هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
شاعر: استاد #علی_انسانی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت
مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد
شاعر: #حسن_لطفی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد
همسایهها خوردند و خندیدند و رفتند...
#علیرضا_وفایی_خیال
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
شاعر: #وحید_قاسمی
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
بر جان خویش نیمهی شب چیدهام لحد
حالا سر مزار خودم گریه میکنم
شاعر: #میثم_مؤمنینژاد
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
پساز تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است
پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علیست
شاعر: #محمدعلی_بیابانی
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
🔸زیارت مدینه🔸
چشم سر را بستم و با پایِ دل وارد شدم
سر به زیر انداختم، گریان، خجل؛ وارد شدم
پای من لرزان و آشوب است قلبِ مضطرم
میروم گریان به سمتِ قتلگاهِ مادرم
داغ سنگینی به مغزِ استخوانم میرود
دم به دم، با هر قدم انگار جانم میرود
میشوم نزدیک و میسوزم از آهی سینه سوز
از تمام کوچه بویِ دود می آید هنوز
لعنتِ دائم بر آنکه آتشی افروخته
یک درِ چوبی که قلبش مثل قلبم سوخته
می نشینم رویِ خاک و بوسه بر در میزنم
بوسه ها با چشم گریان تا به محشر میزنم
در کنارم آسمان؛ بد بیقراری میکند
عرش ِ حق انگار دارد سوگواری میکند
نیست زهرا(س) و عزادار است آخر بیتِ وحی
با به إذن الله وارد میشوم در بیتِ وحی
دیدنِ این صحنه حالم را کشانده در جنون
میخورَد چشمَم به دیواری که دارد ردّ خون
این طرف در اشکهایم آهِ فوقالعاده است
آن طرف یک میخِ کج روی زمین افتاده است
سوت و کور است و همین غربت، غم ِ حیدر شده
یک نفر با خود نگفت این خانه بی مادر شده
یک نفر حتی نیامد! ای امان از ذاتِ بد
یک زنِ همسایه حتی بوسه بر زینب(س) نزد
یاد مادر اشک میریزد حسینِ(ع) بی کفن
میگذارد هر زمان سر را به زانویِ حسن(ع)
نیست زهرا(س) پایِ سفره! غم نشسته روبرو
میخورَد نان را علی(ع) هر وعده با بغضِ گلو
فضه فهمید و شبی با گریه و با احتیاط
آمد و دستاس را برداشت از کنج حیاط
یادش آمد پشتِ در زهرایِ أطهر(س) داشت درد
چادرِ خاکیِ زهرا(س) فضه را بیچاره کرد
اشکهایم را بر آن آهسته نم نم میکشم
ذره ذره خاکِ چادر را به چشمَم میکشم
می نشینم گوشه ای تا نیمه شب عابر شوَم
با علی(ع) و کودکانِ خسته اش زائر شوَم
سر به زانو دارم و گسترده شد تا نورِ ماه
آمدند و با نگاهی خیس افتادند راه
پیر شد! افتاد حیدر یادِ بازوی کبود
رد شدن از خاطراتِ دربِ خانه سخت بود
چهرهٔ نحس ِ فلانی یادش آمد با محن
ضجه زد در آستینش در خم ِ کوچه حسن(ع)
یادش آمد بسته شد با خشم، راهِ چاره ها
شد فدک غصب و زمین میریخت کاغذ-پاره ها
میرود انگار دارد از سرم هوش و حواس
بر مشامم میرسد هر لحظه عطرِ نابِ یاس
کهکشان افتاده بر این خاک و می بندد دخیل
رویِ قبرِ مادرم پهن است بالِ جبرئیل
آه از دستانِ لرزانِ أمیرِ عالمین
پاک میکرد اشکهایِ سردِ زینب(س) را حسین(ع)
میزند بر سینه و سر عالم ِ دور و برم
مجتبی(ع) با گریه میگوید سلام ای مادرم
گفت مادر رفتی و صبر از دلِ من برده ای
کاش می مُردم! نمی دیدم که سیلی خورده ای
آنچنان زد مردکِ لقمه حرام ِ ناخلف
راهِ خانه این طرف بود و تو رفتی آن طرف
قبر مادر را به اشکِ چشم خود مرطوب کرد
درد دل های حسن(ع) حال مرا آشوب کرد
من هم از این روضهٔ مکشوفه هق هق میکنم
دارم از این غربتِ و مظلومیت دق میکنم
میگذارم صورتم را بر مزارش با سلام
قلبم از جا کنده خواهد شد از این داغِ مدام
داغ کوچه، داغ آتش، داغ بستر، کم نبود؟!
داغِ قبرِ بی نشان هم کرد در قلبم ورود
این جهانِ بی مروت داد خیلی زحمتش
میکشم شالِ عزایم را به روی تربتش
خوب میداند که یک حاجت به دل دارم فقط
تا که فرزندش بیاید؛ اشک می بارم فقط
کاش زنده باشم و در صبحِ روزِ انتقام
یاعلی(ع)گویان بیایم پابه پایِ آن امام
میرسد با ذوالفقارش میزند فوراً علَم
حضرتِ مادر بزودی میشود صاحب حرم
مینشینم یک شب جمعه به صحنِ فاطمه(س)
میکشد آتش به جانم سوزِ لحنِ فاطمه(س)
باز هم ذکرِ «بنیّ» میرسد بر گوش دل
میگذارد این نوا هر لحظه غم بر دوش دل
میرود با اشکِ چشمانش کنارِ قتلگاه
چکمهٔ خولی(لع) سیاه و میرود چشمش سیاه
سیدالمظلوم بود و ناسزا و حرفِ بد
میخورَد بر صورت و بازو و پهلویش لگد
پیکرش دیگر برای تیرِ تازه جا نداشت
تشنه بود و زخم ها خورد و حسینش(ع) نا نداشت
ضجه میزد مادرانه، عمقِ جانش سوخته
پاره شد پیراهنی که خود برایش دوخته
نیست محض بوسه اش یک جای سالم در بدن
با تنی عریان حسینش(ع) ماند آخر بی کفن
کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا
با غم ِ فرزندِ زهرا(س) میکشی آخر مرا!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حماسه_ی_نهم_دی_ماه
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهدای_امنیت #بصیرت
#حضرت_زهرا_س_شهادت
شرّ شروع فتنه ها را خطّ پایانیم
قدر وجود امنیت را خوب می دانیم
این خیمه صاحب دارد این خانه بهشت ماست
سایه نشین لطف خورشید خراسانیم
روز نُه دی سیلی محکم به دشمن بود
ما برق شمشیر خدا بر فرق شیطانیم
ما اهل کوفه نیستیم ، عشق علی داریم
هیهات اگر یک لحظه از او رو بگردانیم
زخم اُحُد ، یا نهروان ، یا شورش صفّین
از فتنه آگاهیم چون تاریخ می خوانیم
حتی اگر باشیم در شعب ابی طالب
تحریم هم باشیم ، ما لبریز ایمانیم
نور ولایت عامل وحدت شده ما را
پروانه هایی گرد این شمع شبستانیم
فرمود : در راه خدا ثابت قدم باشید
ما پیرو اندیشه ی پیر جمارانیم
ما روز اول با علی قالوا بلی گفتیم
گفتیم که تا روز آخر با تو می مانیم
اهل جهادیم و به رنگ لاله ی سرخیم
با حاج قاسم جانفدای عشق ایرانیم
آرام اگر که کودکان شهر می خوابند
مدیون بیداری چشمان شهیدانیم
امروز هر کس بی بصیرت بود بازنده ست
پیروز این جنگیم وقتی مرد میدانیم
از نسل سلمانیم یعنی فاطمی هستیم
در جنگ ِ با کفّار ، با هر نامسلمانیم
از یاد ما هرگز نخواهد رفت آن کوچه
این روزها با ذکر یا زهرا پریشانیم
زهرای مرضیه میان آن در و دیوار
از داغ مادر چند قرنی هست گریانیم
مهدی زهرا می رسد اسلام پیروز است
ما انتقام فاطمه از کُفر بستانیم
ما حیدری هستیم عشق کربلا داریم
مامور بر صبریم یاران حسن جانیم
وقتی میان روضه خوانی ابر دلتنگیم
با نام محزون حسین انگار بارانیم
گودال افتاده ولی پرچم نیفتاده
باید به پای شاه بی سر ، سر بیفشانیم
ما جبهه های عشق را با چشم خود دیدیم
جامانده ایم از وصل یاران ، غرق هجرانیم
امّیدواریم از تبار فاطمی باشیم
سربازهای فاطمه مشتاق فرمانیم
ما هر چه داریم از دعای آخر زهراست
ایرانم ، ایران عزیزم کشور زهراست
شاعر: #اسماعیل_شبرنگ
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
خبر هجر تو از ماذنه تا می آید
بوی اشک است که از سجده ی ما میآید
چِقَدَر آه کشیدی..،نشنیدیم تو را...
اشک بر گونه ی این ناشنوا می آید
تا که پروانه پرش سوخت به عاشق فهماند
وصل دلبر فقط از راه فنا میآید
مدعی نیست کسی که به تکامل برسد
فقط از شیشهی کم آب صدا میآید
خوشبهحالم که فقط ظرف مرا میشکند
میل لیلیست اگر گاه بلا میآید
نه به چلّه ست نه صحرا..،اگر عاشق باشیم
یار ، خود ، سرزده تا خانهی ما میآید
یا اَبانا! فقط اینبار بغل کن ما را
وا کن آغوش خودت را که گدا می آید
در دل سختی و غم ذکر نجاتم زهراست
حال من با دم یا فاطمه جا می آید
جان پهلوی به مسمار گرفته..،برگرد...
به سر شیعه از این داغ چهها می آید
▪️
▪️
بعد از آن ضربهی سنگین لگد..،آه..،چه شد؟!...
پشت در جای علی،فضه چرا می آید
شاعران: #سیدامیرحسین_موسوی
و #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات
#حاج_قاسم_سلیمانی
#دعای_ندبه #بصیرت
🔸أینَ المُنتَقِم🔸
امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟
کی اختیار لحظههایم رفت از دستم؟
دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم
این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم
حتی چراغ روشنی هم این طرفها نیست
در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست
فانوس دل، میخواهد ای خورشید، نور از تو
خیری ندارد باقی این عمر دور از تو
این نامه را با خود نسیم آورده، میخوانی؟
از عاشقی در راه مانده، او که میدانی
عمریست از تو بیخبر ماندم، خبر داری!
مولا! خبر از حال قلب محتضر داری!
میترسم از این روزهای غربت دنیا
میترسم از دیروز، از امروز، از فردا
این لحظهها بی یاد تو دلگیر و دلتنگاند
این نغمهها بی عطر نام تو بدآهنگاند
این روزها شاید تو دلتنگی که اینگونه
یکباره دیگرگون شده دنیای وارونه
من خوب میدانم تو دلگیری از این دنیا
دلگیری از روز و شب ما بیتفاوتها
بیتو تمام عمر ما غرق تماشاییم
بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم
دلگیری از بیرنگی این شادی و غمها
دلگیری از دنیای تکراری آدمها
هر صبح جمعه آمد و ما خواب میدیدیم
دریای عشقت بود و... ما مرداب میدیدیم
یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم
از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم
«اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست!
مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟
ای کاش با یاد تو امشب همسفر بودم
از روضۀ پنهانی تو با خبر بودم
شاید که داری سر به روی تربت مادر
ای روضهخوان کوچههای غربت مادر
شاید رسیدی کربلا دیشب، شب جمعه
آه از شب بیتابی زینب، شب جمعه
شبهای جمعه کربلا غوغاست، عاشوراست
شور حسینی در جهان برپاست، عاشوراست
در جان عالم محشری کرده بهپا! او کیست؟
اصلاً شب جمعه، شب آرام ماندن نیست
ما هم شب جمعه عزیز از دست دادیم، آه
آه از شبی که رفت ماه ما به قربانگاه
در جان ما آتشفشان داغ او زندهست
این داغ، این آتشفشان، هر شب گدازندهست
در هر رگ ما شور خونخواهی به جوش آمد
هنگام فریاد آمد و وقت خروش آمد
آن انتقام سخت نزدیک است میدانیم
با ذکر اَین المنتقم، ما مرد میدانیم
او با سپاهی از شهیدان میرسد آری
دارد سپاه او چه سردار و علمداری
فردا که آفاق جهان یکدست بارانیست
آری علم دست سلیمانیست! زیبا نیست؟
این رجعت عشق است، این عهد شهیدان است
بیرق به دست حاج قاسم... بین میدان است
شوق شهادت داشت، عمری بندگی میکرد
یک عمر مانند شهیدان زندگی میکرد
در خاطر یاران همیشه عین باران بود
بر خصم توفنده چو دریایی خروشان بود
دلتنگ بود و با یتیمان گریه سر میداد
آغوش گرمش بوی آغوش پدر میداد
باران شده وقت دفاع از هر ستمدیده
مثل اسیری دمبهدم بر خویش لرزیده
«للظالمِ خصماً و للمظلومِ عونا» بود
او عطر مولا داشت، خاک پای مولا بود
او مرد میدان بود آری مرد میدانها
جا داشت در دلهای سوریها و افغانها
لبنان و سامرا، یمن، غزّه، گواه من
خورشید شبهای غریبان بود ماه من
او از تمام ما یقیناً ندبهخوانتر بود
یابنالحسنهایش ولی در بین سنگر بود
او سالیانی صبح جمعه منتظر مانده
در خط حمله، ندبه خوانده، اشک فرمانده
او «لَيْتَ شِعْرِي» گفته با مولای خود اما
در خط حمله در بیابانهای سامرا
«اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست!
مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟
دلها اسیر سوز و سرمای زمستان است
دنیای ما محتاج لبخند بهاران است
گرمای دستان تو را کم دارد این شبها
لبخند زیبای تو را میخواهد این دنیا
میآیی از فصل گل و لبخند میدانم
در روزهای آخر اسفند... میدانم
با تو بهار رفته، از تبعید میآید
میآیی و آن روز با تو عید میآید
شاعر: #یوسف_رحیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#شب_جمعه
هرکسی که خویشتن را مستمندش میکند
گر زمین خورده ست آقایم بلندش میکند
تلخ کامی های دنیا را چو قندش میکند
از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند
خوشبحال آنکه جزء سائلان این در است
خوشبحال آنکه از این سفره برکت میبرد
بُخل هم از این کرمخانه سخاوت میبرد
هرکسی که آمده از سفره راحت میبرد
شاه اینجا هدیه ها را سوی رعیت میبرد
این سخاوتمندی از ارثیه های مادر است
بد به حال آنکه در قلبش محبت نیست نیست
بین او با صاحبِ خانه رفاقت نیست نیست
کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست نیست
با حسین بن علی ترس از قیامت نیست نیست
صبح محشر کار دست بچه های حیدر است
هرکه پرسد اعتبارت را، بگو داده حسین
خوشبحال آنکه عشقش را به او داده حسین
خوب و بد درهم خریده آبرو داده حسین
جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین
گر نباشد او خدا،قطعا خدا را مظهر است
یک شب جمعه شد و قلب همه دنیا گرفت
هر ملک یک گوشه از شش گوشه اش مأوا گرفت
روضه با حال عجیبی در حریمش پا گرفت
قلب عالم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت
اهل عالم این حسین من غریب مادر است
خواهرش از روی تل شاه شهیدان را که دید
ناله های آب آب شاه عطشان را که دید
رد نعل اسبها بر جسم عریان را که دید
چکمه های شمر بر آن جسم بی جان را که دید
گفت شرمت باد که او زینت پیغمبر است
آسمان نیلی شد و مهتاب میریزد زمین
مثل تسبیحی که در محراب میریزد زمین
آیه آیه پیکر ارباب میریزد زمین
نانجیبی پیش چشمش آب میریزد زمین
طعنه و زخم زبان از زخم پیکر بدتر است
یکنفر عمامه،یک تن پیروهن را میکشید
آن طرف تر یک نفر خلخال زن را میکشید
یک نفر با زورِ نیزه هی بدن را میکشید
نانجیبی گیسوی ارباب من را میکشید
این وسط هم ساربان در فکر یک انگشتر است
پاره پاره پیکر بی جان به روی خاک ریخت
آیه آیه سوره ی قرآن به روی خاک ریخت
کفر زد با خنجر و ایمان به روی خاک ریخت
هی سنان زد با سنان دندان به روی خاک ریخت
شاه زیر نیزه ها چشمش به سمت خواهر است
وای ده تا اسب حالا وارد گودال شد
با چهل تا نعل جسم پور حیدر چال شد
وای زینب وقت غارت کردن اموال شد
زینبش بر سرزنان بالای تل بی حال شد
روضه خوان بس کن که قلب مادر او مضطر است
شاعر: #سیدحسین_صمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e