#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
یقین دارم که با دعوت رسیده
هر آن کس بر در هیئت رسیده
اگر بر روضه ها ایمان نداریم
به باورهایمان آفت رسیده
محرم ماه بیعت با حسین است
زمان ترک معصیت رسیده
@hosenih
نشد صادر به جز رحمت ازین در
اگرچه از گدا زحمت رسیده
به قدر لحظه ای غافل نشد، نه
به ما ارباب، با دقت رسیده
هر آنچه هست از لطف حسین است
هر آنچه هست، بی منت رسیده
گذشت از کل دارایی خود تا
به ما فرهنگ این نهضت رسیده
فیوضاتش که خسران ناپذیرند
به هر کس قدر ظرفیت رسیده
حسن در روضه هایش سفره دار است
چقدر از سفره اش برکت رسیده
به یاد مرقد شش گوشه اش باز
سرم در سجده بر تربت رسیده
@hosenih
بزرگی در بکاء بر حسین است
به ما هم برترین عزت رسیده
چه ها کردند با سبط پیمبر
به غارت کردنش صحبت رسیده
زبانم لال پای بی حیایی
به روی سینه ی حضرت رسیده
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
دربساط عشق هرکس زحمتش بالاتراست..
پیش زهرا مادرت شخصیتش بالاتراست!
@hosenih
هرکه محض احترامت معصیت کمتر کند
روزی اشک میان هیئتش بالاتراست..
احترام پیرها هرچند برما واجب است..
پیرمرد روضه تو حرمتش بالاتراست.
قول دادی روز محشر لنگ نگذاری مرا
ساکن بیت الحسین امنیتش بالاتراست
خیمه ی تو جای کبر و کینه و منصب که نیست
هرکسی خاکی تر آمد عزتش بالاتراست.
نقص های هر نمازش زود کامل میشود..
هرکه انس سجده روی تربتش بالاتراست
کربلا رفتن کجا؟از کربلا گفتن کجا؟
دیدن شش گوشه ات از صحبتش بالاتر است
داغِ تو دیده به فکر غصه دنیا که نیست
مبتلای اشک تو ظرفیتش بالاتراست
از شهیدان تو فهمیدم که پای عشق تو
هرکسی گمنام تر شد شهرتش بالاتراست
گریه در هیئت تفاوت میکند باهرکجا
گریه دسته جمع باشد قیمتش بالاتراست
وسع ما ایناست! اما خوب میدانیم ما..
خیلی از این نوکریها ساحتش بالاتراست
**
تشنگی، زخم زبان،داغ جوان، هتک حرم
از تمام این مصائب غربتش بالاتر است
@hosenih
آب مهر مادرت بود و به رویت بسته شد
حجم نیزه آمد و راه گلویت بسته شد..
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
تا نغمه ی حسین نوایش به ما رسید
دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید
مارا نوشته اند شکار کمند یار
شکرخدا که زلف رهایش به ما رسید
@hosenih
کعبه نبرد و قسمت ما کربلا نمود
سنگش به دیگران و طلایش به ما رسید
حتی برات مشهد ما دست کربلاست
سهمیه ی امام رضایش به ما رسید
دستور داده است به ما: فَابْکِ لِلْحُسَیْن
سلطانِ “طوس” توصیه هایش به ما رسید
گرچه گرسنه کشته شد و تشنه ذبح شد
اما همیشه آب و غذایش به ما رسید
زخم هزار نیزه و خنجر به او رسید
اجر طواف کرب و بلایش به ما رسید
@hosenih
میگفت این قبیله عبا شد نصیب ما
میگفت آن قبیله قبایش به ما رسید
جسمش به خاک ماند و کسی دست هم نزد
تا که پس از سه روز زنان بنی اسد…
شاعر: #رضا_قربانی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#مجید_خضرابی
▶️
سوی دروازه های شهر نبی
کاروانی زدور می آید
کاروانی که از میانه ی آن
عطر عشق و حضور می آید
زودتر زانکه قافله برسد
قاصدی آمده ز جانبشان
قاصدی که سیاه پوشیده
مو پریشان و دیده اش گریان
@hosenih
در میان مدینه با ناله
میدود داد میزند: مردم
"پور شیر خدای را کشتند
عوض چند کیسه ی گندم
همه از خانه ها برون آیید
حاجی داغ دیده آمده است
دختر سید زنان جهان
قدو بالا خمیده آمده است
بین پس کوچه های شهر آنروز
کودکی ناله ی بشیر شنید
ناخود آگاه سوی دروازه
با قدمهای کوچکش بدوید
این پسر کیست کانچنین رویش
زده بر روی دست کوکب و ماه
یک نفر گفت هاشمی باشد؟
نوه ی حیدر است عبیدالله
آن یکی گفت : این گل زیبا
آخرین کودک ابالفضل است
مونس غصه های ام بنین
پسر کوچک اباالفضل است
دیگری گفت :چهره ی عباس
از کمان دو ابرویش پیداست
پنج سالش نگشته گرچه هنوز
قدرت او به بازویش پیداست
قافله آمد و عبیدالله
در هیاهوی شیون و فریاد
دید آید بسوی او یک مرد
او که باشد؟ پسرعمو سجاد
عمه زینب زدور شیون کرد
شهر را غرق شور وآتش کرد
ام کلثوم از نفس افتاد
یاد زیبایی علمکش کرد
سیدالساجدین به اشک روان
شعر ذبح عظیم می خواند
طفل عباس را نموده بغل
او "فا ما الیتیم" می خواند*
گاه بوسد لبان زیبایش
گاه بوسه زند به بازویش
اشک میریزد و به حال غریب
میبرد دست بین گیسویش
ناگهان شهر از نفس افتاد
بغض شهر مدینه شد سنگین
زینب از ناقه خویش را انداخت
چونکه از ره رسید ام بنین
مادر ساقی و خدای ادب
دستهای عقیله را بوسید
با دو چشمی ز اشک آکنده
پرسشی را ز زینبش پرسید
گفت: بی بی تصدق سرتان
مجلس آرای عالمینم کو
ذوالجناحش چرا هویدا نیست
زینب من بگو حسینم کو
زینبم گیسوی سیاه شما
از چه رو اینچنین سپید شده
ازچه رو روی دستهای شما
تاول و جای بند غنچه زده؟
ناله زد دختر امیر عرب
گشت افلاک جمله مدهوشش
گفت ام البنین مپرس مپرس
رفت در جان پناه آغوشش
سر پاک برادر من را
از بدن از قفا جدا کردند
حجت الله را به دشت بلا
کوفیان خارجی صدا کردند
@hosenih
درمیان دو نهر آب روان
گشت یک طفل شیرخواره شهید
پیش چشمان بیقرار رباب
دست و پا زد ز گاهواره پرید
دعبل خسته دل دگر بس کن
قلب عالم ز شعر تو خون شد
دیده ی عرشیان از این مطلب
به خدا هم چو رود جیحون شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#حسن_لطفی
▶️
از میان غباری از اندوه
از دل ریگهای صحرا ها
کاروانی ز راه آمده بود
کاروان قبیله ی دریا
تا که پرسید از مدینه بشیر
کيست درشهرتان بزرگ شما
همه گفتند بیت ام بنین
هست در کوچه ی بن الزهرا
@hosenih
دید در کوچه ی بنی هاشم
درب آتش گرفته ای وا شد
پیشتر از تمام خانم ها
مادری همچو کوه پیدا شد
ديد در احترام مردم شهر
به سوی کارون قدم برداشت
رفت اما ز راه خود برگشت
و به لب ناله ای مکرر داشت
زیر لب گفت باز هم نرسید
آنکه محو پریدنش بودم
باز این کاروان نبود آنکه
چشم بر راه دیدنش بودم
حیف شد که نیامد و من هم
نشنیدم سلام عباسم
وندیدم دوباره پیش حسین
پیش زینب قیام عباسم
داشت او سمت خانه بر می گشت
ناگهان ناله ای صدایش کرد
زن پیری میان قافله باز
مادرش خواند و در عزایش کرد
زیر چادر به زیر گرد و غبار
چهره ای سوخته پر از چین داشت
خوب معلوم بود از سر و وضعش
دیده ای تار و گوش سنگین داشت
گفت:حق ميدهم كه نشناسي
خواهری را که بی برادر شد
دخترت را كه پاي گودالي
قدكمان بود قدكمانترشد
@hosenih
شانه ام جای دوش طفلانت
زیر رگبار خیزران ها سوخت
جرم زنجیر ها که جا وا کرد
پوست تا مغز استخوانها سوخت
مادرم،خوب شد ندیدی تو
شمر به روی سینه اش جا شد
وقت غارت كه شد خودم ديدم
سر یک پیرهن چه دعوا شد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#محمود_ژوليده
▶️
به آغوش مدینه عاقبت مادر رسیدم من
اگر چه قد کمان و مو سپیدم،روسفیدم من
تو میدانی چه آمد بر سرم، ای مادر خسته
هر آنچه از مدینه تا مدینه بود، دیدم من
@hosenih
مپرس از من، چرا پس کاروانت بی حسین آمد
که دیدم ذبح اعظم را به گودال و خمیدم من
چه اوضاعی، چه احوالی، چه طوفانی، چه گودالی
غباری آمد و دیگر حسینم را ندیدم من
خدا میخواست او را کشته، من را دربدر بیند
به امر حق بلا و داغ را بر جان خریدم من
دمی که اسب بی صاحب به خیمه غرقِ خون آمد
ز خود بیخود شدم مادر، گریبان می دریدم من
چه گویم مادر مظلومه، بهتر که ندیدی تو
چه جوری از حرم تا قتلگه را میدویدم من
دو دستم را که زیر نعش او بُردم، به او گفتم:
نه از حق نا امیدم من، نه از تو دل بریدم من
به او گفتم برادر جان؛ صبوری میکنم اما
دعایم کن، که خود راه اسارت برگزیدم من
منم اُم المصائب دخترِ اُم اَبیهایم
چهل منزل همه بارِ ولایت را کشیدم من
قسم بر آن مصیبتهای سنگینِ تو در کوچه
مصیباتِ تو را، از شام تا کوفه چشیدم من
به ناموسِ علی هم شام، هم کوفه، جسارت شد
جواب یاحسینم، حرفهای بَد شنیدم من
مکرر معجر پاره، مکرر گوش و گوشواره
مکرر چادر خاکی، خود از نزدیک دیدم من
چگویم یا رسول الله، شرم از درد دل دارم
از آن چشمانِ هیزی که هزاران خار چیدم من
در آن مجلس که بیگانه یتیمت را کنیرك خواند
فقط با حربة نفرین، نفسهایش بریدم من
قسم بر پرچم عباس، فاتح آمدم مادر
قسم بر چادر خاکی علمدار رشیدم من
بنام نامیِ حیدر سخن آغاز چون کردم
سپاهِ کوفه را با خطبه ام از هم دریدم من
دوباره بعد دهها سال شد نام علی زنده
پیام کربلا دادم، سفیر هر شهیدم من
@hosenih
خرابه رفتم اما دینِ حق آباد شد تا حشر
به این فتح و ظفر با دختری کوچک رسیدم من
ز کلُ یومٍ عاشورا هزاران اربعین خیزد
و دشمن نا امید اما ز دل غرق امیدم من
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
به استقبال زلفت می رود باد صبا هر صبح
نفس می گیرد از خاک کف پایت هوا هر صبح
برای دیدن آثار باقی مانده ات خورشید؛
ز مشرق می زند با نورهایش دست و پا هرصبح
@hosenih
به این خاطر که چشم از گنبد خضرا نمی گیرد
نماز مغربش را ماه می خواند قضا هر صبح
دلیل اول لولاک و عشق آخر افلاک!
جهان را می کند آغاز با نامت خدا هر صبح
به سمت مَضجع نورانی ات با عشق می گردد
سلامی می دهد سمت مدینه کربلا هر صبح
می آید پنجره فولاد با اعوان و انصارش
که اول خود بگیرد از وجود تو شفا هر صبح
هزار و چارصد سال از زمانت رفته، می جوشد؛
چه عطر مستی از خمیازه ی غار حرا هر صبح
تمام شب از این تغییر استغفار می کردم
دوباره با خدا نام تو می شد جا به جا هر صبح
@hosenih
محمد تا که باشد آخر هر جمله ای حتی؛
عقب می افتد الّلهُمَّ از صَلِّ عَلَیٰ هر صبح
اگر که پشت بر قبله ست می خواهد کند تعظیم
به عُشاق تو قبل از هرکسی ایوان طلا هر صبح
شاعر: #مهدی_رحیمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
#مرضیه_عاطفی
▶️
ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد(ص)
در بندگی هستی سرآمد یامحمد(ص)
از برکت لبخند تو جریان گرفته
مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد(ص)
@hosenih
دیوانۂ عطر خوش پیراهنت شد
تا یوسف از پیش ِ تو شد رد، یامحمد(ص)
کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد
بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یامحمد(ص)»
آیات قران شوق دیدار تو را داشت
شد قلب تو مقصود و مقصد یامحمد(ص)
قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را
بر دست های تو سپارد یامحمد(ص)
تکیه کلامت «بِضعةٌ مني» شد و هست-
عشق تو بر زهرا(س) زبانزد یامحمد(ص)
تنها وصیّ تو علی(ع) بود و همه عمر
سنگ تو را بر سینه اش زد یامحمد(ص)
@hosenih
حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت
یامصطفی، محمود، أحمد، یامحمد(ص)
ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عیني
صَلّوا علیکَ یامحمد(ص) یامحمد(ص)!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
#رضا_قربانی
▶️
بر باد داده عاشقی خاكسترم را
وقتی تو را ديدم زدم قيدِ سرم را
ايل و تبارم عاشق ايل و تبارت
نذرِ تو كردم والدين و همسرم را
@hosenih
با بُردنِ نامِ شما معراج رفتم
فطرس شدم دادي به من بال و پرم را
بايد برای عاشقی تَركِ قرن كرد
من آمدم اينجا ببينم دلبرم را
كویِ تو را جارو زدم با اشک و مژگان
از من نگير اين ديدهیِ رُفتگرم را
گريه نشانِ قلبِ پاک و صاف باشد
از دست دادم مدتی چشمِ ترم را
غارِ حرا ذاتش همان گوشهنشينیست
بايد كمی خلوت كنم دور و برم را
@hosenih
پرسيد كه مُزدِ رسالت را چه خواهی؟
گفتی نگه دار احترامِ دخترم را
گفتی كه اين خانه همان عرش برين است
گفتی فقط حيدر اميرالمؤمنين است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#پیامبر_اعظم_ص_مدح
#علی_کفشگر
▶️
وصف تو را خدا به بیانی رسا نوشت
روز ازل به یمن شما « هَل اَتی » نوشت
زیباترین قصیده ی خلقت کلید خورد
آن جا که استعاره ی چشم تو را نوشت
@hosenih
هفت آسمان خلاصه ی « وَالشّمس » روی توست
دیباچه ی فروغ تو را « والضّحی » نوشت
وقتی که در جهان به تجلّی در آمدی
اسرار « یا» و «سین » تو را در خفا نوشت
منظور خلقتی و خداوند از ابتدا
نام تو را به دفتر خود مبتدا نوشت
آن گاه آیه آیه تو را منتشر نمود
تشریح انبعاث تو را در حرا نوشت
نوری شد و تمام تو را در خودش سرود
در «نَجم » و «دَهر » و «نور » و « دُخان » بر ملا نوشت
آن قدر خوب و پاک و زلالی که دست حق
یک پرده از مقام تورا در «کسا» نوشت
@hosenih
محمودِ آفرینش و اسم تو را خدا
در هر کجا نوشت یقیناً به جا نوشت
شرح تو را خدا به بیانی دگر نوشت
تو خوبِ خوب بودی و او خوب تر نوشت
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_پایان_ماه_صفر
#پایان_ماه_صفر
ز درد اندکِ خود، یاد غمهای تو می افتم
ز شرمِ کوهِ غمهای تو بر پای تو می افتم
غمِ ما و پریشانیِ تو! عیب از قیاسِ ماست
چنین کاهی ز غم، گاهی به دریای تو می افتم
نه آن مورم که از مُلکِ سلیمانی گریزانم
من آن گَردم که بر گِردِ قدمهای تو می افتم
@hosenih
ز هر کس خواستم امداد، خود نالان تر از من بود
چه بهتر اینکه در دامانِ ماوای تو می افتم
تو گفتی یادِ من باشید قدرِ جرعه ی آبی
چقدر ای باوفا کم در تمنای تو می افتم
تو را رنجانده ام از خویش، با انبوهِ عصیانم
به هر غفلت، ز چشمانِ تماشای تو می افتم
توقع کردی و من، بی توجه کارِ خود کردم
اگر این است رفتارم، ز سودای تو می افتم
بتو هر روز و شب، لبیک هایم را بدهکارم
زبانم لال، اینسان از تولای تو می افتم
ترا با اینهمه غم، باز تنها می گذارم من
رَوَم گه، سوی خویش و از تسلای تو می افتم
مرا تنهای بخود مگذار در تاریکیِ ایام
که من از طاعتِ امروز و فردای تو می افتم
کنون ماهِ صفر را می گذارم پشتِ سر، اما
چه دانم من، که دارم از قضایای تو می افتم
□ □ □
میان کوچه های دردسر سازِ پریشانی
بیاد کوچه ی پر دردِ غمهای تو می افتم
@hosenih
صدای مادرت از کوچه می آید چرا، آقا
در این ایام، یادِ لعنِ اعدای تو می افتم
غمِ تو هیچ پایانی ندارد، هیچ شادی نیست
مگر صبح فرج، روزی که در پای تو می افتم
مرا هم با شهادت آشتی ده، یوسف زهرا
خوش آنروزیکه، بی سر بر قدمهای تو می افتم
شاعر: #محمود_ژولیده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
#شورای_سقیفه
در آن روزیکه عالم تیره میشد
غمِ عالم به زهرا چیره میشد
پیمبر روحِ خود تسلیم میکرد
به جانان جانِ خود تقدیم میکرد
شیاطین زمزمه آغاز کردند
ستم بر فاطمه آغاز کردند
همانکه نقشه ی قتل نبی داشت
به فکرش فتنه ی حذف علی داشت
@hosenih
سقیفه ابتدای ماجرا نیست!
سخن از فتنه ی زنها چرا نیست؟
یقیناً چند خانه آنطرف تر
زنانی از زنانِ فتنه پرور
پدرها را چنان تسخیر کردند
که بغض و کینه را تکثیر کردند
هر از گاهی پدرها را چو شیطان
نهیبی میزدند آن کینه ورزان
که از قدرت هر آنچه هست دارید!
چرا پس دست روی دست دارید؟
نبی را ابتدا بُهتان بگوئید
ز هذیان گوئی اَش چندان بگوئید
نبوت را ز ریشه سست باید
خلافت خودبخود در دست آید
سران را از قبائل جمع سازید
به اصلِ وحی بی وقفه بتازید
کنید ایجاد، شورایی شبانه
به چنگ آرید رأیی مخفیانه
پیمبر رفت ! حیران از چه هستید
به حذفِ دین، پریشان از چه هستید
علی مشغول کارِ غسل و کفن است
یقیناً تا سحر مشغول دفن است
خلافت را محک آرید تا صبح
بهانه از فدک آرید تا صبح
علی مأمور بر صبر و سکوت است
از او باشید خاطر جمع ، دربست
اگر دیدید زهرا را صدا کرد
پس او را از علی باید جدا کرد
اگر دیدید حالش روبراه است
هراسی نیست ، زهرا پا به ماه است
اگر هم کرد قدری بی قراری
به سیلی بشکنید آن پایداری
به بیت وحیِ او هیزم بیارید
به همره، جمعی از مردم بیارید
بنای شعله بر بیتش گذارید
تنِ او را به ضربِ در سپارید
نترسید اصلاً از سقط جنینی
نلرزید از پیِ فضه خذینی
در این فرصت به قصدِ حذف حیدر
بگیرید انتقام بدر و خیبر
@hosenih
ببندید از گلویش ریسمان را
نپندارید عذابِ آسمان را
بَرید او را به مسجد با اهانت
بگیرید از علی چندین ضمانت
جوابِ شیونِ زهرا و غیره
غلافِ قنفذ و تیغِ مغیره
پس از آن با خیال راحت از او
علی میماند و یک بیعت از او
شاعر: #محمود_ژولیده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e