بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_پنجم
#مناجات_اول_مجلس
#حسن_لطفی
▶️
شبیهِ زُلفِ شما روز و حالِ ما شده است
ببین چقدر پریشان خیال ما شده است
خراب بی تو شدیم و نشد که برخیزیم
خراب تر چقدر ماه و سال ما شده است
پرِ پریدنِ ما را دوباره پس بدهید
عجیب شانه ی خالی وَبالِ ما شده است
@hosenih
بیا به خیمه یِ ما با شما نفس بکشیم
بس است اینکه"کجایی"سوال ما شده است
مریض بودم و از چای روضه نوشیدم
که چایِ روضه شرابِ حلالِ ما شده است
فقط برای شفاعت به حال ما کافی است
کتیبه های سیاهی که شال ما شده است
@hosenih
بخوان به سنگ مزارم حسین زنده شوم
حسین راه خدا تا کمالِ ما شده است
خدا کند در این خانه زندگی بکنیم
نه اینکه نام شما قیل و قال ما شده است
گَهی به سمتِ حسین و گَهی به سمتِ حسن
هوایِ این دو حرم رزقِ بالِ ما شده است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_پنجم #شب_ششم
#حسن_لطفی
▶️
كاش سردیِ زمستان بگذرد
تلخیِ شبهایِ هجران بگذرد
دستِ ما كوتاه و خرما بر نخیل
وای اگر آن سبز دامان بگذرد
@hosenih
دیدمش در روضه خاکآلودروی
با همان زلفِ پریشان بگذرد
اشکهایم را ز چشمم میبرد
باد وقتی از خراسان بگذرد
میشود ای مردِ صحرا گردِ من؟
محملت از این بیابان بگذرد
عید ما، جاندادنِ ما، جان بگیر
پیش از آنكه عید قربان بگذرد
@hosenih
كاش میمُردیم در این چند شب
تا مگر شامِ غریبان بگذرد
میكشی از سینه وقتی یا حسین
كارم از چاک ِ گریبان بگذرد
میروی و گریه میآید مرا
اندكی بنشین كه باران بگذرد
@hosenih
مادرت میآید امشب باز هم
از لبم تا یک حسنجان بگذرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_پنجم #شب_ششم
#حسن_لطفی
▶️
سوختیم از هق هقت از گریه هایت سوختیم
دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم
باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما
باز گم كردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم
ابنِ طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت
رو زدن هایت شنیدیم از دعایت سوختیم
@hosenih
می چكد از دستمالِ گریه ات خون آبه تا
مادرت از هوش رفت از های هایت سوختیم
چَشم زخم و چهره سرخ و جامه هایت خاكیند
یك دهه شرمنده از حالِ عزایت سوختیم
كربلا یك روز ما را قسمتِ خود می كند
كربلا دیدی كه از طفلی به پایت سوختیم
دست هامان را گرفته دست های یك یتیم
باز هم با روضه های مجتبایت سوختیم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#عادل_حسین_قربان
▶️
در هوای کربلایش آهِ حسرت میکشیم
ناز اگر دارد، خریداریم، منت میکشیم
@hosenih
چارده قرن است بارِ نوکری بر دوش ماست
از ازل تا به ابد، بارِ امانت میکشیم
زندگی معنا ندارد بی حسین بن علی
ما نَفَس از لطفِ ثارالله، راحت میکشیم
گریه در روضه به ما احساسِ عزت میدهد
زیر "این" پرچم کرامت، ورنه ذلت میکشیم
مزدِ هیأتداریِ عشاق، دست فاطمهست
با هزار امّید در یک گوشه زحمت میکشیم
@hosenih
گریه بر مظلومِ عالم، تشنهکامِ کربلا
باطناً نور است، در ظاهر مصیبت میکشیم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حسن_لطفی
▶️
ناله هایت می رسد تا مشقِ زینب میکنم
اشکهایت می چکد تا گریه هرشب میکنم
@hosenih
دستمالِ گریه ات را رویِ چشمم می کشی؟
تا ببینی چشم خود از خون لبالب میکنم
عشق هم از جانبِ لیلاست مجنون شهره شد
دوست میمیرد برایم من فقط تب میکنم
میزنی رویِ سرت تا یاد آن سَر میکنی
میزنم روی لبم تا یاد آن لب میکنم
بر کفن هِی می نویسم دوستت دارم حسین
این لباسِ عشق را غرق مُرَکَب میکنم
میرسم در روضه ها و چای میریزم فقط
گرچه بی چیزم خودم را اهلِ منصب میکنم
مجلسِ روضه گره از زندگی وا می کند
بچه هایم را در این روضه مودب میکنم
@hosenih
بر گلو شام غریبان دست دارد می کشد
گفت رگهای گلویت را مرتب میکنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع
#مهدی_مقیمی
▶️
دیدم که زمین خورده ای و ترسیدم
تنهایی و غربت تو را فهمیدم
از تل که به گودال سرازیر شدم
دعوا به سرِ عمامه ات را دیدم
@hosenih
دیدم که عمو عرصه به تو تنگ شده
موی سرت از خون سرت رنگ شده
یک عده می آمدند و می دیدم که
دامانِ لباسشان پر از سنگ شده
@hosenih
دیدم که چطور پشت پا میخوردی
تیغ از چپ و راست بی هوا میخوردی
چیزی که عمو دلِ مرا میسوزاند
این بود که ضربه با عصا میخوردی
@hosenih
در طولِ مسیر ای عمو غوغا بود
انگار سرِ کشتن تو دعوا بود
یک لحظه به پشت سر نگاهم افتاد
ای وای که عمه زینبم تنها بود
@hosenih
قربان نگاه تو که حُر را حُر کرد
سنگی به سرت خورد و مرا دلخور کرد
دستم که عمو به پوست آویزان شد
بوی حسنت کرببلا را پُر کرد
@hosenih
در راهِ تو سر به تیغ بُرّان بدهم
مانند تو جان با لب عطشان بدهم
مانند علیِ اصغرت قسمت شد
من هم به روی سینۀ تو جان بدهم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
اگر که رعیت ارباب رعیت حسن است
بدست سینه زنان برگ دعوت حسن است
بساط گریه ی هیئت ز برکت حسن است
تمام ماه محرم روایت حسن است
حسینیه حسنیه ست خانۀ دل ماست
مقام صلح حسن همطراز عاشوراست
@hosenih
سپرده دست حسینش اگر پسرها را
برای معرکه ها نذر کرده سرها را
چه بهتر است نبندند این گذرها را
که شرمسار نسازند خون جگرها را
به دست های عقیله ست دست عبدالله
امید کل قبیله ست دست عبدلله
@hosenih
به سن و سال کمش غیرت حسن دارد
خلاصه ای ز کرامات پنج تن دارد
عجیب حال و هوایی جمل شکن دارد
کفن برای چه وقتی که پیرهن دارد
نگاه میکند از تل تمام قائله را
شنیده از سوی میدان صدای هلهله را
@hosenih
دوید و دید به مقتل سروصدا مانده
عموی بی کفنش زیر دست و پا مانده
هزارو نهصد و پنجاه زخم جا مانده
چقدر میزند او را سنان وامانده
عموش در ته گودال پاره پاره تن است
برای غارت پیراهنش بزن بزن است
@hosenih
کسی نشسته به سینه که خنجری بکشد
به قصد قرب به رگ های حنجری بکشد
درست در جلوی چشم خواهری بکشد
نشد حسین نفس های آخری بکشد
رسید سینه زنان لا افارق العمی
سپاه کوفه بدان لا افارق العمی
@hosenih
کشید دست خودش را سپر درست کند
سپر برای عمو نه پدر درست کند
پناه بر بدنی محتضر درست کند
به گریه مرهم چشمان تر درست کند
دوباره حرمله با یک سه شعبه بلوا کرد
یتیم را به روی سینۀ پدر جا کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم
@hosenih
شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
@hosenih
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم
@hosenih
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد
ضربه بر چشم نازنینش خورد
بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!
@hosenih
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
@hosenih
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین
@hosenih
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
@hosenih
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#علیرضا_شریفی
▶️
سنگدل !تیغ کشیدی که سرش را ببری
هر قدر سهم تو شد بال و پرش را ببری
@hosenih
دست و پا می زند و آخر کارش شده است
پاک وحشی شده ای تا جگرش را ببری
باوجودی که ندارم زره و تیغ مگر
مرده باشم بگذارم که سرش را ببری
همه ی عمر به چشم پسرش دیده مرا
سعی کن از سر راهت پسرش را ببری
سپر افتاده ز دستش ،سپرش می گردم
باید اول بزنی تا سپرش را ببری
@hosenih
در خورش نیست اگر بازوی آویز به پوست
جان ناقابل من هدیه ی ناچیز عموست
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت #بحر_طویل
#حسن_لطفی
▶️
رویِ دشتی از خون
رویِ تَلی از خاک
ایستاده به تماشایِ عمو
میوزد باد و رُخِ سوختهای میسوزد
میوزد باد و ترکهایِ لبش شعلهور است
ولی انگار خبر از عطش و تشنگیاش هیچ نداشت
ولی انگار زِ خود یا زِ حرم بی خبر است
چه قدر مِیلِ پریدن دارد
ولی افسوس که بالش بسته است
دستِ او دستِ بزرگِ حرم بی عَلَم است
دست زینب ای وای
@hosenih
میوزد باد و تبِ خاطرهها میآید
پردهها میاُفتد
باز در خلوتِ شهر یثرب
باز در تنگ غروب
سمت یک قُبهی نور
سمتِ دیوار بقیع
دست در دست برادر میرفت
زائرانی کوچک که بزرگی زِ قد و قامتشان میبارید
دو مَهِ بدرِ تمام
دو پرستویِ یتیم
فاتحه میخوانند سرِ قبر بابا
زیر لب میگویند
جای خالی تو اینجاست
ولی پُر شده است
چه عمویی داریم مهربانتر از همه
سایهاش از سرِ ما کاشکی کم نشود
گفت قاسم که بیا برخیزیم
که عمو چشم به راهِ من و توست
نکند دیر شود
ایستاده به درِ خانه که ما را بیند
جانِ من عبدالله
نرود از یادت
که اگر با تو نبودم روزی
نَفَسی دور نگردی از او
و چنین شد عمریست که دامان عمو بالش اوست
شانهاش پنجهی او
جای خوابش آغوش
به سرش دستِ نوازش هر روز
گاه میگفت عمو ، گاه پدر
ولی ارباب فقط ، جان پدر میگفتش
—-
به خودش آمد و دید
همه رفتند و کسی نیست ، کسی غیر از او
قاسم از دستش رفت
یا علمدار که رفت
به حرم پای جسارت وا شد
به خودش آمد و دید
پیش رویش همهی لشکرِ دشمن جمعند
همه در یک نقطه
دشتی از لشکر و از نیزه و تیغ و شمشیر
دشنه و سنگ و عمود و آهن
همه در یک گودی
متراکم شدهاند
جان به لبهایش بود
نَفَسش بند آمد
چشم هایش شد تار
گرد و خاک سرخی
از افق تا به افق می پیچد
مُردن آسان اما
ماندن اینجا چقدر دشوار است
—-
دست لرزانش را
عمه با دستی که سر و پا میلرزید
میفشرد از سرِ احساسِ امانت داری
دید هر قدر که بشتابد زود
باز هم دیر شده
—-
تشنهای میسوزد
خواهری مینالد
طاقت از دستش رفت
گاه بر پنجهی پا
قامتش می.کشد و میبیند
گاه بر رویِ زمین میاُفتد
و به دستی که هنوز آزاد است
به سر و سینهی خود میکوبید
نالهاش گم میشد بسکه فریاد و صدا میآمد
هلهله میپیچید
@hosenih
گوئیا نالهی او سمتِ عمو ، نه که به زینب حتی
نرسید و گُم شد
آن طرف زخم زنان
این طرف لطمه زنان
آن طرف بارش زخم
این طرف ناله و آه
وای عمه به نگاهی دریاب
اولین جاست که در پیش عمو نیستم و میمانم
چه قدر سنگین است غمِ این لحظهی تلخ
جای هر لحظه که بر پیکر او میآمد
زخم سرخی به رخش جا میکرد
—-
هرچه جان داشت به دستانش داد
دست خود را طرفی بُرد و رها شد از بند
آستین پارهای از او به کفِ زینب ماند
یادگاری یتیمی تنها
گوئیا عمهی سادات صدایِ حسنش را بشنید
خواهرم ممنونم
بگذار او برود
بگذار او بپرد
که گر اینجا ندهد جان
دَمِ آتش زدن و سوختنِ اهل حرم میمیرد
لحظهای که تو و طفلان همگی شعلهورید
چادری نیست که بر سر گیرید
@hosenih
—-
غیرتش را بنگر
بگذار او برود
میدَود ناله کنان
تشنهتر عبدالله جانبِ قربانگاه
پیش رویش همهی لشکر دشمن جمعند
همه در یک نقطه
میرود میبیند
آنچه را که نتوانست ببیند ، جبریل
مادرش میبیند
—
ذوالجناحش سرخ است
نیزهها رو به زمین
تیغها رو به هوا
باز فوارهی خون
یک نفر خود زِ سر میدزدد
یک نفر می خواهد
زره از تن بکشد
ناکسی بر بدنش
نیزه را میشکند
مادرش میبیند
لب او خشک شده
سنگ پیشانیِ او میشکند
یک نفر نیت انگشتری اش را دارد
دشنهای میچرخد
باز فوارهی خون
@hosenih
من مگر مردهام اینجا که به او میتازید
به سرش میچرخید
چکمه پوشی آمد
تیغ خود بالا برد
آخرین ضربهی خود را آورد
دید چشمان حسین
سپری را پیشش
دستهای کوچک
که به مویی بند است
باز هم مثل قدیم سر عبدالله است
رویِ دستان عمو
باز هم مثل قدیم
خندهای زد به رُخَش
کودک آرام گرفت
لحظهی آخر گفت
ای عمو اما باز
لب ارباب بهم خورد و شنید
از لبش جان پدر
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#محسن_ناصحی
▶️
حسین ، خسته و بی تاب بین گودال است
ز فرط تشنگی و آفتاب بی حال است
@hosenih
نهاد دشمن او پای داخل گودال
رسید روضه به اینجا.... زبان من لال است
دوید از وسط خیمه کودکی بیرون
حسین بیشتر از پیش ناخوش احوال است
آهای وارث جنگ جمل بترس از او
تجسم حسن است این اگرچه کم سال است
بدون تیغ و سپر هیبت علی دارد
که گفته میوه ی این باغ و بوستان کال است؟
رجز نخوانده عجب مرد قابلی شده است
که مرد را چه نیازی به یال و کوپال است
*
هنوز بیشه ی این دشت شیر نر دارد
درست مثل علی اکبرش جگر دارد
گرفته اید علی های خیمه را اما
حسین کرببلا باز هم پسر دارد
گرفت دست خودش را مقابل شمشیر
توان اگرچه ندارد عمو ، سپر دارد
کشید روضه به اینجا ؛ حسین تنها شد
هنوز در تن خود جان مختصر دارد
@hosenih
رسید چکمه ی دشمن به آخر گودال
حسین ، ساعت دیگر به نیزه سردارد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
چسبیده است سینه به سینه به دلبرش
اُفتاده است پیکرِ او رویِ پیکرش
رویِ هزار و نُهصد و پنجاه زخم بود
از تیغ و داس و نیزه و خنجر سراسرش
@hosenih
اُفتاد و نیزه ها همه رفتند در تَنَش
بیرون زدند یک یکش از سمت دیگرش
یک بال که جدا شده اُفتاده یک طرف
یک بال هم که سخت شکسته است با پرش
در گوشِ او عمو چقدر گفت جان من
او هم جواب داد عمو جان با سرش
اُفتاده است رویِ عمو،باز میزنند
درهم کنند تا دو بدن را در آخرش
اینبار هم سه شعبه و ای وای حرمله
نزدیک شد درست زَنَد زیرِ حنجرش
پاشید خونِ گرمِ گلو وای بر عمو
میریخت از محاسنِ سرخِ مطهرش
از سمت پا گرفت کسی طفل را کشید
از سمت سر نشست حرامی،به خنجرش
@hosenih
تا که حسین زجر کِشَد پیشِ چشم او
اول زدند و بعد نشستند بر سرش
—---
فهمیده اند مادرِ او بین خیمه هاست
سر را گرفت و رفت به دنبال مادرش
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih