بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
قامت اقتدار باید بود
شیر، شیر شكار باید بود
پای این ساحل پر از امواج
صخرهای استوار باید بود
بر سر سنگریزه پا بگذار
رود نه، آبشار باید بود
پشت بر پشت، تكیهگاه هم
دو سر ذوالفقار باید بود
الغرض حرفهای ما این است:
آه ، زهرا تبار باید بود
مثل خورشید، سیرهی زهراست
كه ولایتمدار باید بود
جز در این جادّه قدم مگذار
هرچه داری بیار كم مگذار
@hosenih
ای مدینه بیا به سر بزنیم
ناله از آتش جگر بزنیم
پیش پرهای سرخ پروانه
تا دم صبح بال و پر بزنیم
لااقل ما به جای مردم شهر
به عیادت رویم و سر بزنیم
یاد پهلوی مادر گلها
خم شده دست بر كمر بزنیم
نفسش در شماره افتاده
سر به بیمار محتضر بزنیم
روضههای نگفته را گوییم
ضجهها را بلندتر بزنیم
وای بر من! بهار را كشتند
مادری باردار را كشتند
كوهی از غم به شانهها مانده
غرق خون چشم كربلا مانده
هقهق و گریههای بینفس است
پشت این بغضها صدا مانده
پای چشمان مادری چندیست
نقش یک زخم بیحیا مانده
چادری كه مدینه روشن كرد
روی آن جای رد پا مانده
زخم بر روی زخم افتاده
رد خونی به كوچهها مانده
خسته را، بیپناه را كشتند
مادری پابهماه را كشتند
@hosenih
رعشه در دست و پای بانو بود
لرزهای در صدای بانو بود
دختری چادرش به سر كرده
كه پس از این به جای بانو بود
سرفه فرصت نداد بر مادر
نوبت لایلای بانو بود
سه كفن روی دستهایش داشت
یكی از آن برای بانو بود
و لباسی كه دوخته اما
شاهد زخمهای بانو بود
پس از آن یاحسین میگفت و
روضهخوان عزای بانو بود
خیس در تن از روضههای خویشتن است
وای بر من! حسین بیكفن است
@hosenih
مرد تنهای قلههای بلند
مرد سجاده، مرد بیمانند
آن كه در شهر شوكت و همت
سكهها را به نام او زدهاند
آن كه مدحش خود خدا میگفت
لحظههایی كه تیر میافكند
ذوالفقارش اگر كه میچرخید
میگشود از سپاه بند از بند
میل اگر داشت با در خیبر
قلعه را هم ز جای خود میكند
حال، شرمنده آب میریزد
روی یاسش گلاب میریزد
@hosenih
شب رسیده، زمان باران است
آتشی در دل نیستان است
شهر خوابند و خانهای بیدار
خانهای در هجوم طوفان است
كودكانی كنار یك تابوت
روی سنگی تنی كه بیجان است
كودكانی فشرده در بر هم
چهرههایی كه زرد و گریان است
نالهها بین سینهها مانده
آستینها میان دندان است
چند وقتی است مانده بیشانه
گیسوانی اگر پریشان است
چشمها وقت گریه میسوزند
سمت مادر نگاه میدوزند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
هر شب که آه تا به سحر گاه میکشم
با اشک شعله بر جگر ماه میکشم
@hosenih
تا باز هم به شِکوه نگویند بس کنم
آهسته گریه میکنم و آه میکشم
از رنگ سرخ بستر و از پیچ و تاب من
فهمیده زینبم غم جانکاه میکشم
تا در بروی شوی، به لبخند وا کنم
خود را به خاک این ره کوتاه میکشم
بازو اگر مدد کندم دور از همه
آب وضوی آخرم از چاه میکشم
@hosenih
با نیمهجانیام شب خود صبح میکنم
با درد سینهام نفسی گاه میکشم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
من و این گریهی خواهی نخواهی
سیاهی میرود چشمم سیاهی
@hosenih
برای دلخوشیام، گرچه سخت است
بکش از سینه آهی گاه گاهی
⏭
وجود کودکانم آب رفته
خوشیام با همه سیلاب رفته
@hosenih
ندارم چارهای جز اینکه گویم
کمی آرام مادر خواب رفته
⏭
گمانم بعد از این مهمان نداریم
عزیزانم گمانم نان نداریم
@hosenih
کنیزت گفت گُلها وقت بازیست
به او گفتند فضه جان نداریم
⏭
محال است از تو این نا مهربانی
اگرچه پوست روی استُخوانی
@hosenih
دوباره سرفه کن یعنی که هستی
تکانی خور تکانی خور تکانی
⏭
شده غم همدمِ دیرینهی تو
ترک افتاده بر آئینهی تو
@hosenih
بلد بودند من را هم شکستند
شبیه دندههای سینهی تو
⏭
نفس میزد تو را میزد مغیره
و قنفذ را صدا میزد مغیره
@hosenih
از این اوضاع چادر خوب پیداست
که با پا بیهوا میزد مغیره
⏭
غمت از سینه زهرا ریخت بیرون
شبیه موج دریا ریخت بیرون
@hosenih
گره از روسریات باز کردم
کمی از لختهخونها ریخت بیرون
⏭
دلت خانم هوای سوختن داشت
و شور زینب و شور حسن داشت
@hosenih
فقط گفتی حسینم وا حسینا
نگفتی کاش محسن هم کفن داشت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
دود بود و دود بود و دودبود
گل ميان آتش نمرود بود
@hosenih
شعله میپيچيد بر گرد بهار
خون دل میخورد تيغ ذوالفقار
يک طرف گلبرگ اما بیسپر
يک طرف ديوار بود و ميخ در
ميخ ياد صحبت جبريل بود
شاهد هر رخصت جبريل بود
قلب آهن را محبت نرم كرد
ميخ از چشمان زينب شرم كرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
ميخ كمكم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم كن سويش مرو
غنچه دارد سوی پهلويش مرو
حمله طوفان سوی دود شمع كرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع كرد
روز رنگ تيرهی شب را گرفت
مجتبی چشمان زينب را گرفت
پای ليلی چشم مجنون میگريست
ميخ بر سر میزد و خون میگريست
@hosenih
جوی خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود و دود بود و دود بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
مدح زهرا را همین جمله کفایت میکند
چادرش حتی یهودی را هدایت میکند
ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش
تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت میکند
@hosenih
نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است
عاقبت هم نور او روزی قیامت میکند
انبیا هر یک گروهی را شفاعت میکنند
انبیا را یک به یک زهرا شفاعت میکند
گفت پیغمبر که زهرا پارهی جان من است
این روایت بر همه اتمام حجت میکند
محو نورانیت او میشود هفت آسمان
ساعتی که بین محرابش عبادت میکند
روزه میگیرد سه روز اما طعام خانه را
بین مسکین و یتیم و بنده قسمت میکند
ظاهرا نان میدهد دست گدا و باطنا
سائلش را فاطمه صاحبْکرامت میکند
چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش
خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت میکند
پای حیدر که وسط باشد هزینه میدهد
هرچه دارد فاطمه خرج ولایت میکند
ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است
بغض پنهانِ حسن آن را روایت میکند
@hosenih
درد زهرا را کمی مقداد میفهمد فقط
رو گرفتنهایش از چیزی حکایت میکند
ضربهای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد
تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت میکند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_وصیت
#امیر_عظیمی
▶️
دخترم، ارثیهی غربت مادر مال تو
پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو
داغ من مال علی، داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو
@hosenih
خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من
خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو
خندهی همسایهها، تو راه کوچه مال من
صدای هلهله و خندهی لشگر مال تو
این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا
زینبم، پیرهن حسین بیسر مال تو
قصهی میخ در و کشتن محسن مال من
غصهی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو
بوسههای بیرمق؛ این دم آخر مال من
بوسههای لب گودال برادر مال تو
@hosenih
زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من
یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بیسر مال تو
قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
مدینه کاش به جز کوچهی بنیهاشم
به سمت خانهی ما راه دیگری هم داشت
که ما ز کوچهی سیلی گذر نمیکردیم
مدینه کاش گذرگاه بهتری هم داشت
@hosenih
چه زود رفت ز یادِ مهاجر و انصار
که شهر کوچک یثرب پیمبری هم داشت
پیمبری که غم امت خودش را خورد
ز دیدِ شهر نه انگار دختری هم داشت
شکست و سوخت و خاکستریّ و میخی ماند
که باورت نشود خانهاش دری هم داشت
پرش شکست به ضرب غلاف، آنگونه
که فکر هم نکنی او مگر پری هم داشت
به جز خمیدگیِ قامتش که حیدر دید
دو جا شکستگی و زخم بستری هم داشت
جفا به تکتکِ این خانواده موروثی است
مگر نه اینکه حسینش به تن سری هم داشت
صدای مادر او را شنید در گودال
ولی نگفت که مقتول، مادری هم داشت
@hosenih
سری به نیزه بلند است، حامل نیزه
نگفت این سرِ بر نیزه خواهری هم داشت
به کوفه کرد جسارت نگفت این بانو
دو روزِ قبل علمدار لشگری هم داشت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت،
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت،
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
ای زمینخوردهی آسمانی
ای بهارِ اسیرِ خزانی
مادر از حال و روز تو پیداست
چشم پوشیدی از زندگانی
پشت این خانواده به کوه است
تا تو هستی و آرام جانی
دوست دارم کنارم بمانی
@hosenih
حیدرت آشنایی ندارد
زخم روحش شفایی ندارد
بعد از آن اتفاقی که افتاد
چشم تو روشنایی ندارد
از زمانی که در بستری تو
سفرۀ ما صفایی ندارد
بی تو اصلاَ چه آبی چه نانی
@hosenih
مثل پروانه افروختی تو
صبر را از که آموختی تو
در ز تو شرم دارد ز بس که
دیده بر میخ در دوختی تو
فضه می داند این را که مادر
تا چه حد پشت در سوختی تو
کاین چنین خسته و ناتوانی
@hosenih
مادرم بود و ستر و عفافش
کعبه مشتاق و گرم طوافش
مادرم بود و غم بود و کوچه
قنفذ آمد به عزم مصافش
تیغ خود را کشید از نیام و
زد به بازوی او با غلافش
پیر شد مادرم در جوانی
@hosenih
نیست نامرد الّا مغیره
قاتلِ تک تک ما مغیره
وای بر من که در کوچه ها شد
مادرم روبرو با مغیره
بود چشمم به رخسار مادر
دیدم آن صحنه را تا مغیره
ضربه زد چهره شد ارغوانی
@hosenih
از سرِ غیظ و پستی تو را زد
مثل شیشه شکستی تو را زد
راه را بر تو سد کرد و حس کرد
بی کس و یار هستی تو را زد
بین کوچه غرورم لگد شد
تا مغیره دو دستی تو را زد
گفت پاشو اگر می توانی
@hosenih
زیر بار خجالت خمیدم
ناسزا گفت واضح شنیدم
بی هوا زد به روی تو سیلی
دست آن بی حیا را کشیدم
پا شدی از روی خاک کوچه
کاش میمردم آنجا که دیدم
خاک از چادرت می تکانی
@hosenih
مادرم غصه بسیار خوردی
سیلی از دست کفار خوردی
طعنه و نیش دشمن کمت بود
پشت در نیش مسمار خوردی
آنچنان زد لگد روی در که
هم ز در هم ز دیوار خوردی
سوخت خانه به دستور ثانی
@hosenih
زمزمه روی لب داری یارب
مادرم ظاهرا خوبی امشب
خنده آمد به لبهای بابا
خانه با دست تو شد مرتب
علتش چیست امشب فقط که
خیره سمت حسینیّ و زینب
داستان را کجا می کشانی؟
@hosenih
هم شکسته پر و بال رفتی
هم به دل مانده آمال رفتی
تا وصیت کنی چند دفعه
از مدینه به گودال رفتی
با سفارش برای حسینت
لحظۀ آخر از حال رفتی
ظاهرا فکر شمر و سنانی
@hosenih
اشک در چشم تار تو لرزید
روی روی کبود تو غلطید
مادرم حس دلواپسی را
در دو چشم ترت می شود دید
از نگاهت به دست حسینت
می شود نکته را خوب فهمید
فکر انگشتر و ساربانی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
بستهای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟!
پا شدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!
@hosenih
دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار
زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟!
نان نپز جان من خطر دارد، سرفههایت فقط ضرر دارد...
...نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن
دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟!
لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن
چه شده شأن سورهی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!
دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن
تو چرا نور خانهی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!
به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی
بهتری؟ نه... نمیکنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟!
بوی رفتن گرفته کاشانه، پَرشکسته... نَپَر از این لانه
عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟!
@hosenih
غصهام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی
روضه خواندی.. دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟!
دستبافت به من سپردی و... روضهها را خودت شمردی و...
...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟!
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#سيدهاشم_وفايی
▶️
آه ازخوناب دل چشم علی نمناک شد
قلب هستی زین مصیبت پاره شدصدچاک شد
@hosenih
ریخت از چشم فلک، باران اشک جبرئیل
تا ز داغ فاطمه قلب علی غمناک شد
ناله زد آن شب تراب از نالههای بوتراب
شعلهور از آتش غم سینهی افلاک شد
@hosenih
نیمهشب دور و نهان از دیدهی اهریمنان
خاتمی در پیش چشمان سلیمان خاک شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#محمدجواد_شیرازی
▶️
باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی
آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی
درد این است که ما مدعی هجرانیم!
درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی
@hosenih
غافل از چشمِ خدابین تو مستیم همه
فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی
بیحیاییم و به جای همهی ما آقا
لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی
هر سحر توبه به جای همهی ما کردی
جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی
بارها وقت زمین خوردن ما با عجله
بهر امداد دویدی و نفهمید کسی
چه شد آخر وسط روضهی ما غوغا شد؟
به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی
هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا
سرمان دست کشیدی و نفهمید کسی
@hosenih
صبح و شب گریه برای غم مادر کردی
مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی
دیدهای واقعه را... آجرک الله آقا
شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#یوسف_رحیمی
▶️
نیمهشب، اشک، عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که بر پا شده بود
گریه کن: دیدهی خونبار ولی الله و
روضهخوان: چشم کبودی که معمّا شده بود
@hosenih
آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول
حال بیصبرتر از فضه و أسما شده بود
هقهق گریه و مولای صبوری، ای وای
راز جانسوزترین حادثه اِفشا شده بود
بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند
در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود
آه تا صبح دگر دیدهی او باز نشد
درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود
دست میشست ز جان، لحظه به لحظه مولا
گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود
@hosenih
بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت
بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود
شایعه شد که علی عاقبت از پا افتاد
هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih