eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ مدح زهرا را همین جمله کفایت می‌کند چادرش حتی یهودی را هدایت می‌کند ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می‌کند @hosenih نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است عاقبت هم نور او روزی قیامت می‌کند انبیا هر یک گروهی را شفاعت می‌کنند انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می‌کند گفت پیغمبر که زهرا پاره‌ی جان من است این روایت بر همه اتمام حجت می‌کند محو نورانیت او می‌شود هفت آسمان ساعتی که بین محرابش عبادت می‌کند روزه می‌گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می‌کند ظاهرا نان می‌دهد دست گدا و باطنا سائلش را فاطمه صاحبْ‌کرامت می‌کند چشم هایش نه... همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می‌کند پای حیدر که وسط باشد هزینه می‌دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می‌کند ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می‌کند @hosenih درد زهرا را کمی مقداد می‌فهمد فقط رو گرفتن‌هایش از چیزی حکایت می‌کند ضربه‌ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می‌کند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دخترم، ارثیه‌ی غربت مادر مال تو پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو داغ من مال علی، داغ علی هم مال من حسنین و غم این دو تا برادر مال تو @hosenih خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو خنده‌ی همسایه‌ها، تو راه کوچه مال من صدای هلهله و خنده‌ی لشگر مال تو این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا زینبم، پیرهن حسین بی‌سر مال تو قصه‌ی میخ در و کشتن محسن مال من غصه‌ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو بوسه‌های بی‌رمق؛ این دم آخر مال من بوسه‌های لب گودال برادر مال تو @hosenih زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی‌سر مال تو قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ مدینه کاش به جز کوچه‌ی بنی‌هاشم به سمت خانه‌ی ما راه دیگری هم داشت که ما ز کوچه‌ی سیلی گذر نمی‌کردیم مدینه کاش گذرگاه بهتری هم داشت @hosenih چه زود رفت ز یادِ مهاجر و انصار که شهر کوچک یثرب پیمبری هم داشت پیمبری که غم امت خودش را خورد ز دیدِ شهر نه انگار دختری هم داشت شکست و سوخت و خاکستریّ و میخی ماند که باورت نشود خانه‌اش دری هم داشت پرش شکست به ضرب غلاف، آنگونه که فکر هم نکنی او مگر پری هم داشت به جز خمیدگیِ قامتش که حیدر دید دو جا شکستگی و زخم بستری هم داشت جفا به تک‌تکِ این خانواده موروثی است مگر نه اینکه حسینش به تن سری هم داشت صدای مادر او را شنید در گودال ولی نگفت که مقتول، مادری هم داشت @hosenih سری به نیزه بلند است، حامل نیزه نگفت این سرِ بر نیزه خواهری هم داشت به کوفه کرد جسارت نگفت این بانو دو روزِ قبل علمدار لشگری هم داشت ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ، ، ▶️ ای زمین‌خورده‌ی آسمانی ای بهارِ اسیرِ خزانی مادر از حال و روز تو پیداست چشم پوشیدی از زندگانی پشت این خانواده به کوه است تا تو هستی و آرام جانی دوست دارم کنارم بمانی @hosenih حیدرت آشنایی ندارد زخم روحش شفایی ندارد بعد از آن اتفاقی که افتاد چشم تو روشنایی ندارد از زمانی که در بستری تو سفرۀ ما صفایی ندارد بی تو اصلاَ چه آبی چه نانی @hosenih مثل پروانه افروختی تو صبر را از که آموختی تو در ز تو شرم دارد ز بس که دیده بر میخ در دوختی تو فضه می داند این را که مادر تا چه حد پشت در سوختی تو کاین چنین خسته و ناتوانی @hosenih مادرم بود و ستر و عفافش کعبه مشتاق و گرم طوافش مادرم بود و غم بود و کوچه قنفذ آمد به عزم مصافش تیغ خود را کشید از نیام و زد به بازوی او با غلافش پیر شد مادرم در جوانی @hosenih نیست نامرد الّا مغیره قاتلِ تک تک ما مغیره وای بر من که در کوچه ها شد مادرم روبرو با مغیره بود چشمم به رخسار مادر دیدم آن صحنه را تا مغیره ضربه زد چهره شد ارغوانی @hosenih از سرِ غیظ و پستی تو را زد مثل شیشه شکستی تو را زد راه را بر تو سد کرد و حس کرد بی کس و یار هستی تو را زد بین کوچه غرورم لگد شد تا مغیره دو دستی تو را زد گفت پاشو اگر می توانی @hosenih زیر بار خجالت خمیدم ناسزا گفت واضح شنیدم بی هوا زد به روی تو سیلی دست آن بی حیا را کشیدم پا شدی از روی خاک کوچه کاش میمردم آنجا که دیدم خاک از چادرت می تکانی @hosenih مادرم غصه بسیار خوردی سیلی از دست کفار خوردی طعنه و نیش دشمن کمت بود پشت در نیش مسمار خوردی آنچنان زد لگد روی در که هم ز در هم ز دیوار خوردی سوخت خانه به دستور ثانی @hosenih زمزمه روی لب داری یارب مادرم ظاهرا خوبی امشب خنده آمد به لبهای بابا خانه با دست تو شد مرتب علتش چیست امشب فقط که خیره سمت حسینیّ و زینب داستان را کجا می کشانی؟ @hosenih هم شکسته پر و بال رفتی هم به دل مانده آمال رفتی تا وصیت کنی چند دفعه از مدینه به گودال رفتی با سفارش برای حسینت لحظۀ آخر از حال رفتی ظاهرا فکر شمر و سنانی @hosenih اشک در چشم تار تو لرزید روی روی کبود تو غلطید مادرم حس دلواپسی را در دو چشم ترت می شود دید از نگاهت به دست حسینت می شود نکته را خوب فهمید فکر انگشتر و ساربانی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟! بسته‌ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟! پا شدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟! @hosenih دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟! نان نپز جان من خطر دارد، سرفه‌هایت فقط ضرر دارد... ...نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟! رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟! لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن چه شده شأن سوره‌ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن تو چرا نور خانه‌ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی بهتری؟ نه... نمی‌کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟! بوی رفتن گرفته کاشانه، پَرشکسته... نَپَر از این لانه عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟! @hosenih غصه‌ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟! دستبافت به من سپردی و... روضه‌ها را خودت شمردی و... ...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آه ازخوناب دل چشم علی نمناک شد قلب هستی زین مصیبت پاره شدصدچاک شد @hosenih ریخت از چشم فلک، باران اشک جبرئیل تا ز داغ فاطمه قلب علی غمناک شد ناله زد آن شب تراب از ناله‌های بوتراب شعله‌ور از آتش غم سینه‌ی افلاک شد @hosenih نیمه‌شب دور و نهان از دیده‌ی اهریمنان خاتمی در پیش چشمان سلیمان خاک شد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی درد این است که ما مدعی هجرانیم! درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی @hosenih غافل از چشمِ خدابین تو مستیم همه فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی بی‌حیاییم و به جای همه‌ی ما آقا لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی هر سحر توبه به جای همه‌ی ما کردی جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی بارها وقت زمین خوردن ما با عجله بهر امداد دویدی و نفهمید کسی چه شد آخر وسط روضه‌ی ما غوغا شد؟ به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا سرمان دست کشیدی و نفهمید کسی @hosenih صبح و شب گریه برای غم مادر کردی مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی دیده‌ای واقعه را... آجرک الله آقا شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ نیمه‌شب، اشک،‌ عزا، آه چه غوغا شده بود مجلس ختم علی بود که بر پا شده بود گریه کن: دیده‌ی خونبار ولی الله و روضه‌خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود @hosenih آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول حال بی‌صبرتر از فضه و أسما شده بود هق‌هق گریه و مولای صبوری، ای وای راز جانسوزترین حادثه اِفشا شده بود بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود آه تا صبح دگر دیده‌ی او باز نشد درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود دست می‌شست ز جان، لحظه به لحظه مولا گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود @hosenih بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود شایعه شد که علی عاقبت از پا افتاد هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ كار تنش زياد ولی وقت من كم است یک شب برای شست و شوی اين بدن كم است بانوی من نحيف نبود، اين‌چنين نبود وقتی نگاه مي‌كنمش ظاهراً كم است @hosenih در زير پارچه ورمش گم نمیشود آنقدر واضح است كه یک پيرهن كم است بايد چگونه جمع كنم اين بساط را فرصت كم است و آب كم است و كفن كم است مسمار را خودم زده بودم به تخته‌ها بايد بميرم آه، پشيمان‌شدن كم است گيرم حسين دق نكند اين چنين ولی گريه بدون داد برای حسن كم است آئينه آمدی و ترک‌خورده مي‌روی یعنی برای بردن تو چهار زن كم است @hosenih پيراهن حسين كه كارش تمام شد پس جاي غُصّه نيست اگر یک‌كفن كم است بالت، پرت، تنت، همه‌ی پيكرت خدا اين زخمها زياد ولی وقت من كم است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ گل من چون تو را در گل بپوشم؟!!! ز هجران تو خون دل بنوشم؟!!! @hosenih در ایام جوانی قسمتم شد... که تابوت تو را گیرم به دوشم!... ⏭ دعایی زیر لب دارم شبانه ... تو آمین گوی ای ماه یگانه ! @hosenih الهی هیچ مظلومی نبیند ... عزیزش را به زیر تازیانه !!! ⏭ بیا با هم نماز شب بخوانیم ... دعای دل به تاب و تب بخوانیم ... @hosenih کتاب قصّه‌ی غم های خود را ... نهان از دیده‌ی زینب بخوانیم !!!... ⏭ به خاک افتاده جسم اطهرش بود ... به روی دامن فضّه سرش بود ... @hosenih میان آن همه رنج و غم و درد ... به فکر غصّه‌های شوهرش بود ! ⏭ غمت برده ز دل تاب و توانم تو رفتی من چرا بـاید بمانم ! @hosenih گلویم آنچنان از گریه بسته ... که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!! ⏭ چرا بال و پر ما را شکستی ؟ نهال بی بر ما را شکستی @hosenih الهی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی ...!!! ⏭ نگاه نور عینت آتشم زد تماشای حسینت آتشم زد @hosenih تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکوت زینبینت آتشم زد ⏭ فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!! به طفلی رخت ماتم در برم کرد! @hosenih الهی بشکند دست مغیره ... که در این آستان بی‌مادرم کرد !!! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ كمی از غسل زير پيرهن ماند كمی از خون خشک بر بدن ماند @hosenih كفن را در بغل بگرفت و بو كرد همان طفلی كه آخر بی‌كفن ماند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشم مهتاب گریه می‌کرد و نیمه‌شب آب گریه می‌کرد و @hosenih در طواف شکسته پهلویی مثل گرداب گریه می‌کرد و غسل می‌کرد هر چقدر آن شب باز خوناب گریه می‌کرد و گریه‌ها گر چه بی‌صدا بودند دل بی‌تاب گریه می‌کرد و ماه قدش خمیده بود و با آفتاب گریه می‌کرد و مادری پا به پای طفلانش باز در خواب گریه می‌کرد و ... هر که با چشم تر زمین می‌خورد کوه هم با کمر زمین می‌خورد داشت سلمان می‌آمد از خانه که سر هر گذر زمین می‌خورد کودکی نیز پشت یک تابوت پشت پای پدر زمین می‌خورد که به داد دل علی برسد گاه گاهی که بر زمین می‌خورد @hosenih راه می‌رفت با عصا اما بین دیوار و در زمین می‌خورد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih