#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
سر آورده بود
گلش را دم آخر آورده بود
برای نبرد
پدر سوره کوثر آورده بود
@hosenih
یکی طعنه زد
حسین اینچنین لشکر آورده بود؟
سه شعبه رسید
برای علی نوبر آورده بود
و برق گلو
چه بد موقعی سر برآورده بود
بگو نانجیب
علی تازه دندان در آورده بود
خجالت کشید
علی برده بود، اصغر آورده بود
چرا حرمله؟
چرا باز هم بی هوا حرمله؟
چرا هیچ وقت
نرفته ست تیرت خطا حرمله؟
خجالت بکش
زدی طفل شش ماهه را حرمله
و با خنده گفت
شماها کجا و کجا حرمله
@hosenih
گلو را ببین
علی را زده چند تا حرمله
صدا زد رباب
که شیر آمده منتها... حرمله
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
گل را دهید چاره کنم اضطراب را
شاید دهند بر گل پژمرده آب را
این طفل را به رسم امانت به من دهید
می آورم اگر نگرفتم جواب را
@hosenih
هر گونه طفل را شده سیراب می کنم
راحت کنم زآب خیال رباب را
سخت است گر چه منت از این قوم می کشم
تا قبل مرگ او بچشد طعم آب را
لالایی اش به گردن من گر که تشنه ماند
برشانه می کشم زعلی ناز خواب را
گل را به دشت برد به دستش بلند کرد
تا بنگرند در کف او آفتاب را
ناگه غروب کرد علی بر فراز دست
روی سه شعبه دید پدر ماه تاب را
تیری رسید طفل زبان بر لبش کشید
گویا که آب دید علی ان سراب را
@hosenih
پاشید خون حلق علی را به سوی عرش
با اه و گریه کرد به شیشه گلاب را
قبل از حنای خون علی بر محاسنش
شرمندگی کشید به رویش خضاب را
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
قرص ماهی از دل گهوار بیرون میزند..
شیرخواره مثل یک سردار بیرون میزند
یک علی زیر عبا و یک علی روی عبا
از دم خیمه علی هربار بیرون میزند
@hosenih
تیر وقتی که بزرگ و صید وقتی کوچک است
خون صید از حنجرش دشوار بیرون میزند
غنچهٔ بی خار من دیروز حالش خوب بود
حال دارد از گلویش خار بیرون میزند
تیر از بین کمان حرمله بیرون زده...
یا که پشت در نوک مسمار بیرون میزند!!
میبرد زیر عبا اورا حسین اما چه سود؟!
از عبایش تیر یک مقدار بیرون میزند
@hosenih
خون اصغر را ملائک تا به بالا میبرند...
خون محسن از در و دیوار بیرون میزند!
مادرش کو؟! تا ببیند با تکان نیزه دار..
چند دندان از دهان انگار بیرون میزند
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
ببین به این و به آن رو زدم نشد بابا
که بر زمین و زمان رو زدم نشد بابا
بخاطرِ تو به ناکس بخاطرِ تو به نامرد
به شمر تا به سنان رو زدم نشد بابا
@hosenih
بقدرِ این کفِ دست آب هم نمیخواهی
برای کمتر از آن رو زدم نشد بابا
برای آنکه مرا حرمله زَنَد نه تو را
به او به تیر و کمان رو زدم نشد بابا
مقابل من و تو آب را به اسبش داد
چقدر پیشِ همان رو زدم نشد بابا
@hosenih
بگو به مادرِ خود کم نذاشت بابایت
بگو به قدرِ توان رو زدم نشد بابا
ببین که پیر و جوانِ سپاه میخندند
علی به پیر و جوان رو زدم نشد بابا
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بُرشی از روضه حضرت علی اصغر (ع) برگرفته از کتاب #روضه_های_آسمانی_محرم
📚 به نقل از البدایه و النهایه ابن کثیر دمشقی، ارشاد شیخ مفید و مقتل الحسین(ع) ابی مخنف
👌در این کتاب (که حاوی روضه های شب اول تا شب دوازدهم محرم است) سعی شده، عبارات مهم مقتل به همراه ترجمه و سند و گریز و اشعار مصیبت، بیان شود.
🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت متن کامل جلسات، به آیدی زیر مراجعه نمایید.
🔵 @addmin_roze
© پایگاه حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
گلبرگ لطیف شاخه ی طوبا بود
دردانه ای از قبیله ی دریا بود
قنداقه ی خونین علیِ اصغر
امضای قیام سرخ عاشورا بود
*
آن بغض گلوگیر که سرتاسر بود
لالاییِ بی صدای یک مادر بود
آن داغ دل همیشه سوزان رباب
گهواره ی خالیِ علی اصغر بود
*
از سوز عطش خسته و بی تاب شدی !
با دست پدر در طلب آب شدی !
ای غنچه ی پژمرده ی باغ ملکوت
با تیر سه شعبه خوب سیراب شدی
شاعر: #سیدروح_الله_باقری
@dobeity_robaey
#دودمه #دم_پاره
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
روی دست من بگیر آرام ای طفلِ حرم
ای علیِ اصغرم
شد سه شعبه قاتِلت ای تو اُمیدِ آخرم
ای علیِ اصغرم
*
غنچه ی من را به روی دستِ من پرپر مَکن
حرمله لعنت به تو
قطره ی آبی بِده، خون بر دلِ مادر مَکن
حرمله لعنت به تو
*
وای من و وای من و وای من
کشته شده غنچه ی زیبای من
شاعر: #مجتبی_دسترنج_ملتمس
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
درمانده اگر بار گناهی دارد
در سایه ی شش ماهه پناهی دارد
در قبر،پدر به سینه چسباند او را
شهزاده ببین چه جایگاهی دارد
شاعر: #بردیا_محمدی
@dobeity_robaey
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_امام_حسین_ع
بکش رو صورتم دستاتو، بابا
میخوام آروم بشم، چشماتو وا کن
اگه میشه، بگیر بالا سرت رو
یه بارِ دیگه، تو چشمام نگا کن
تو رو میخوام روی دستام بگیرم
بذار لبخندتو دنیا ببینه
بذار هر کی دلش لبریز غصه ست،
بیاد و پای گهوارهت بشینه
@hosenih
لالا لالا لالا لالا لالایی
لالایی میخونم آروم بخوابی
کاش میشد، تر کنم ماهی نازم
لبهای خشکتو با قطره آبی
میخوام همیشه این دستای کوچیک
تو قابِ قلب آدمها بمونه
هرکی عشقو میخواد، منو ببینه
هرکی منو میخواد، تو رو بخونه
@hosenih
یه دنیا قلب خسته، بی بهونه
به اون دستای کوچیک دل نبسته
هنوزم مادری دلتنگ ماهش
پای گهوارهی خالی نشسته
لالا لالا لالا لالا لالایی
لالایی میخونم آروم بخوابی
کاش میشد، تر کنم ماهی نازم
لبهای خشکتو با قطره آبی
شاعر: #قاسم_صرافان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
فقط به قدر کفی ، آب را هدر ندهید
فقط به قدر کفی... آب بیشتر ندهید
بزرگِ این حرمم پیش این حرم من را...
خجالتم ندهید.. آه.. خنده سر ندهید
از آب رود فقط سهمِ شیرخواره کنید
به این حرم ندهید و به این پدر ندهید
نه حرمله که نمیخواهد این گلوی سفید
بس است لمس نسیمی به او خبر ندهید
زِ من گذشت ولی لااقل به پشتِ حرم
به نیزدار نشانیِ این پسر ندهید
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
رفتی و خم شده علی کمرم
چه بلایی است آمده به سرم
نفسم رفت با نفس زدنت
رفته بر باد بعد تو ثمرم
@hosenih
میکِشم آه! پا نکش به زمین
میزنم داد مثل تو... جگرم
من مگر با یکی دوتا طرفم
لشکر شام را ببین پسرم
به زمین خوردنم چه می خندند
با تواءم ای ستاره سحرم
خبرت رفته تا حرم برخیز
قبل از اینکه رود حرم خبرم
یک عبا دارم و هزار، علی
پیکرت را چطور من ببرم
@hosenih
عمه از خیمه ها رسیده ببین...
چشمها را که خیره شد به حرم
حیدر کربلا تو رفتی و
غارت خیمه هاست در نظرم
شاعر: #رضا_دین_پرور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
پیش چشمان همه دست به زانو اُفتاد
خواست تا پاشود ای وای که با رو اُفتاد
باید او پاشود از خاک جگر جمع کند
یک عبا پَهن کُنَد تا که پسر جمع کند
@hosenih
پیرمَرد است عصا خواست ولی خندیدند
او کم آورد عبا خواست ولی خندیدند
این اَنارِ حرم است آه چرا ریخته است
چقدر حضرت اکبر به عبا ریخته است
تا علی رفت به دنبالِ دلش راه اُفتاد
قبلِ شهزاده ببین رویِ زمین شاه اُفتاد
یک "پدرجانِ"دگر از پسرش خواست نشد
این جوانمُرده پس از این کمرش راست نشد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
بغلش کرد ولی حیف که بازو اُفتاد
هیچکَس زیرِ بغلهایِ پدر را نگرفت
دست تنهاست کسی جایِ پدر را نگرفت
نیزهای خورد تکان از جگرش داد کشید
دست بر سینه که زد با پسرش داد کشید
غارتِ قامتش اینجا صلواتی شده بود
بدنش با شن و شمشیر چه قاطی شده بود
ساعتی از بدنش از بدنش تیغ کشید
با دو انگشتِ خودش از دهنش تیغ کشید
لَخته لَخته زِ دهانش چقدر خون آورد
تکیه میداد به آن نیزه که بیرون آورد
بِینِ آغوش کشیدش تَنِ او بند نَشُد
خواست تا بوسه بگیرد همه دیدند نَشُد
کاش سمتِ حرم اکبر نَبَرَد برخیزد
عمهاش دست به معجر نَبَرَد برخیزد
از علمدار کمک خواست که خواهر را بُرد
خواهری آمد و با خود دو برادر را بُرد
پیشِ چشمان همه دست به زانو اُفتاد
دید پَهلویِ علی را و به پهلو اُفتاد
@hosenih
به عبا جمع نمود و به عبا پَهنَش کرد
بُرد در خیمه کنارِ شهدا پَهنَش کرد
عصر شد خیمهی آتش زده با دختر سوخت
هم عبا سوخت و هم خیمه و هم اکبر....
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e