بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#امام_زمان_عج_مناجات_شب_هشتم_محرم
#مناجات_اول_مجلس
#حسن_لطفی
▶️
بوی سيبِ حرم از سمتِ سحر میآيد
قطعِ اين فاصله از دستِ تو بر میآيد
روز و شب كارِ شما گريه شده میدانم
باز از دامنتان بویِ جگر میآيد
كاشكی قدر بدانيم جوانیها را
زود بر شاخه در اين فصل ثمر میآيد
@hosenih
تا نشستيم در اين حلقه سرِ مجلسمان
مادرت دست شكسته به كمر میآيد
روزها سايه نشينِ قَدمش خورشيد است
هركه در سايه ی اين بيرق اگر میآيد
میرسد جمعه ای و پيشِ تو دَم میگيريم
عاقبت غُربتِ اين جمع به سر میآيد
@hosenih
تا كه آبی بزند بر لبِ لب تشنه ی ما
مادرِ سينه زنان زود زِ در میآيد
كفنم پيرهنِ مشكیِ من كاش شود
رنگِ مشكی به كفن هم چقدر میآيد
علت اول دیوانگی ماست حسین
باز از مستیِ ديوانه خبر میآيد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات
#مناجات_اول_مجلس
#حسن_لطفی
▶️
می چکد خونِ جگر هرشب به دامانِ شما
وای میمیرم من از حالِ پریشانِ شما
گریه هایم،بعد از این هم آبرو داری کنید
اشکهایِ چشمِ من جانِ من و جانِ شما
چای میریزم من اینجا قند می گیرم به دست
نوکری خوب است تنها پیشِ مهمانِ شما
@hosenih
روضه هایِ تو گناهان مرا با اشک شُست
خیس می گردم فقط در زیرِ بارانِ شما
در نجف یا کربلا یا سامرا یا مشهدیم
ما که می چرخیم هر جا سمتِ ایوانِ شما
از سرِ ما هم زیادی هست لطفِ مادرت
رفته بر زهرا یقیناً طرزِ احسانِ شما
@hosenih
عمه ی سادات در این خیمه راهم داده است
تا که باشم مرحَمِ چاکِ گریبانِ شما
روضه خوان چیزی نگفت و های هایت شد شروع
میبَرَد ما را کجا اینبار طوفان شما
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#زبان_حال_امام_حسین_ع
#حسن_لطفی
▶️
میكِشم خويش را به رویِ زمين
گاه بـر سينه گاه بـر زانـو
ای عصای شكستـه بعد از تـو
كمكم كـرده بیشتر،زانـو
@hosenih
چندمين بار می شود يادِ
شـبِ دامادیِ تو اُفتادم
فرصتی بـود و بعدِ عـمری شرم
بـر جـمـالِ تـو بـوسه می دادم
@hosenih
حيف دیگر نمیشود بـوسيد
از لبانی كه چـاك خـورده پـسر
وای بـر مـن چـرا مـحـاسـنِ تو؟
ايـنقـدر رویِ خـاك خـورده پسر
@hosenih
گـفتـه بـودی زمـانِ پـيـریِ مـا
آب هـم در دلـم تـكـان نـخـورد
تـا تـو هستی و تـا عمويـت هست
بـاد حتـی به دخـتـران نـخـورد
@hosenih
خـواستـم رویِ پـایِ خـود خيـزم
بـازهـم بـا سَـرَم زمـيـن خوردم
كــمــرم را بــگـيـر مـانـنـدِ
چــادرِ مــادرم زمـيـن خـوردم
@hosenih
زِرِه و خـود و زيـن و تـيـغـت را
زيـرِ پـایِ سـپـاه مـی بـيـنـم
چقـدر چهره ات عـوض شده است
نـكـنـد اشـتـبـاه مـی بيـنم
@hosenih
هـمـه تقصيرِ تـوست سمتِ حـرم
كِـل كِشيدنـد،بـعد خنـديدنـد
بـعـدِ پـنجـاه و چنـد سال اينجا
عـاقبـت قـدِّ عـمـه را ديـدنـد
@hosenih
زحـمـتِ مـجـتـبی و بـابـايت
رفـتـه بـر بـاد غصه ام كـم كـن
پـيـشِ ايـن چشمـهای نـا مَحـرم
مـعجـرِ عمه را تـو مـحكـم كـن
@hosenih
كاش می شد سَرت يكی مـی گفت
زيـرِ ايـن ضربه هـا كَـمَش نكنيـد
آه ای نـيـزه هـا مـيـانِ حــرم
خـواهـرش هست دَرهَـمش نكنيـد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برایِ حسین جان مانده
فقط برایِ نمازی کنارِ بابا باش
هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده
چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی
چقدر چشم تو خیره به آسمان مانده
@hosenih
کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست
عجیب بر جگرم داغِ این جوان مانده
نسیم هم بدنت را به دست می گیرد
شبیه مُشتِ پَری که در آشیان مانده
شدی شبیهِ اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دستِ باغبان مانده
@hosenih
شبیه مادرِ من جمع میکنی خود را
که بِینِ پهلویِ تو دردِ بی امان مانده
ببین که عمهی پیرت کنارِ این پیر است
بلند شو که میانِ حرامیان مانده
چنان به روی سرت ریختند ، ترسیدم
هزار شُکر که از تو کمی نشان مانده
@hosenih
حساب آنچه که مانده ست از تو مشکل نیست
دوباره می شمرم چند استخوان مانده
تو را به رویِ عبا تکه تکه میچینم
بقیهی تو ولی دستِ این و آن مانده
چقدر تیغهی لب پَر،میانِ دندهی توست
چقدر نیزه شکسته در این میان مانده
تو را از این همه غم می کنم سوا اما
هنوز ساقهی یک نیزه در دهان مانده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#مهدی_مقیمی
▶️
وقتی نگاه می کنمت فخر می کنم
پیغمبر سپاه به دشت بلا علی
کرببلا ز فیض وجودت منور است
جان حسینی و نوهء مرتضی علی
عشق است این دو منصب ، ابالفضلِ با وفا
سقا و تو مؤذن کرببلا علی
حفظت کند خدا پسر من برای من
ای پشت گرمیِ همۀ خیمه ها علی
احساس می کنم که ز تو می شوم جدا
نفرین به روزگار بد و بی وفا علی
جانم فدای تو که کنی جان فدا علی
@hosenih
داغیست ،که بزرگترین داغ عالم است
آن داغ را رواست که داغ جوان شمرد
داغت بزرگ بوده که باید برای من
این داغ را به وسعت هفت آسمان شمرد
زخم سنان و خنجر و شمشیر و سنگ و تیر
صد گونه زخم روی تنت می توان شمرد
تعداد قطعه های تنت را به روی خاک
باور نمی کنم بشود با زبان شمرد
بالا سرت خمیده شدم مثل مادرم
باید دگر مرا پدری قد کمان شمرد
با داغ تو عجیب نشستم ز پا علی
@hosenih
یا د آورِ مدینه شدی دیدمت ز دور
گویا غلاف تیغ به بازوت می زنند
خون سرُ تو دیدِ تو را کور کرده است
در آن میانه چنگ به گیسوت می زنند
فرصت غنیمت است که شق القمر کنند
شمشیر را میان دو ابروت می زنند
فهمیده اند که نوهء مادرِ منی
بیهوده نیست ضربه به پهلوت می زنند
بالا سر تو تا که جسارت به من کنند
این کوفیان چقدر کف و سوت می زنند
از تیر بدتر است همین خنده ها علی
@hosenih
خون از تو رفته و رمقی نیست در تنت
بیهوده نیست آن همه تاب و تب تو ریخت
مانند حیدری که به میدان زده علی
زهره ز ابن عبدود و مرحب تو ریخت
بی اختیار برد تو را سمت دشمنان
خون سرت به چشم و رخِ مرکب تو ریخت
انگار نیزه بر دهنت خورده کاین چنین
خون دل و گلوت ز کنج لب تو ریخت
آمد ز خیمه پای برهنه دوان دوان
حال تو را که دید دل زینب تو ریخت
سر داد در کنار تو فریادِ یا علی
@hosenih
از دست نیزه های شکسته به پیکرت
رنجیده می شوم که تو رنجیده می شوی
آرام دیده باز کن و با پدر بگو
که باز یاور منِ غمدیده می شوی
ماتم گرفته ام ، ز گلستان خیمه ام
داری به ضرب تیغ عدو چیده می شوی
اصلاً نمی شود که به جسم تو دست زد
با کمترین اشاره ای پاشیده می شوی
آن قدر بر روی بدنت خاک و خون نشست
که سخت با دو چشم ترم دیده می شوی
هر قظعه از تنت شده از هم جدا علی
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
میكِشم خويش را به رویِ زمين
گاه بـر سينه گاه بـر زانـو
ای عصای شكستـه بعد از تـو
كمكم كـرده بیشتر،زانـو
@hosenih
چندمين بار می شود يادِ
شـبِ دامادیِ تو اُفتادم
فرصتی بـود و بعدِ عـمری شرم
بـر جـمـالِ تـو بـوسه می دادم
@hosenih
حيف دیگر نمیشود بـوسيد
از لبانی كه چـاك خـورده پـسر
وای بـر مـن چـرا مـحـاسـنِ تو؟
ايـنقـدر رویِ خـاك خـورده پسر
@hosenih
گـفتـه بـودی زمـانِ پـيـریِ مـا
آب هـم در دلـم تـكـان نـخـورد
تـا تـو هستی و تـا عمويـت هست
بـاد حتـی به دخـتـران نـخـورد
@hosenih
خـواستـم رویِ پـایِ خـود خيـزم
بـازهـم بـا سَـرَم زمـيـن خوردم
كــمــرم را بــگـيـر مـانـنـدِ
چــادرِ مــادرم زمـيـن خـوردم
@hosenih
زِرِه و خـود و زيـن و تـيـغـت را
زيـرِ پـایِ سـپـاه مـی بـيـنـم
چقـدر چهره ات عـوض شده است
نـكـنـد اشـتـبـاه مـی بيـنم
@hosenih
هـمـه تقصيرِ تـوست سمتِ حـرم
كِـل كِشيدنـد،بـعد خنـديدنـد
بـعـدِ پـنجـاه و چنـد سال اينجا
عـاقبـت قـدِّ عـمـه را ديـدنـد
@hosenih
زحـمـتِ مـجـتـبی و بـابـايت
رفـتـه بـر بـاد غصه ام كـم كـن
پـيـشِ ايـن چشمـهای نـا مَحـرم
مـعجـرِ عمه را تـو مـحكـم كـن
@hosenih
كاش می شد سَرت يكی مـی گفت
زيـرِ ايـن ضربه هـا كَـمَش نكنيـد
آه ای نـيـزه هـا مـيـانِ حــرم
خـواهـرش هست دَرهَـمش نكنيـد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#محسن_ناصحی
▶️
قصیده بود و غزل ، انتخاب شد با هم
دوتا لهوف دو مقتل ، کتاب شد با هم
چه آتشی است محبت همین که شعله گرفت
دو دل ز فرط حرارت کباب شد با هم
@hosenih
دو دل که نه ! دو گل سرخ ، غرق خون از غم
که وقت غارت صحرا گلاب شد با هم
دو تشنه لب به تماشا ، اگرچه آب نبود!
به یک نگاه دل هر دو آب شد با هم
پسر اجازه گرفت و پدر اجازه که داد
سوال رفتن و ماندن جواب شد با هم
ستون قامت بابا صلابت لیلا
علی که رفت به میدان خراب شد با هم
شکستن پدر و کشتن پسر یکجا
بنا نبود و در این جنگ، باب شد با هم
اگرچه اکبر و لیلا یکی یکی بی هم
فراق اصغر و داغ رباب شد باهم
@hosenih
نصیب قلب شهیدان جداجدا شمشیر
نصیب دست اسیران طناب شد باهم
تمام کرببلا یک طرف ، امان از شام
که آیه خواندن و بزم شراب شد با هم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم
به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم
بلند میشوم و باز میخورم به زمین
بلند میشوم و میخورد زمین کمرم
@hosenih
هزار بار بمیری ولی نبینی که
به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند
شکستن کمرت سخت و سختتر اینکه
جوان تو نتواند تو را صدا بزند
@hosenih
تو را همین که زدم بوسهای پشیمانم
که کاش بوسه بر این نیمه جان نمیدادم
بغل گرفتم و دیدم به خاک میریزی
ببخش کاش تنت را تکان نمیدادم
@hosenih
نشسته مادرم و میزند به پهلویَش
زدند نیزه که حرف مدینه را نزنند
خدا بخیر کند خواهرانِ تو جمعاند
خدا کند که پس از تو سکینه را نزنند
@hosenih
یکی به سینه ی خود می زنم یکی به سرم
یکی یکی زِ تنت نیزه میکشم بیرون
ببین که مادرم اینجاست تا نفس بکشی
ببین که از دهنت نیزه میکشم بیرون
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
تو را به خیمه به این شانهی خَم آوردم
تو را به دستِ خودم حیف کمکم آوردم
برایِ خواهرکانت کمی لباسِ تو را
برایِ گیسوی خود خاکِ عالم آوردم
@hosenih
صدایِ گریهی من تا مزارِ لیلا رفت
برایِ مادرِ تو اینهمه غم آوردم
شکسته اینطرف و آنطرف کشیدم دست
هرآنچه از تو در این دشت دیدم آوردم
هرآنچه رنگِ تو را داشت ای انارِ حرم
هرآنچه بویِ تو میداد آنهَم آوردم
@hosenih
رسید عمه و تا خیمه ها مرا آورد
که پیش خنده ی نامحرمان کم آوردم
تو را من از بغلم پاره پاره می چینم
خدایِ من پسرم را چه دَرهَم آوردم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
بگو هنوز برایت کمی توان مانده
بگو هنوز برایِ حسین جان مانده
فقط برایِ نمازی کنارِ بابا باش
هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده
@hosenih
چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی
چقدر چشم تو خیره به آسمان مانده
کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست
عجیب بر جگرم داغِ این جوان مانده
نسیم هم بدنت را به دست می گیرد
شبیه مُشتِ پَری که در آشیان مانده
شدی شبیهِ اناری که دانه دانه شده
کمی به خاک و کمی دستِ باغبان مانده
شبیه مادرِ من جمع میکنی خود را
که بِینِ پهلویِ تو دردِ بی امان مانده
ببین که عمهی پیرت کنارِ این پیر است
بلند شو که میانِ حرامیان مانده
چنان به روی سرت ریختند ، ترسیدم
هزار شُکر که از تو کمی نشان مانده
حساب آنچه که مانده ست از تو مشکل نیست
دوباره می شمرم چند استخوان مانده
تو را به رویِ عبا تکه تکه میچینم
بقیهی تو ولی دستِ این و آن مانده
@hosenih
چقدر تیغهی لب پَر،میانِ دندهی توست
چقدر نیزه شکسته در این میان مانده
تو را از این همه غم می کنم سوا اما
هنوز ساقهی یک نیزه در دهان مانده
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#مهدی_جهاندار
▶️
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش
به درخشندگی ماه که عباس عمویش
@hosenih
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که میرفت و نگاه تو به سویش
پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضهخوان گفت که در باد پریشان شده مویش
آسمان بار امانت نتوانست کشیدن
که بریدند خدایا که شکستند سبویش
@hosenih
روضهخوان تاب نیاورد، عمو آب نیاورد
روضهخوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
#محمود_اسدی
▶️
غرق خون است چرا این سر مه رو پسرم
قطعه قطعه شده آن قامت دلجو پسرم
@hosenih
نرسیده به تنت،از سر زین افتادم
قوت و تاب و توان رفت ز زانو پسرم
همه ی دشت به حال من و تو خندیدند
تو بگو من چکنم بین هیاهو پسرم
دربغل تاکه گرفتم بدنت،ریخت به هم
لااقل کاش تنت سیرکنم بو پسرم
چه کسی بر سر تو ضربه شمشیر زده
چه کسی نیزه فرو برده به پهلو پسرم
بردنت تا به حرم،جز به عبا ممکن نیست
چون که اعضای تو پاشیده به هر سو پسرم
سر و کار تن تو با سر مقراض افتاد
نه سری نه بدنی مانده نه ابرو پسرم
@hosenih
عمه ات آمده دربین حرامی برخیز
خیز تا دست نبرده است به گیسو پسرم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih