بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#علی_اکبر_لطیفیان
▶️
كار تنش زياد ولی وقت من كم است
یک شب برای شست و شوی اين بدن كم است
بانوی من نحيف نبود، اينچنين نبود
وقتی نگاه ميكنمش ظاهراً كم است
@hosenih
در زير پارچه ورمش گم نمیشود
آنقدر واضح است كه یک پيرهن كم است
بايد چگونه جمع كنم اين بساط را
فرصت كم است و آب كم است و كفن كم است
مسمار را خودم زده بودم به تختهها
بايد بميرم آه، پشيمانشدن كم است
گيرم حسين دق نكند اين چنين ولی
گريه بدون داد برای حسن كم است
آئينه آمدی و ترکخورده ميروی
یعنی برای بردن تو چهار زن كم است
@hosenih
پيراهن حسين كه كارش تمام شد
پس جاي غُصّه نيست اگر یکكفن كم است
بالت، پرت، تنت، همهی پيكرت خدا
اين زخمها زياد ولی وقت من كم است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#غلامرضا_سازگار
▶️
گل من چون تو را در گل بپوشم؟!!!
ز هجران تو خون دل بنوشم؟!!!
@hosenih
در ایام جوانی قسمتم شد...
که تابوت تو را گیرم به دوشم!...
⏭
دعایی زیر لب دارم شبانه ...
تو آمین گوی ای ماه یگانه !
@hosenih
الهی هیچ مظلومی نبیند ...
عزیزش را به زیر تازیانه !!!
⏭
بیا با هم نماز شب بخوانیم ...
دعای دل به تاب و تب بخوانیم ...
@hosenih
کتاب قصّهی غم های خود را ...
نهان از دیدهی زینب بخوانیم !!!...
⏭
به خاک افتاده جسم اطهرش بود ...
به روی دامن فضّه سرش بود ...
@hosenih
میان آن همه رنج و غم و درد ...
به فکر غصّههای شوهرش بود !
⏭
غمت برده ز دل تاب و توانم
تو رفتی من چرا بـاید بمانم !
@hosenih
گلویم آنچنان از گریه بسته ...
که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!!
⏭
چرا بال و پر ما را شکستی ؟
نهال بی بر ما را شکستی
@hosenih
الهی بشکند قنفذ دو دستت
که دست مادر ما را شکستی ...!!!
⏭
نگاه نور عینت آتشم زد
تماشای حسینت آتشم زد
@hosenih
تنت را در کفن پیچیدم آن شب
سکوت زینبینت آتشم زد
⏭
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!!
به طفلی رخت ماتم در برم کرد!
@hosenih
الهی بشکند دست مغیره ...
که در این آستان بیمادرم کرد !!!
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#وحید_قاسمی
▶️
كمی از غسل زير پيرهن ماند
كمی از خون خشک بر بدن ماند
@hosenih
كفن را در بغل بگرفت و بو كرد
همان طفلی كه آخر بیكفن ماند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#رحمان_نوازنی
▶️
چشم مهتاب گریه میکرد و
نیمهشب آب گریه میکرد و
@hosenih
در طواف شکسته پهلویی
مثل گرداب گریه میکرد و
غسل میکرد هر چقدر آن شب
باز خوناب گریه میکرد و
گریهها گر چه بیصدا بودند
دل بیتاب گریه میکرد و
ماه قدش خمیده بود و با
آفتاب گریه میکرد و
مادری پا به پای طفلانش
باز در خواب گریه میکرد و ...
هر که با چشم تر زمین میخورد
کوه هم با کمر زمین میخورد
داشت سلمان میآمد از خانه
که سر هر گذر زمین میخورد
کودکی نیز پشت یک تابوت
پشت پای پدر زمین میخورد
که به داد دل علی برسد
گاه گاهی که بر زمین میخورد
@hosenih
راه میرفت با عصا اما
بین دیوار و در زمین میخورد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#قاسم_نعمتی
▶️
آن شب در آن بیتالعزا غوغا به پا بود
تصویر یک زن روی دست مرتضی بود
آه مانند شیشه چند جای او ترک داشت
اینها همه درد سر شیر خدا بود
@hosenih
هی دست روی دست میزد راه میرفت
صدها گره در کار یک مشکلگشا بود
یک مرد تنها دو کنیز و این همه زخم
غسل و کفن پیش نگاه بچهها بود
هر عضو را بینی که کاریتر شکسته
بیشک همانجا بوسهگاه مصطفی بود
یادش نرفته حیدر کرار روزی
میدید زهرایش به زیر دست و پا بود
مادر به هر درد سری آخر کفن شد
دلشورهها بهر شهید کربلا بود
پیراهنش را از تنش بیرون کشیدند
یوسف اسیر گرگهای بیحیا بود
یک پیکر عریان و بیسر روی خاک
منزل به منزل راس او بر نیزهها بود
جا دارد از این روضه نوکرها بمیرند
تشییع آقا بین تکه بوریا بود
@hosenih
اهل القری آقای ما را دفن کردند
آن آقایی که در بیابانها رها بود
فرمود فرزندش نشد او را ببوسم
چون بند بند پیکرش از هم جدا بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#موسی_علیمرادی
▶️
شام غریبی و تک و تنها شدن رسید
هفت آسمان به سینه مولا محن رسید
میگفت قطره قطره اشکش چرا چرا
رفتن رسید بر تو و ماندن به من رسید
@hosenih
با گریه کار غسل شبانه شروع شد
با گریه آستین همه بر دهن رسید
آرام و بیصدا چقدر لطمه میزدند
تا روی سنگ غسل غریبی بدن رسید
میخواست تا که فاطمه را رو نما کند
فریادهای ناله و آه از حسن رسید
بیهوش شد حسن به گمانم که باز هم
بر خاطرات کوچه و سیلیزدن رسید
مانند باغ لاله شده سنگ غسل او
از بس که لاله لاله گل از پیرهن رسید
آثار شعلهها نفسش را بریده بود
هر چه سرش رسید از آن سوختن رسید
@hosenih
اسفند روی آتش غم بود دختری
تا جامهی بهشتی مادر کفن رسید
هنگام پر کشیدن تابوت فاطمه
تشییع جسم پرپر هر چار تن رسید
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#غلامرضا_سازگار
▶️
ز غُصه گشته تمام وجود من فریاد
وصیت تو ندایم دهد، مزن فریاد
چگونه آب بریزم بر این بدن که زند
به یاد جسم کبود تو پیرهن فریاد
@hosenih
سزد که سر ببرم شب به دامن صحرا
درون چاه زنم یاد این بدن فریاد
کفن چگونه بپوشم تو را که میترسم
به زخم پهلویت امشب زند کفن فریاد
به لحظهای که زدی ناله پشت در سوگند
نکرده حبس به سینه کسی چو من فریاد
هزار سال دگر اشکم ار به خاک افتد
به جای سبزه برآید ز هر چمن فریاد
هزار مرتبه جان دادم آن زمان که زدی
به مرگ محسن مظلوم خویشتن فریاد
چه شد به کوچه که هرجا مغیره را بیند
برآید از دل پر غُصّهی حسن فریاد
منم غریب به حقّ خدا که نتوانم
زنم به یاد غم یار، در وطن فریاد
@hosenih
همیشه یاد تو آرام، سوزم و سازم
چنان که شمع ندارد به سوختن فریاد
کنون که حبس شده نالهی علی در دل
سزد که بر لب (میثم) شود سخن فریاد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حسن_لطفی
▶️
دو چشمش بسته اما درد دارد
يقينا بيش از اين ها درد دارد
@hosenih
بريز آب روان بر سنگِ غُسلش
ولي آرام اسما درد دارد
⏭
نسيم آرامتر خوابيده بانو
مزن پروانه پر خوابيده بانو
@hosenih
دگر رخصت نيازی نيست جبريل
مزن ديگر به در خوابيده بانو
⏭
دو چشمت را به دست بسته بستم
تو را با هقهقی پيوسته بستم
@hosenih
مبادا پهلويت خونين شود باز
خودم بندِ كفن آهسته بستم
⏭
ندارم چاره با آهم بسازم
فقط با درد جانكاهم بسازم
@hosenih
ز چوبی كه نشد گهواره باشد
دو تا تابوت میخواهم بسازم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حسن_لطفی
▶️
زمان بغض و غسل و پیرهن بود
چراغ اشک نور انجمن بود
@hosenih
طلب میکرد حیدر آن کفن را
کفن در دست طفل بیکفن بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#عليرضا_شريف
▶️
حالا كه زخمهای تو مرهم گرفته است
بانو تمامِ خانهی من غم گرفته است
سِنّي نداشتی چقدر پير میروی!
شرم از قدِ هلالِ تو حالم گرفته است
كِز كرده خاطراتِ تو را میكند مرور
يکگوشه خانهدارِ تو ماتم گرفته است
جز چند تكهی كفنی بينِ بُقچه چيست؟
بر ديده میگذارد و محكم گرفته است
بانو گُمان نمیكنی اندازهی تو را
تابوت سازِ خانه كمی كم گرفته است
بوسه حسين بر كفِ پايِ تو میزند
امشب برای عمرِ كَمت دم گرفته است
لحظه به لحظه غسلِ تو را پير میشوم
از زندگی نفس به نفس سير میشوم
@hosenih
با زخم بالِ پر زدنت سرخ گشته است
گلبرگهای ياسمنت سرخ گشته است
در لحظههای شُستنِ از زيرِ پيرهن
مثلِ غروب پيرهنت سرخ گشته است
چندين و چند جايِ تنِ تو شده كبود
چندين و چند جايِ تنت سرخ گشته است
اين زخمِ سينه بد قِلِقي میكند هنوز
سرباز كرده و كفنت سرخ گشته است
وا شد گِره ز روسریات وای بر دلم
از زيرِ گوش تا دهنت سرخ گشته است
از بس كه آستين به دهن گريه میكند
از بُغض صورتِ حسنت سرخ گشته است
از غُصه سر به چوبهی تابوت میزنم
جان میكَنم من از تو ولی دل نمیكنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حسن_لطفی
▶️
اسماء بریز آب که قلبم مذاب شد
این مرد از خجالت این چهره آب شد
اسماء بریز آب که آتش گرفته ام
دیدی چگونه خانه من هم خراب شد
من چند بار شسته ام و هم نیامد
خونت هنوز میچکد از زخم تازهات
این سنگ غسل شاهد پهلوی سرخ توست
ای خاک بر سرم چه کنم با جنازهات
@hosenih
دریاب حال کودکانِ خودت را ببینشان
با گریه آستین سر دندان گرفتهاند
حالا كه وقت بردن تابوت مادر است
از من نشان خانهی سلمان گرفتهاند
حالا عزای کندن قبر گرفتهام
حالا برای بردن تابوت ماندهام
این جای تیغ کیست که بر بازوی تو است
این نقش دست کیست که مبهوت ماندهام
@hosenih
آه ای غرور من پس از این وقت تسلیت
لبخندها به دیدن یار و تو میرسند
برخیز ذوالفقار نبرد مرا ببند
فردا برای نبش مزار تو میرسند
باید که چند قبر برایت درست کرد
باید مرا به جای تو در قبر جا دهند
دست پدر رسید تو را گیرد از علی
شاید که زخم آتش در را شفا دهند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حسین_رستمی
▶️
آن شب میان خانه مراسم گرفته بود
پیوند اشکهای علی بود و خونِ رود
بودند زینب و حسنین و زنی که داشت
میریخت آب و غیر همینها کسی نبود
@hosenih
محرم نداشتند به جز آستینشان
گریهکنان روضهی دستی که شد کبود
آن قدر غسل او به نوازش شبیه بود
انگار که فاطمه در خواب رفته بود
تا این که دست کوه به بازوی رود خورد
لرزید زانوانش و آتشفشان نمود
پروانهها دویده به بالین شمع و بعد
میسوختند و باز به بالا رسید دود
@hosenih
دودی که پلکهای خدا را به هم کشید
یک قطره هم چکید به آن خانه در فرود
فرمود سجدههای به تن را قیام کن
دارد قیام عرش خدا میشود سجود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih