eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ كار تنش زياد ولی وقت من كم است یک شب برای شست و شوی اين بدن كم است بانوی من نحيف نبود، اين‌چنين نبود وقتی نگاه مي‌كنمش ظاهراً كم است @hosenih در زير پارچه ورمش گم نمیشود آنقدر واضح است كه یک پيرهن كم است بايد چگونه جمع كنم اين بساط را فرصت كم است و آب كم است و كفن كم است مسمار را خودم زده بودم به تخته‌ها بايد بميرم آه، پشيمان‌شدن كم است گيرم حسين دق نكند اين چنين ولی گريه بدون داد برای حسن كم است آئينه آمدی و ترک‌خورده مي‌روی یعنی برای بردن تو چهار زن كم است @hosenih پيراهن حسين كه كارش تمام شد پس جاي غُصّه نيست اگر یک‌كفن كم است بالت، پرت، تنت، همه‌ی پيكرت خدا اين زخمها زياد ولی وقت من كم است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ گل من چون تو را در گل بپوشم؟!!! ز هجران تو خون دل بنوشم؟!!! @hosenih در ایام جوانی قسمتم شد... که تابوت تو را گیرم به دوشم!... ⏭ دعایی زیر لب دارم شبانه ... تو آمین گوی ای ماه یگانه ! @hosenih الهی هیچ مظلومی نبیند ... عزیزش را به زیر تازیانه !!! ⏭ بیا با هم نماز شب بخوانیم ... دعای دل به تاب و تب بخوانیم ... @hosenih کتاب قصّه‌ی غم های خود را ... نهان از دیده‌ی زینب بخوانیم !!!... ⏭ به خاک افتاده جسم اطهرش بود ... به روی دامن فضّه سرش بود ... @hosenih میان آن همه رنج و غم و درد ... به فکر غصّه‌های شوهرش بود ! ⏭ غمت برده ز دل تاب و توانم تو رفتی من چرا بـاید بمانم ! @hosenih گلویم آنچنان از گریه بسته ... که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!! ⏭ چرا بال و پر ما را شکستی ؟ نهال بی بر ما را شکستی @hosenih الهی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی ...!!! ⏭ نگاه نور عینت آتشم زد تماشای حسینت آتشم زد @hosenih تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکوت زینبینت آتشم زد ⏭ فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!! به طفلی رخت ماتم در برم کرد! @hosenih الهی بشکند دست مغیره ... که در این آستان بی‌مادرم کرد !!! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ كمی از غسل زير پيرهن ماند كمی از خون خشک بر بدن ماند @hosenih كفن را در بغل بگرفت و بو كرد همان طفلی كه آخر بی‌كفن ماند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ چشم مهتاب گریه می‌کرد و نیمه‌شب آب گریه می‌کرد و @hosenih در طواف شکسته پهلویی مثل گرداب گریه می‌کرد و غسل می‌کرد هر چقدر آن شب باز خوناب گریه می‌کرد و گریه‌ها گر چه بی‌صدا بودند دل بی‌تاب گریه می‌کرد و ماه قدش خمیده بود و با آفتاب گریه می‌کرد و مادری پا به پای طفلانش باز در خواب گریه می‌کرد و ... هر که با چشم تر زمین می‌خورد کوه هم با کمر زمین می‌خورد داشت سلمان می‌آمد از خانه که سر هر گذر زمین می‌خورد کودکی نیز پشت یک تابوت پشت پای پدر زمین می‌خورد که به داد دل علی برسد گاه گاهی که بر زمین می‌خورد @hosenih راه می‌رفت با عصا اما بین دیوار و در زمین می‌خورد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آن شب در آن بیت‌العزا غوغا به پا بود تصویر یک زن روی دست مرتضی بود آه مانند شیشه چند جای او ترک داشت این‌ها همه درد سر شیر خدا بود @hosenih هی دست روی دست می‌زد راه می‌رفت صدها گره در کار یک مشکل‌گشا بود یک مرد تنها دو کنیز و این همه زخم غسل و کفن پیش نگاه بچه‌ها بود هر عضو را بینی که کاری‌تر شکسته بی‌شک همان‌جا بوسه‌گاه مصطفی بود یادش نرفته حیدر کرار روزی می‌دید زهرایش به زیر دست و پا بود مادر به هر درد سری آخر کفن شد دلشوره‌ها بهر شهید کربلا بود پیراهنش را از تنش بیرون کشیدند یوسف اسیر گرگ‌های بی‌حیا بود یک پیکر عریان و بی‌سر روی خاک منزل به منزل راس او بر نیزه‌ها بود جا دارد از این روضه نوکرها بمیرند تشییع آقا بین تکه بوریا بود @hosenih اهل القری آقای ما را دفن کردند آن آقایی که در بیابان‌ها رها بود فرمود فرزندش نشد او را ببوسم چون بند بند پیکرش از هم جدا بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ شام غریبی و تک و تنها شدن رسید هفت آسمان به سینه مولا محن رسید می‌گفت قطره قطره اشکش چرا چرا رفتن رسید بر تو و ماندن به من رسید @hosenih با گریه کار غسل شبانه شروع شد با گریه آستین همه بر دهن رسید آرام و بی‌صدا چقدر لطمه می‌زدند تا روی سنگ غسل غریبی بدن رسید می‌خواست تا که فاطمه را رو نما کند فریادهای ناله و آه از حسن رسید بی‌هوش شد حسن به گمانم که باز هم بر خاطرات کوچه و سیلی‌زدن رسید مانند باغ لاله شده سنگ غسل او از بس که لاله لاله گل از پیرهن رسید آثار شعله‌ها نفسش را بریده بود هر چه سرش رسید از آن سوختن رسید @hosenih اسفند روی آتش غم بود دختری تا جامه‌ی بهشتی مادر کفن رسید هنگام پر کشیدن تابوت فاطمه تشییع جسم پرپر هر چار تن رسید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ز غُصه گشته تمام وجود من فریاد وصیت تو ندایم دهد، مزن فریاد چگونه آب بریزم بر این بدن که زند به یاد جسم کبود تو پیرهن فریاد @hosenih سزد که سر ببرم شب به دامن صحرا درون چاه زنم یاد این بدن فریاد کفن چگونه بپوشم تو را که می‌ترسم به زخم پهلویت امشب زند کفن فریاد به لحظه‌ای که زدی ناله پشت در سوگند نکرده حبس به سینه کسی چو من فریاد هزار سال دگر اشکم ار به خاک افتد به جای سبزه برآید ز هر چمن فریاد هزار مرتبه جان دادم آن زمان که زدی به مرگ محسن مظلوم خویشتن فریاد چه شد به کوچه که هرجا مغیره را بیند برآید از دل پر غُصّه‌ی حسن فریاد منم غریب به حقّ خدا که نتوانم زنم به یاد غم یار، در وطن فریاد @hosenih همیشه یاد تو آرام، سوزم و سازم چنان که شمع ندارد به سوختن فریاد کنون که حبس شده ناله‌ی علی در دل سزد که بر لب (میثم) شود سخن فریاد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دو چشمش بسته اما درد دارد يقينا بيش از اين ها درد دارد @hosenih بريز آب روان بر سنگِ غُسلش ولي آرام اسما درد دارد ⏭ نسيم آرام‌تر خوابيده بانو مزن پروانه پر خوابيده بانو @hosenih دگر رخصت نيازی نيست جبريل مزن ديگر به در خوابيده بانو ⏭ دو چشمت را به دست بسته بستم تو را با هق‌هقی پيوسته بستم @hosenih مبادا پهلويت خونين شود باز خودم بندِ كفن آهسته بستم ⏭ ندارم چاره با آهم بسازم فقط با درد جانكاهم بسازم @hosenih ز چوبی كه نشد گهواره باشد دو تا تابوت می‌خواهم بسازم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ زمان بغض و غسل و پیرهن بود چراغ اشک نور انجمن بود @hosenih طلب می‌کرد حیدر آن کفن را کفن در دست طفل بی‌کفن بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ حالا كه زخم‌های تو مرهم گرفته است بانو تمامِ خانه‌ی من غم گرفته است سِنّي نداشتی چقدر پير می‌روی! شرم از قدِ هلالِ تو حالم گرفته است كِز كرده خاطراتِ تو را می‌كند مرور يک‌گوشه خانه‌دارِ تو ماتم گرفته است جز چند تكه‌ی كفنی بينِ بُقچه چيست؟ بر ديده می‌گذارد و محكم گرفته است بانو گُمان نمی‌كنی اندازه‌ی تو را تابوت سازِ خانه كمی كم گرفته است بوسه حسين بر كفِ پايِ تو می‌زند امشب برای عمرِ كَمت دم گرفته است لحظه به لحظه غسلِ تو را پير می‌شوم از زندگی نفس به نفس سير می‌شوم @hosenih با زخم بالِ پر زدنت سرخ گشته است گلبرگ‌های ياسمنت سرخ گشته است در لحظه‌های شُستنِ از زيرِ پيرهن مثلِ غروب پيرهنت سرخ گشته است چندين و چند جايِ تنِ تو شده كبود چندين و چند جايِ تنت سرخ گشته است اين زخمِ سينه بد قِلِقي می‌كند هنوز سرباز كرده و كفنت سرخ گشته است وا شد گِره ز روسری‌ات وای بر دلم از زيرِ گوش تا دهنت سرخ گشته است از بس كه آستين به دهن گريه می‌كند از بُغض صورتِ حسنت سرخ گشته است از غُصه سر به چوبه‌ی تابوت می‌زنم جان می‌كَنم من از تو ولی دل نمی‌كنم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ اسماء بریز آب که قلبم مذاب شد این مرد از خجالت این چهره آب شد اسماء بریز آب که آتش گرفته ام دیدی چگونه خانه من هم خراب شد من چند بار شسته ام و هم نیامد خونت هنوز می‌چکد از زخم تازه‌ات این سنگ غسل شاهد پهلوی سرخ توست ای خاک بر سرم چه کنم با جنازه‌ات @hosenih دریاب حال کودکانِ خودت را ببینشان با گریه آستین سر دندان گرفته‌اند حالا كه وقت بردن تابوت مادر است از من نشان خانه‌ی سلمان گرفته‌اند حالا عزای کندن قبر گرفته‌ام حالا برای بردن تابوت مانده‌ام این جای تیغ کیست که بر بازوی تو است این نقش دست کیست که مبهوت مانده‌ام @hosenih آه ای غرور من پس از این وقت تسلیت لبخندها به دیدن یار و تو می‌رسند برخیز ذوالفقار نبرد مرا ببند فردا برای نبش مزار تو میرسند باید که چند قبر برایت درست کرد باید مرا به جای تو در قبر جا دهند دست پدر رسید تو را گیرد از علی شاید که زخم آتش در را شفا دهند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آن شب میان خانه مراسم گرفته بود پیوند اشک‌های علی بود و خونِ رود بودند زینب و حسنین و زنی که داشت می‌ریخت آب و غیر همین‌ها کسی نبود @hosenih محرم نداشتند به جز آستین‌شان گریه‌کنان روضه‌ی دستی که شد کبود آن قدر غسل او به نوازش شبیه بود انگار که فاطمه در خواب رفته بود تا این که دست کوه به بازوی رود خورد لرزید زانوانش و آتشفشان نمود پروانه‌ها دویده به بالین شمع و بعد می‌سوختند و باز به بالا رسید دود @hosenih دودی که پلک‌های خدا را به هم کشید یک قطره هم چکید به آن خانه در فرود فرمود سجده‌های به تن را قیام کن دارد قیام عرش خدا می‌شود سجود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih