#حضرت_زهرا_س_شهادت
در عزاخانهی تو پیر و جوان سینه زده
مستمع سینه زده، مرثیهخوان سینه زده
صبح روز ازل، ای روضهی سربستهی عشق!
در عزایت در و دیوارِ جهان سینه زده
سر این کوچهی بن بستِ بفرما روضه
پرچمی هست که در حد توان سینه زده
هرکجا درد تو را جار زده نجّاری
"میخ" بر سر زده، "در" از دل و جان سینه زده
گاهی از عقربهی مست که دستش بالاست
ای غمِ محض! بپرس از چه زمان سینه زده؟
زندگی با تپش مرثیه در خون من است
قلب زارم ضربان در ضربان سینه زده
دوست دارم که بگویند گدایت بانو!
هر کجا حرفِ "در" آمد به میان، سینه زده
شاعر: #مسعود_یوسف_پور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
بساط اشکِ علی در غم تو یکریز است
چقدر خانهی بیفاطمه غمانگیز است
شاعر: #حامد_آقایی
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
ماییم و بغض خاطرات مانده بر دیوار
ایکاشها، ای کاش و اما و اگر دیوار
شاید شماهم مثل زینب فکر میکردید
باشد برای اهل خانه بیضرر دیوار
در بین آتش بوده، پس تنها در این خانه
از زخمهای فاطمه دارد خبر، دیوار
همراه میخِ در، شهادت میدهد فردا
دارد یقیناً حرفهای بیشتر دیوار
مادر ندارد خانهی ما، «در» چه میخواهد
ای کاش جای آن بسازد یک نفر دیوار
هی منعکس شد غصه در این خانهی غمگین
دیوار در دیوار دردیوار در دیوار
شاعر: #عاطفه_سادات_موسوی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_شهادت
یک نفر از بچهها هم سمت آغوشش نرفت
بچهها هر وقت میدیدند ... مادر درد داشت
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
شاعر: استاد #علی_انسانی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت
مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد
شاعر: #حسن_لطفی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد
همسایهها خوردند و خندیدند و رفتند...
#علیرضا_وفایی_خیال
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
شاعر: #وحید_قاسمی
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
بر جان خویش نیمهی شب چیدهام لحد
حالا سر مزار خودم گریه میکنم
شاعر: #میثم_مؤمنینژاد
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
پساز تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است
پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علیست
شاعر: #محمدعلی_بیابانی
•┈┈••✾••┈┈•
کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
🔸زیارت مدینه🔸
چشم سر را بستم و با پایِ دل وارد شدم
سر به زیر انداختم، گریان، خجل؛ وارد شدم
پای من لرزان و آشوب است قلبِ مضطرم
میروم گریان به سمتِ قتلگاهِ مادرم
داغ سنگینی به مغزِ استخوانم میرود
دم به دم، با هر قدم انگار جانم میرود
میشوم نزدیک و میسوزم از آهی سینه سوز
از تمام کوچه بویِ دود می آید هنوز
لعنتِ دائم بر آنکه آتشی افروخته
یک درِ چوبی که قلبش مثل قلبم سوخته
می نشینم رویِ خاک و بوسه بر در میزنم
بوسه ها با چشم گریان تا به محشر میزنم
در کنارم آسمان؛ بد بیقراری میکند
عرش ِ حق انگار دارد سوگواری میکند
نیست زهرا(س) و عزادار است آخر بیتِ وحی
با به إذن الله وارد میشوم در بیتِ وحی
دیدنِ این صحنه حالم را کشانده در جنون
میخورَد چشمَم به دیواری که دارد ردّ خون
این طرف در اشکهایم آهِ فوقالعاده است
آن طرف یک میخِ کج روی زمین افتاده است
سوت و کور است و همین غربت، غم ِ حیدر شده
یک نفر با خود نگفت این خانه بی مادر شده
یک نفر حتی نیامد! ای امان از ذاتِ بد
یک زنِ همسایه حتی بوسه بر زینب(س) نزد
یاد مادر اشک میریزد حسینِ(ع) بی کفن
میگذارد هر زمان سر را به زانویِ حسن(ع)
نیست زهرا(س) پایِ سفره! غم نشسته روبرو
میخورَد نان را علی(ع) هر وعده با بغضِ گلو
فضه فهمید و شبی با گریه و با احتیاط
آمد و دستاس را برداشت از کنج حیاط
یادش آمد پشتِ در زهرایِ أطهر(س) داشت درد
چادرِ خاکیِ زهرا(س) فضه را بیچاره کرد
اشکهایم را بر آن آهسته نم نم میکشم
ذره ذره خاکِ چادر را به چشمَم میکشم
می نشینم گوشه ای تا نیمه شب عابر شوَم
با علی(ع) و کودکانِ خسته اش زائر شوَم
سر به زانو دارم و گسترده شد تا نورِ ماه
آمدند و با نگاهی خیس افتادند راه
پیر شد! افتاد حیدر یادِ بازوی کبود
رد شدن از خاطراتِ دربِ خانه سخت بود
چهرهٔ نحس ِ فلانی یادش آمد با محن
ضجه زد در آستینش در خم ِ کوچه حسن(ع)
یادش آمد بسته شد با خشم، راهِ چاره ها
شد فدک غصب و زمین میریخت کاغذ-پاره ها
میرود انگار دارد از سرم هوش و حواس
بر مشامم میرسد هر لحظه عطرِ نابِ یاس
کهکشان افتاده بر این خاک و می بندد دخیل
رویِ قبرِ مادرم پهن است بالِ جبرئیل
آه از دستانِ لرزانِ أمیرِ عالمین
پاک میکرد اشکهایِ سردِ زینب(س) را حسین(ع)
میزند بر سینه و سر عالم ِ دور و برم
مجتبی(ع) با گریه میگوید سلام ای مادرم
گفت مادر رفتی و صبر از دلِ من برده ای
کاش می مُردم! نمی دیدم که سیلی خورده ای
آنچنان زد مردکِ لقمه حرام ِ ناخلف
راهِ خانه این طرف بود و تو رفتی آن طرف
قبر مادر را به اشکِ چشم خود مرطوب کرد
درد دل های حسن(ع) حال مرا آشوب کرد
من هم از این روضهٔ مکشوفه هق هق میکنم
دارم از این غربتِ و مظلومیت دق میکنم
میگذارم صورتم را بر مزارش با سلام
قلبم از جا کنده خواهد شد از این داغِ مدام
داغ کوچه، داغ آتش، داغ بستر، کم نبود؟!
داغِ قبرِ بی نشان هم کرد در قلبم ورود
این جهانِ بی مروت داد خیلی زحمتش
میکشم شالِ عزایم را به روی تربتش
خوب میداند که یک حاجت به دل دارم فقط
تا که فرزندش بیاید؛ اشک می بارم فقط
کاش زنده باشم و در صبحِ روزِ انتقام
یاعلی(ع)گویان بیایم پابه پایِ آن امام
میرسد با ذوالفقارش میزند فوراً علَم
حضرتِ مادر بزودی میشود صاحب حرم
مینشینم یک شب جمعه به صحنِ فاطمه(س)
میکشد آتش به جانم سوزِ لحنِ فاطمه(س)
باز هم ذکرِ «بنیّ» میرسد بر گوش دل
میگذارد این نوا هر لحظه غم بر دوش دل
میرود با اشکِ چشمانش کنارِ قتلگاه
چکمهٔ خولی(لع) سیاه و میرود چشمش سیاه
سیدالمظلوم بود و ناسزا و حرفِ بد
میخورَد بر صورت و بازو و پهلویش لگد
پیکرش دیگر برای تیرِ تازه جا نداشت
تشنه بود و زخم ها خورد و حسینش(ع) نا نداشت
ضجه میزد مادرانه، عمقِ جانش سوخته
پاره شد پیراهنی که خود برایش دوخته
نیست محض بوسه اش یک جای سالم در بدن
با تنی عریان حسینش(ع) ماند آخر بی کفن
کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا
با غم ِ فرزندِ زهرا(س) میکشی آخر مرا!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e