eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5811946287498529611.mp3
زمان: حجم: 20.66M
🔰🔰 🏴 روضه محرم 🏴 با تحقیق و سخنرانی:حجت الاسلام محرم ۱۴۰۰ ✅موسسه قدیم الاحسان✅ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من اشک روان بر رخ این اهل خیامم بگذار بیفتم سر دامان امامم بر خال لب دوست گرفتارترینم مانند کبوتر پی این دانه و داممم در خیمه بمانم شب اول چو هلالم بر دامن خورشید روم ماه تمامم برخاسته سردار جمل از جگر من لا حول ولا قوه الا به قیامم @hosenih از نعره‌ی من میسره تا میمنه پاشید شد جلوه ای از حیدر کرار کلامم هم فاطمه ام، هم علی ام، هم حسنم من حیران شده آیینه نداند که کدامم در رکعت آخر نکند فاصله افتد هنگام تشهد شده و وقت سلامم دستش همه‌ی عمر نوازشگر من بود دستم سپرش گر نشود باد حرامم من حاضرم این زلف مرا دست بگیرند دستی نرسد بر سر گیسوی امامم من روزه ام ای پَست مزن سنگ لبش را بگذار شود این رطب افطار صیامم از فاطمه آموختم اینگونه بجنگم بازو عوض تیغ کشیدم ز نیامم حالا که در آغوش عمویم بزنیدم در خلوت خاصم خبری نیست زعامم @hosenih هر موی تنم داده اذان، حیَّ علی العشق بر تیر سه شعبه برسانید پیامم بر دامنش آویخته دستم چه شکوهی جبریل برد رشک بر این شأن و مقامم ای تیر بچرخان لب من را به لب یار تا این دم آخر شود ایام به کامم با تیغ و سه شعبه پس از آن سم ستوران هرگونه بخواهند شهید تو مدامم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتادی و تا خورد به گودال، لبت با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تبت @hosenih تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد گفتی که عمو شود فدای ادبت اینکه نکند خار به دستش برود هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت بی دستش کردند و به پا شد کینه هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت با خاک درآمیخته، یکسان شده بود در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع) پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت @hosenih می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ- -عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت! *...در این هنگام حرمله(لع) تیری به طرف عبد الله(ع) انداخت که گوش تا گوش عبد الله(ع) بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت این مردم را نفرین کرد و به خداوند عرضه داشت:«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ...» «خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن...» بحار الانوار/علامه مجلسی،جلد۴۵ مقتل اللهوف/سید بن طاووس،صفحه٧٢ مقتل مقرّم/صفحه٢۴۶ ارشاد مفید/صفحه٢۴١ شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با عمو همراه شد با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد طاقت دوری نداشت یک‌ تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد @hosenih بی زره آمد به جنگ ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد شد فدایی حسین آه عبدالله در یک روز پیر راه شد پیش چشمان عمو دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد یادگاری حسن شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن بی خبر از دست رفت مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت بین آغوش عمو در‌ دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت خواست تا حائل شود حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت کار یک خنجر نبود دست عبدالله با ضرب تبر از دست رفت @hosenih حرمله آمد جلو روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت دست از دنیا برید خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چشم من آسمانی از باران اشک من حاکی از غمی سنگین مانده بر روی سینه ام امروز سایه ی زخم ماتمی سنگین بین گودال را تماشا کن عمّه ! بنگر عموی من تنهاست اشتیاق مدینه را دارم در سرم شوق دیدن باباست @hosenih پیکری زخم خورده و بی حال مانده در بین ازدحام چرا ؟! ردّ بی رحم چکمه ی قاتل مانده بر سینه ی امام چرا ؟!! نوجوانم ولی پر از شورم در دلم عشق بی مثل جاری ست قطره قطره میان رگ هایم خون فرمانده ی جمل جاری ست می روم عاشقانه جان بدهم بین مقتل به پای ثارالله می روم تا که دست هدیه کنم مثل سقّا برای ثارالله لحظه ی آخرم شده باید خواهشم را دگر مُجاب کنم ای عموجان به من اجازه بده تا شما را پدر خطاب کنم @hosenih زیر بال و پرت بزرگ شدم بنگر این نوجوان عاشق را تا نفس هست فاش می گویم ذکر " واللهِ لا اُفارِق" را بین آغوش غرق خون شما نفسم ذکر آخرین می گفت مادرت را کنار خود دیدم که به من داشت آفرین می گفت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حق بده خیلی هوایِ بوسه‌هایت کرده‌ام از عموجان بیشتر  بابا صدایت کرده‌ام عمه دستم را گرفته بود اما آمدم... فکرکردی که عمو جانم رهایت کرده‌ام @hosenih مقتل مأثور هستم غارتِ  گودال را ازدحامِ زخمهایت را روایت کرده‌ام خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کرده‌ام پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد دید لشکر آمدم  خود را عبایت  کرده‌ام آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم اینقدر گویم که در آغوش جایت کرده‌ام هرچه می‌خواهند بر من می‌زنند و می‌روند شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کرده‌ام خواستند از تو جدا سازند من را که نشد آه شرمنده اگر که جابجایت کرده‌ام آخرش من را مُشبک کرده‌اند این نعلها راضی‌ام خود را ضریحِ کربلایت کرده‌ام   من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی دیدی آخر  جا میانِ بوریایت کرده‌ام @hosenih آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد دیدی وقتی که سپر  خود را برایت کرده‌ام سینه‌ام را سینه‌ات را  عاقبت با زور دوخت حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتاده بود ، غیرت مردانه ، در سرش خیلی شبیه شد به پدر ، روز آخرش دُردی‌کِشانه پر زد و«هَلْ‌مِن‌مَزید»گفت بالا گـرفـت ، بـاده و مـینـا و سـاغرش @hosenih گویی مـغیـره آمـده ، باشد به خیمـه هـا گویی دوباره قنفذ و ... در کوچه مادرش باران گرفـت ، با هـیـجانی ، رهـا شـد از پَرچین خیس و ابری خود ، بین سنگرش دیگر کمـان حـرمـله ، صبـرش سر آمده پس بی قرار ، آمـده تا سینه و سرش ... او دید عمو که «قد ضُعِف َ عَن قِتٰالِهـ»ی افتـاده است ، غـرق به خـون در برابرش او دیده بود « فَـانْـبَـعَـثَ الْـدَّمْ کَـأَنـَّه ُ ... میٖزٰابُ » آه ، خون زده فـواره پیکرش @hosenih «یَابْن َالخَبیثَه تَـقـتُلُ عَـمّیٖ» به پهلویش نـیزه نـزن که وا نـشود ، زخـم ِ کوثرش « والله لا اُفـارِق ُ عـَمّـیٖ » بمـیـرم آه افتاده ماه غرق به خون بین قتله گاه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شب ششم شد و قلبم در اضطراب شده ز حجم مرثیه در سینه انقلاب شده هوای مرثیه امشب خراب و طوفانی ست بخوان که روضه از آن روضه های بارانی ست حسین گفتم و این بهترین عمل شده است دوباره روضه ی احلی من العسل شده است کشیده ام نفسِ اعتقادیه روضه زدم به نام حسن دل به وادیه روضه @hosenih دوباره روضه ی مردی کریم میخوانم شب ششم ز بلایی عظیم میخوانم کسی که در دل میدان زره نپوشیده چو شیر شرزه ی در تاب و تب خروشیده دل حسین از این حُسن عارضش لرزید دل سپاه ز هل مِن مبارزش لرزید ز اهل کوفه به جنگش چه آبروها برد به غیرتی_که ندارند_ کوفیان برخورد همینکه شعله ی اِن تنکرونی اش پیچید اجل به دور سر نحس کوفیان چرخید نشست تیغ نگاهش به پیکر ازرق پرید زود به یک ضربه اش سر ازرق حکایت ضرباتش به مرتضی رفته غرور سرخ نگاهش به مجتبی رفته ولی چه حیف زمان حماسه کوتاه است بخوان به روضه که باران سنگ در راه است ز سنگ ها خطِ سرخی روی جبین افتاد به نیزه ای بدنش بی هوا زمین افتاد چه زخم ها که نشسته به دست و بازویش رسیده پنجه ی یک بی حیا به گیسویش @hosenih چقدر خم شده این جسم زخمیِ درهم نمای چهره اش از تیغ ها شده مبهم چه زخم های مهیبی زده بر این پیکر شکسته تر شده حتی ز قامت اکبر چقدر جای سُمِ مرکب است روی تنش چقدر کم شده از حجم کوچک بدنش غبار کوچه نشسته است روی گیسویش کشیده نیزه عمو از شکاف پهلویش شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مثل تو لاله خونین دهنی نیست که نیست غیر خونابه براین لب سخنی نیست که نیست انقدر تیغ تورا روی زمین غلطانده که به جز خار تنت پیرهنی نیست که نیست @hosenih نقش برخاکی و بس سبز شده گل به تنت چون تو در پهنه صحرا چمنی نیست که نیست دیده نشناخت ولی آه تورا گوش شناخت بس که این چهره شناسا شدنی نیست که نیست پیچش زلف خمت بیشتر از قبل شده به پریشانی آن انجمنی نیست که نیست از حرم در نجف رفتی و از بارش سنگ حال مثل تو عقیق یمنی نیست که نیست @hosenih سنگها بس که به چشمان دلیرت خوردند خبری از مژه صف شکنی نیست که نیست سم مرکب زتنت ساخته کندوی عسل چون تو در دشت مشبک بدنی نیست که نیست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به داد نوکر عاصی فقط رسیده حسین مرا همینکه خریده حسن، خریده حسین کمال بندگیم انقطاع از دنیاست دل مرا زهمه جز حسن بریده حسین @hosenih حسن کریم،حسن سفره دار،حسن آقا بدون اذن حسن سفره ای نچیده حسین ازل حسین و ابد هم حسین وفی مابین شده گدای حسن هرچه آفریده حسین حسن امامِ حسین و حسین امامِ حسن حسن مراد حسین و حسن مرید حسین به یا حمید و به یا عالی و به یا فاطر حسن گرفته گناه مرا ندیده حسین دوگوش تا نجف آورده ام به عشق علی یکی شنیده حسن، آن یکی شنیده حسین طرف حساب خدا در صف جزا حسن است اگرچه هست بجا وعده و وعید حسین هنوز عطر حسن میرسد زکرببلا زبسکه از لب قاسم عسل چشیده حسین حرم نخواست حسن، پس حرم نخواه از او حرم بخواه از ارباب سربریده حسین *** زنی پی سر تو روی نیزه میگردد زنی شبیه به زهرای قد خمیده حسین @hosenih بگو که خواهرت آرامتر به سر بزند بگو کسی به دهانت نمی دویده حسین بگو که خنجر خود را کسی در این گودال به روی بوسه زینب نمی کشیده حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ امشب دلم ميل مدينه دارد نام حسن بُغضي به سينه دارد صاحب عزاي بي حرم ؛حسن جان آقاي خوب و محترم؛ حسن جان @hosenih اين خيمه ها صحن و سرايت آقا پرچم زديم اينجا برايت آقا بعد از علي؛ اي مير آلِ هاشم ما را بخر امشب به نام قاسم در كربلا شد خيمه دارِ نجمه ماه حرم ، دار و ندارِ نجمه @hosenih در خيمه ها مانند ماه مي رفت مثل حسن با غمزه راه مي رفت عمامه سبزش چه دلربا بود سر تا به پا انگار مجتبي بود بر موي او نجمه حنا گرفته كرب و بلا بوي منا گرفته @hosenih آمد به خيمه بهر دستْ بوسي مانند دامادِ شبِ عروسي بوسيد اول زانوي عمو را آغاز كرد اينگونه گفتگو را تنها و بي ياور شدي عموجان رخصت بده قاسم رود به ميدان @hosenih با اين سخن زخم عمو نمك خورد انگار بُغض سينه اش ترك خورد او را كشيد آرام بين آغوش از شدت گريه شدند بيهوش فرمود : نه؛ برگرد؛ من كه گفتم : با بوي تو ياد حسن مي افتم @hosenih بازي نكن با جانم اي عزيزم نگذار بيش از اين بِهَمْ بريزم برگشت خيمه با دلي پُر از غم زانو بغل مي خواند روضه هر دم بابا كجايي ؟ من ز غم سهيمم امروز فهميدم كه من يتيمم @hosenih تا ديد نجمه حرف آبرو شد از خيمه اش يك خط كهنه رو شد فرمود : قاسم درد تو مداواست مشكل گشايت نامه اي ز باباست تا نامة سر بسته ديد؛ قاسم سوي عمو جانش دويد؛ قاسم @hosenih بابا رسيد آخر به دادِ قاسم امضا شده حكم جهادِ قاسم چشم فلك گريه بر او نمايد بر قد و بالايش زره نيايد بر صورتش تحت الهنك چه زيباست زيبا ترين فرزند آلِ زهراست @hosenih او را نشانده روي مركب عباس بر شانه اش مي زد مرتب عباس با ذكر يا زهرا برو عموجان دارم هوايت را برو عموجان پاي تو گرچه كوته از ركاب است در پيكرت خون ابوتراب است @hosenih شير جمل عازم شده به ميدان اهل حرم فرياد زد حسن جان قاسم مگو؛ طوفانِ بي مثال است سرمستِ يا ذالعز ُوَ الجلال است بي شك به هنگام نبَرد ، قاسم ياد حسن را زنده كرد؛ قاسم @hosenih فرياد زد هستم حرف لشگر شاگرد عباسم عزيز حيدر "اِن تَنْكُروني" من حسن سرشتم با خون خود در كربلا نوشتم هذا حسينٌ كَالْاسير ، لشگر جان مرا اول بگير؛ لشگر @hosenih من از تبار فاتح حنينم ابنُ الحسن ، قرباني حسينم فرزند كَرّارم؛ علي نژادم دار و ندارم؛ نذر شاه دادم اِنّي انا بن مجتبي ، انا الحق با ضربهْ گردن مي زنم زِ ازرق @hosenih شادي براي خيمه ها خريدم تكبير سردارِ حرم شنيدم اما چه كوتاه است شادي ما اينجا به بعدِ روضه ، واي زهرا اينها همه نامرد ، در نبردند با سنگهاي تيز دوره كردند @hosenih از هر طرف راهِ گريز ؛بستند آينه ی ابروي من شكستند با ضربه اي فرق سرم دو تا شد از روي مركب پيكرم رها شد از هر دو سو نيزه به پهلويم خورد دستان نا پاكي به گيسويم خورد @hosenih مغلوبه شد جنگ و به زير مركب تركيب جسمم گشته نا مرتب مانند مادر ناله بد كشيدم در زير نعل كهنه قد كشيدم آمد عمو بالاي پيكر من بگذاشت روي دامنش سَرِ من @hosenih فرمود : آمد دلبر تو اما كاري ز دستم بر نيايد اينجا بر درد ناچاري ببين اسيرم من سينه ات را در بغل بگيرم اي قامتت كوتاه ، قد كشيدي اين دُوْرُ و بر باباي خود نديدي؟! @hosenih خيلي برايم اي عمو عزيزي اي كاش از لاي كفن نريزي ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید کیست این ماه که حیدر به نظر می آید اینچنین که سوی میدان خطر می آید.. پدر ازرق شامیست که در می آید! از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند @hosenih این‌ عمامه که به سر بسته برای حسن است تنکرونی است شعارش زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش @hosenih مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عقب‌ میجنگد یک‌تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این‌ تشنه عجب‌ میجنگد خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد @hosenih آیت الکرسی لبهاش ترک‌میخورد و.. سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و.. نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و.. قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و.. نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد بی وضو دست به پیچ و‌خم گیسوش افتاد @hosenih وسط اینهمه دعوا بدنش بود و‌نبود زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود دست و پا و سر او بند تنش بود و‌نبود با لب پاره مجال سخنش بود و نبود سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید! @hosenih ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد نجمه برخیز حسین با قد خم می آید شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید.. ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e