسی طریق رفاقت بلد نبود هرگز به زَرق و برق جهان اعتنا نکرد آنکس که زیر پرچم تو چشم دل گشود @hosenih در کشتی نجات تو صبحِ علی الطلوع از من سلام و از تو به من میرسد درود روز جزا مرا بخر و قیمتم بده طردم نکن به کوری چشم بدِ حسود نگذار با یزید(لع) و سنان(لع) همنشین شوم این است حاجتم همۂ عمر در سجود دورم کن از جهنم و برگ امان بده با یک نگاهِ ویژه همان لحظۂ ورود @hosenih در پیش چشم فاطمه(س) در حشر یاحسین(ع) دست مرا بگیر و بگو اهل روضه بود * در پیش چشم فاطمه(س) بر سینه ات نشست آن سینه ای که بود پُر از زخم و شد کبود سرنیزه ها برای سرت ضجه میزدند خنجر چقدر آمده بر حنجرت فرود! شاعر: @hosenih
فقط ۲۰ روز مانده تا امیرالمومنین از زبان امام رضا علیهما السلام: ...لَقَدْ رَامُوا صَعْباً وَ قَالُوا إِفْكاً وَ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً وَ وَقَعُوا فِي الْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ مَا كَانُوا مُسْتَبْصِرِينََ... ...سختى را طلب كردند و سخن دروغ بر زبان جارى نمودند و به گمراهى عميقى درافتادند و در حيرت و سرگردانى واقع شدند، زيرا كه از روى بصيرت امام را ترك كردند و شيطان اعمالشان را آراست و آنان را از سبيل الهى بازداشت در حالى كه مستبصر بودند... 📚عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج ۱ ص ۲۱۸ 🌹🌹🌹 ادامه شعر دوم 🌹🌹🌹 اگر چه غرق خطا هستم‌ و اگر چه بدم به سینه سنگ کسی را به غیر او نزدم بگو به او که بُوَد خالق وجود و عدم: فقط محبت ذریه ی تو را بلدم از آن زمان که تو گفتی فمن یمت یرنی دلیل شوق من و آرزوی مرگ منی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بهار مردم دنیا ، چرا نمی آیی؟ امید آخر دلها ، چرا نمی آیی؟ سلام وارث خُلق عظیم پیغمبر(ص) سلام ،حضرت آقا ، چرا نمی آیی؟ @hosenih بیا که خلق ببینند عدل حیدر(ع) را شکوه جلوه ی مولا چرا نمی آیی؟ سرشک روضه برآن قبر بی نشان تاکی؟ یگانه زائر زهرا (س) چرا نمی آیی؟ چراغ قلب حسن (ع)نور دیدگان حسین(ع) کمالِ حُسن سراپا ، چرا نمی آیی ؟ قسم به خون شهیدانمان ، وفاداریم قسم به حضرت سقا چرانمی آیی؟ بیاکه مُسلمت اینجا امیر میدان است امیرلشکر دلها چرا نمی آیی؟ حبیب ها همه آماده اند و قاسم ها زهیر ها، حججی ها چرا نمی آیی؟ @hosenih امید مردم مظلوم ، زخمی ازظلم است بیا برای مداوا چرا نمی آیی؟ به خون حنجرجدت بیا بیا مهدی(عج) به اشک زینب کبری(س)چرانمی آیی؟ شاعر: @hosenih
تسلای دلِ مظلومِ عالم عالمی دارد گلوی تشنه کامِ زهر خورده مرهمی دارد برای جرعه آبی دست و پا میزد؟ نه وَاللهِ بیادِ تشنه ی گودال، در جانش غمی دارد @hosenih صدای العطش با هلهله بدجور دَرهم شد بمیرم گوشه ی حجره، چه حالِ دَرهمی دارد بخاک اینجا سرش، از پیچ و تابِ زهر افتاده چنان سَروِ شکسته،،، گوئیا قدّ خَمی دارد به اُم الفضلِ ملعونه بگو: دست از سرش بردار شبیهِ مادرش زهرا، جواد عمرِ کمی دارد بزیرِ لب نوا میکرد: من داغِ حسن دارم که این جور و جفا را این جگر از مَحرمی دارد پیِ دیدارِ هادی "یابُنَیَّ" گفت، تا آمد بیادِ اکبرِ لیلاست، اشکِ نم نمی دارد ندارد خواهری را در برِ خود گریه کن، اما به مانند حکیمه دخترِ خود همدمی دارد نه جسمش زیر سمّ اسبها با خاک یکسان شد نه خنجر بر روی حنجر، نه از خونش یَمی دارد @hosenih ندید آقا، در این مقتل جفای ساربانان را سلیمانی که بر انگشتِ عصمت خاتمی دارد نه بر نیزه سری دید و نه عریان پیکری بر خاک نه گِردا گِردِ اهلِ بیتِ خود نامحرمی دارد شاعر: @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم شاعر: ▶️ حُجره‌ی سوخته‌اش کاش دری دیگر داشت این جوان کاش به بالایِ سرش خواهر داشت چه شده چند کنیز از پسِ در میخندند یک‌نفر این طرف و چند نفر میخندند @hosenih خنده کردند بر این زخم دوایی نرسد خنده کردند صدایش به صدایی نرسد طَشت  دَف شُد که نفهمند کسی می‌سوزد بِینِ این حجره‌ی بسته نفسی می‌سوزد طَشت را پیشِ لبانش بگذارند ای کاش کاسه آبی به دهانش بگذارند ای کاش ظرف از آب پُر اما به زمین می‌کوبند می‌زند داد ولی پا به زمین می‌کوبند خنده‌ی بد دهنی میرسد از هلهله ها ناسزاهای زنی می‌رسد از هلهله ها خواست بالی بزند غم پَرِ او را سوزاند خواست آهی بکِشد حَنجر او را سوزاند گفت آبی و نشد تا که بگوید جگرم زهر وقتی نفَسِ آخرِ او را سوزاند می‌کشد پا به زمین تا که بفهمند همه جگرِ شعله ورش پیکرِ او را سوزاند @hosenih خواهری حیف ندارد که به دادش برسد عوَض‌اش بی کَسی‌اش مادرِ او را سوزاند  تا بگِریند برایش دو سه همسایه که هست  رویِ این بام تنش مانده ولی سایه که هست روی این بام تنش مانده ولی عریان نه... ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e