eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
به سمت عشق کشاندی نگاه آئین را ببر به سمت حقیقت، قبیله‌ی دین را تو صبح صادقی و صادقانه می‌گویم ز سمت چشم تو دیدم طلوع آئین را تو پیر میکده‌ی مکتب و هزاران مست، بنوشد از لب لعلت کلام شیرین را برای وصف تو ذهنم قلم گرفت به دست ز شش جهت بکشد رشته‌ی مضامین را به باغ پُر ثمرِ واژه واژه‌ی کلمات کشانده خاطر تو شاعر غزل چین را پیِ اجابت تو دست پُر ز خواهش من گره بزن به نگاهی دعا و آمین را میان بغض و غریبی، بقیع بی زائر به دوش شهر نشانده سکوت سنگین را بنا کند دل من روی قبر خاکی تو ضریح و گنبد و گلدسته‌های زرّین را شکست بغض من و بین اشک غم چیدم برای مرثیه‌ات واژه‌های غمگین را ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا چرا که هست به ما حجتِ خدا زهرا همین‌که ناله زدم یاد روضه‌ها، زهرا میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا به روی آتشِ برخاسته میان حریم قدم زدم که بدانند أنا ابنُ ابراهیم تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند به یکدگر سر این ظلم‌ها مدد کردند چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند؟! چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند رفیق‌های پُر از ادعا کجا بودند؟! زمان واقعه، شاگردها کجا بودند؟! شدم زمان تهاجم عذاب، مثل علی زمانه بر سر من شد خراب، مثل علی غمم به سینه شده بی حساب، مثل علی دو دستِ بسته میانِ طناب، مثل علی چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه فقط زدند مرا با لگد، زنم را نه به پشت اسب، شبانه دوانده‌اند مرا به روی خاک به کینه کشانده‌اند مرا شبیه آینه بودم، شکانده‌اند مرا به یاد داغ رقیه رسانده‌اند مرا مرا میان گذرگاه، کو به کو بردند چقدر داد کشیدند و آبرو بردند اگرچه سوختم از غصه، خون جگر نشدم به آتش غم فرزند، شعله‌ور نشدم عذاب، با غم جان‌کندنِ پسر نشدم کنار کاظم خود، مثل محتضر نشدم به یاد داغ و عزای حسین نوحه کنید تمام عمر برای حسین نوحه کنید خودم اسیر شدم، خواهرم اسیر نشد کسی به نیت نیزه‌زدن اجیر نشد چنان حسین کسی زیر دشنه، پیر نشد نصیب پیکر من تکه‌ای حصیر نشد زدند بعد کشاکش برای پیرهنش هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد یا رب این "شعله" چرا ول کن این طایفه نیست؟! باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد سجده‌اش خورد به هم، بس که تکانش دادند سر سجاده‌ی خود با دل مضطر افتاد با عصا هم بدود باز زمین می‌افتد بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟ پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد تا زمین خورد صدا زد ز جگر: وا اُمّاه پشتِ در یاد زمین‌خوردن مادر افتاد مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد فضه آمد کمکش ورنه مصیبت می‌شد فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد گریه‌ی غربت زن قاتل شوهر باشد پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد آخر روضه‌ی ما حرف حسین است حسین دشنه با حنجر خشکیده‌ی او در افتاد وَلیُ الله به یک ضربه تنش برگشته گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد کینه‌اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید آن‌قَدَر زد روی تل یکسره خواهر افتاد بانوک چکمه تنش این سو و آن سو می‌شد بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد آنکه درسجده فقط پای خدا می‌افتاد وقتِ قتْلِ علی اکبر شد و بدتر افتاد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از زبان مبارک امام صادق(ع) امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ‌ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک‌ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک‌زاده به روی آن تن بی‌جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده‌اند و با بهایش نمی‌دانم چقدری نان خریدند؟! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🌱زائرین گرامی🌱 🙏شما می‌توانید به نیت خادمی اهل‌بیت(ع) و نذر فرج امام زمان(عج)، با انتشار پست بعدی، کانال اشعار آئینی حسینیه را به دوستان و شعر آئینی معرفی نمائید. 🔸با تشکر🔸
🏴 اشعارِ آئینی با موضوع شهادت امام صادق (علیه السلام) را، در کانال زیر مشاهده نمایید↙️ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صداقت گوشه‌ای از بی نهایت حُسن رفتارش هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد کمال شیعه مدیونِ کلام پُر هوادارش تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانه‌ی دین را نمایان گشت بعد از سال‌ها آثار ایثارش سرِپاییم اگر از لطف قال الصادق اوییم که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش خدا لعنت کند هر کس به او بی احترامی کرد امام شیعه را بردند ابترها به اجبارش ربیع بی حیا مهلت نداد عمامه بگذارد عزادارم عزادارم عزادارم عزادارش شباهت‌های بسیاری میان اوست با زهرا چه از پهلو، چه از سینه، چه از بازو، چه رخسارش مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد پُر از داغ‌ست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش به روی نیزه می‌بردند رأسِ پور حیدر را بمیرم آفتابِ داغ هم می‌داد آزارش ** خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد نمی‌بینند او را در صف محشر گرفتارش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بُردند اگر هجوم به بیت مطهّرش در پشت در نبود گرانمایه همسرش شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا دیگر نسوخت لاله‌ی کوثر برابرش گیرم که بود مادر طفلان او غمین دیگر نبود غنچه‌ی نشکفته پرپرش باید گریست در غم آن طفل نازنین طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش با آن که برد پای پیاده عدو ورا دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش عمامه‌اش فتاد اگر چه ز سر ولی دیگر نبود هجمه‌ی نا اهل بر سرش از غصّه دید گریه‌ی اهل و عیال خود امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش خون می‌شود دو دیده‌ی "یاسر" چو قلب یار زین ظلمِ بی شمار که سخت‌ است باورش ✍ (یاسر) © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سایه‌نشینِ رحمت شیخ الائمه‌ایم حیرانِ از کرامت شیخ الائمه‌ایم سینه به سینه لطف مدامش به ما رسید لبریزِ از محبت شیخ الائمه‌ایم از بین هرچه مذهب و دین و عقیده‌ای ما پیروانِ نهضت شیخ الائمه‌ایم آری اگر که خادم سلطانِ مشهدیم مدیونِ به امامت شیخ الائمه‌ایم فرموده‌ است: شیعه‌ی ما از سرشت ماست یعنی که در حمایت شیخ الائمه‌ایم در عرصه‌ی قیامت و آن روزِ بی کسی ما شامل شفاعت شیخ الائمه‌ایم یک گوشه از مصیبت او قبر خاکی‌اش در حسرتِ زیارت شیخ الائمه‌ایم اما چقدر روضه‌ی او مثل مرتضاست ما روضه‌خوانِ حضرت شیخ الائمه‌ایم دستان بسته، آتش و دیوار و کوچه‌ها گریه کنانِ غربت شیخ الائمه‌ایم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ وقتِ ناله‌ست و آهِ طوفانی فرصتِ گریه‌های بارانی وقتِ تکرارِ چند جمله شده باز بر بیتِ وحی حمله شده خاطراتِ هجوم تازه شدند واردِ خانه بی اجازه شدند باز دیوار و در، سپس آتش ریخت بر هم کسی مناجاتش دود و آتش دوباره شعله کشید وسطِ کوچه کارِ "قبله" کشید وای از اِزدحام، در کوچه شد قنوتِ امام، در کوچه قلبِ دین را دوباره افسردند رهبری را ز خانه می‌بُردند سَرورِ شیعه در اسارت شد سختْ دشمن پیِ جسارت شد باز در ریسمان، دو دستِ ولی‌ست صادقِ فاطمه، شبیهِ علی‌ست شد دوباره امامِمان بی یار بی عبا، بی عمامه، بی دستار روضه تکرار شد دوباره چرا؟ او پیاده، عدو سواره چرا؟ پیرِ هفتاد ساله، جا می‌ماند پا برهنه، سه ساله را می‌خواند گرچه، اُمُ الائمه را خوانده زیرِ سمِّ ستور کِی مانده؟ اهلِ بیتش به سرزنان، اما کس نزد تازیانه بر آن‌ها هتکِ حرمت ز او فراوان شد لیک آخر، رها ز عدوان شد بود اگر ناله‌ی حزینه‌ی او نَنِشستند روی سینه‌ی او نَرُبودند کهنه پیرهنش نشده هیچ نیزه در دهنش □ □ □ بود اما شبیهِ جدِ غریب بی مددکار و بی معین و حبیب با وجودیکه بود گِرداگِرد پای درسش، هزارها شاگرد هیچ‌کس یاری‌اَش به او نرسید در گرفتاری‌اَش به او نرسید آن‌همه گفته بود، از تاریخ از غمِ زخمِ سینه و سرِ میخ گفته بود از امامِ کَت بسته از تهاجم، به مادری خسته گفته بود از سقیفه و شورا از علی، تا امامِ عاشورا گفته بود از حرامیانِ سخیف از نظر، بر مُخدّراتِ شریف گفته بود از غمِ پس از گودال از خیام و ربودنِ خلخال باز هم ماند این ولی تنها مثلِ مظلومِ دین، علی، تنها □ □ □ چرخِ گردون، رسانده نوبتِ ما کربلا هست و درسِ عبرتِ ما بشنو از مکتبِ سلیمانی حرفِ حق از لبِ سلیمانی ای عزیزان من، حرم اینجاست دوستان! اَرضِ محترم اینجاست این زمین در خودش حرم دارد این حرم صاحبِ کرم دارد این دیار از شلمچه تا به دمشق صد هزاران شهید داده ز عشق طاعت از رهبرِ جمارانی هست تا سید خراسانی نگذارید او شود تنها در میانِ هجومِ دشمن‌ها امتحانی سترگ در پیش‌ست پس جهادی بزرگ در پیش‌ست جبهه را می‌توان به دست و زبان یار باشیم تا امامِ زمان تا ظهور این جهاد، تمرین‌ست درسِ عبرت ز روضه شیرین‌ست همه جا غرقِ روضه باید شد تا سفیر حسین، شاید شد خطی از انتظار باید داد روضه را انتشار باید داد یارِ مهدی ببین که چون گِریَد همچو او جای اشک، خون گِریَد ای‌که گویی: حسین نعم الامیر زینبِ او هنوز مانده اسیر ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در حقیقت‌نگری، آینه‌ای صادق بود آنچه می‌داشت ز ایزد همه را لایق بود این که باید به ولایش همه عاشق باشیم پیر عشق است، بیا عاشق صادق باشیم عاشق آن است که از نسل شقایق باشد شجری میوه رسانده‌ست که لایق باشد ششمین شمس سپهر ازلی آن مولاست خط سِیْرِ افق چشم علی، آن مولاست جعفرش نام نهادند که جانش نور است ظلمت از ساحتِ قدسیش، همانا دور است عشق در دایره‌ی چشم سبو می‌گردد عِلْم در حیطه‌ی اندیشه‌‌ی او می‌گردد مدفنش عینِ بهشت‌ست اگر ویران است گنج در گوشه‌ی ویرانه فقط پنهان است کاش دل زائر آن تربت بی زائر بود کاش بر گِرد حریمش دل من حائر بود کاش چشمان منِ خسته کبوتر می‌شد بال و پر می‌زد و در اشک شناور می‌شد اگر آن مدفن ویرانه رواقی می‌داشت لااَقل داغِ دل آینه کمتر می‌شد آه ای شهر نبی! شاهد این قصّه تویی که چه با زاده‌ی آزاده‌ی حیدر می‌شد بوی گلچین به گلستان ولایت پیچید باغی از اشک در آن مرحله پرپر می‌شد خانه‌ی فاطمه می‌گشت تداعی، آری داشت آن حادثه‌ی تلخ، مکرّر می‌شد آه آن روز اگر دست علی را بستند لیک این بار چنین حضرت جعفر می‌شد در دل شب به نماز آمده بود آن مولا بود در زمزمه، در حال سجود آن مولا ناگهان خصم، هجوم از در و بامش آورد تلخی اهل ستم باز به کامش آورد دست او بسته و از خانه برونش بُردند شعله بر جان زده و با دلِ خونش بُردند بعد ازین حادثه آسوده نبود آن مولا داشت از خونِ جگر، چشم کبود آن مولا حالتی داشت که غم بود همی دنبالش گرچه بودند همه فارغ ازین احوالش همه بودند در اندیشه‌ی خود آسوده جگری سوخت ز انگور به زهر آلوده جگری سوخت و آتش به همه عالم زد نفسی شعله شد و کار جهان بر هم زد آتشی بود که بال و پرِ پروانه بسوخت آتشی بود که آئینه و گلخانه بسوخت داغِ گل، مشتعل و جلوه‌ی محشر دارد "یاسر" از آتش آن، شعله به پیکر دارد ✍ (یاسر) © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟ یا مگر ریحانه‌ی صدّیقه‌ی اطهر نبود؟ با چه تقصیر و گنه بر خانه‌اش آتش زدند؟ اجر نشر دانش او شعله‌ی آذر نبود اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او در دل شب حمله بر باب‌ُ اللَهِ اکبر نبود نیمه‌شب کز خانه می‌بردند صاحب خانه را بر روی دوشش عبا، عمامه‌اش بر سر نبود از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع سنگدل‌تر، بی‌حیاتر، بلکه ظالم‌تر نبود او پیاده می‌دوید و این به اسب خود سوار گوئیا در سینه‌ی تنگش نفس دیگر نبود دیدن بابا در آن حالت پسر را می‌کُشد خوب شد همراه بابا موسیِ جعفر نبود از شرارِ زهر مثل شمع سوزان آب شد غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود «میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود ✍استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e