eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ با دیو سیاه ظلم ، با شب جنگید با « ابن زیاد » و « ابن عقرب » جنگید با آیه ی « ما رَاَیتُ اِلّا ... » ، با عشق تا صبح ظهور نور ، زینب جنگید @hosenih در کرب و بلا ، پیمبری می بینم بر منبر خون ِ دل ، سری می بینم طوفان بزرگ دیگری در راه است انگار حسین دیگری می بینم @hosenih در کرب و بلا ، قیام غیرت زیباست تکبیر بگو ، که این حقیقت زیباست پلکی بگشا و مثل زینب بنگر این سوره ی سرخ ، بی نهایت زیباست @hosenih برخیز و امام عشق را یاری کن چون زینب قهرمان عزاداری کن بر شب زدگان ، سپیده را تلقین کن با خون خدا ، بیعت بیداری کن @hosenih از کرب و بلا ، همیشه زیبا بنویس برآینه « ما رَایتُ اِلّا ... » بنویس در ترجمه ی حسین ، همچون زینب با خط زلال آب : « دریا » بنویس @hosenih بر خیز و ببین تو کوه پا بر جا را تفسیر کن این حقیقت زیبا را در قاب نگاه سبز زینب بنگر تصویر زلال ظهر عاشورا را @hosenih ای خوب ! طلایه دار خوبی ها باش دلباخته ی حقیقتی زیبا باش بر بوم سپید خطبه ، همچون زینب تصویر گر شکوه عاشورا باش @hosenih هر چند که از گریه لبالب هستیم از داغ سحر ، در آتش تب هستیم تا صبح ظهور منتظر می مانیم ما شیعه ی صبر سرخ زینب هستیم @hosenih شورید به جهل و « عقل » را احیا کرد با خطبه ی نور ، مُشت شب را وا کرد آن سرخ ، رسول عقل و دانایی بود با منطق خون ، یزید را رسوا کرد @hosenih جانش ز زلال عشق ، دریایی بود سیراب ز کوثری اهــورایی بود در قاب نگاه حـــق تبار زینب عاشورا ، پرده ای ز زیبایی بود @hosenih ای مرثیه خوان ! شبیه زینب ، آری یک خطبه بخوان، به لهجه ی بیداری آتش تو بزن به خرمن خونخواران گر همچو حسین ، از ستم بیزاری @hosenih از کرب و بلا به خویش بر می گردیم با داغ تو ، دل پریش بر می گردیم تا خط و زبان ما نگردد کوفی از بیعت نفس خویش بر می گردیم @hosenih اسلام به جز رحمت و آرامش نیست آیین محبت است و جز نرمش نیست فریاد بزن به گوش دنیا اسلام : بن لادن و القاعده و داعش نیست ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آنانکه مشق اشک مرتب نوشته اند باخط عشق این همه مطلب نوشته اند آنانکه بال گریه درآورده اند را هم دوش انبیاء مقرب نوشته اند @hosenih این چندخط مختصراما مفید را هر روز خوانده اند که هرشب نوشته اند تقدیر دو پياله ي ما را هزار سال پیش از شروع گریه لبالب نوشته اند تکلیف چشم های مرا ازهمان نخست از روی اشک حضرت زینب نوشته اند @hosenih یعنی که تشنگی ام ازين مشرب است وبس يعني امام گریه ما زینب است و بس ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ طبق فتوای تو در عشق نمازی ست خمیده سجده ی در دین تو بوسه ست به رگهای بریده @hosenih پشت در، فرق پدر، تشت و جگر، دلبر بی سر چار نوبت شده ای در گذر عمر، شهیده ⏹ ©️ کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ به فدای تو و چشمان ز گریه تر تو آمده ازسرشب گریه کند نوکر تو پای شش گوشه تو نیستم اما صدشکر می زنم سینه کنار علم و منبر تو @hosenih سرخود دادی و این شد که سرافراز شدی پسر فاطمه عالم بفدای سرتو هرچه دارم بدهم پای غمت می ارزد تاکه یک‌گوشه چشمی بکند مادرتو دست من نیست اگر دست بدامان توام آنقدر لطف به من کرده علی اکبر تو چون گرفتاری من را تو فقط می دانی نذرکردم که بخوانم زعلی اصغرتو نوکری کردن من ارث پدرمادری است پدرم کرده وصیت نروم از درتو @hosenih تو اجازه بدهی روضه بخوانم دوسه خط روضه مشک و علم روضه آب آورتو ** می کشم منت اگر تیر به چشمم بزنید ولی ای قوم جفا تیر به مشکم نزنید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تو...خواب ولی چشم خدا را چه کنی؟ ناگاه رسیدن بلا را چه کنی؟ @hosenih امروز هر آن چه خوب و بد...می گذرد فردا جواب شهدا را چه کنی؟ ⏹ ©️کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ "ای یک‌شبه هلال! چه زیبا نشسته‌ای!"* ماه منیّ و انجمن‌آرا نشسته‌ای طوبی و سدره بر قد تو رشک می‌برند از بس که سروقامت و رعنا نشسته‌ای @hosenih پژمردگی به گلشن تو ره نمی‌برد بر چوب خشک نیز شکوفا نشسته‌ای با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت تو روی پا هنوز و شکیبا نشسته‌ای؟! چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت در پیش تشنگان چه گوارا نشسته‌ای! @hosenih دستان کودکانه‌ی طفلت نمی‌رسد افسوس می‌خورد که چه بالا نشسته‌ای موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر! آخر برای تشت که یحیی نشسته‌ای؟ بر صفحه‌ی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟ کاینسان شکسته‌ایّ و معلّا نشسته‌ای @hosenih دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین! اکنون که نزد زینب کبری نشسته‌ای *از شاعر گرامی آقای ⏹ ©️کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ گواهی می دهد چشم تر من که گردون ریخت خون در ساغر من سنین کودکی را طی نکردم که رحلت کرد جدّ اطهر من ز پا افتاد زیر تازیانه در ایّام جوانی مادر من به طفلی شد نصیبم خانه داری به جای مادر غم پرور من پس از چندی پدر را دادم از دست کزاین غم سوخت جان در پیکر من دمی که خون ز حلق مجتبی ریخت دو دریا شد ز خون، چشم تر من خودم دیدم به یک روز از دم تیغ به خون غلطید، هجده یاور من همه بار سفر بستند و رفتند دریغا اکبر من اصغر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih ز خوناب جگر ساغر گرفتم گلاب خون ز چشم تر گرفتم سراغ لالۀ خونین خود را ز تیر و نیزه و خنجر گرفتم دو دریا خون فشاندم از دو دیده گُلم را همچو جان در بر گرفتم سلام از عمق جان گفتم به جانان جواب از پیکر بی سر گرفتم به هر زخم تنش کردم نظاره نشان از بوسۀ مادر گرفتم در آن گودال خون، شکرانه گفتم مدال صبر، از داور گرفتم برات گریه را بر شیعه تا حشر ز لبخند علی اصغر گرفتم علمداریِ میدان سخن را هم از زهرا هم از حیدر گرفتم گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih بیابان باغ و مقتل آشیانه حسینم واحسینایم ترانه الهی چون نسوزم کز درونم زند جای سخن آتش زبانه که دیده بلبل از تنها گل خود جدا گردد به ضرب تازیانه؟ خودم دیدم که قاتل پنجه انداخت بر آن موئی که زهرا کرد شانه خودم دیدم بر اندام گلم ریخت ز چشم فاطمه اشک شبانه خودم دیدم ز رگ های بریده صدا می زد مرا در آن میانه خودم دیدم که در مقتل کشیدند به سیلی، ناز طفل نازدانه گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih گلم را، خار صحرا پیرهن بود غبار و خاک و خون او را کفن بود سرش بر نی به لب ذکر خدا داشت گلوی پاره با من همسخن داشت خودم دیدم که از بالای نیزه چهل منزل نگاه او به من بود خودم دیدم به صحرا یوسفم را که جسمش پاره تر از پیرهن بود خودم دیدم نشان سُمّ اسبان عیان بر روی آن خونین بدن بود خودم دیدم عزادار حسینم محمّد، فاطمه، زهرا، حسن بود خودم دیدم که جسم باغبانم سراپا باغ گل، از زخم تن بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih جدائی سخت تر از ترک جان بود فراق یار، مرگ بی امان بود دلم چون جسم یارم، پاره پاره دو چشمم چون گلویش خون فشان بود عنان دل به پای یار بسته عنان ناقه دست ساربان بود کنار جسم هجده محرم خویش مرا جا در صف نامحرمان بود خدا داند به چشم خویش دیدم که اشک ناقه ها بر من روان بود تنم با کاروان می رفت امّا روانم پیش آن سرو روان بود ز بانگ واحسینا شد یقینم که زهرا در میان کاروان بود رها کردم به صحرا ماه خود را که تنها آفتابش سایبان بود دگر باغم، نه گل نه باغبان داشت خزان بود و خزان بود و خزان بود گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih مرا تا شامیان دیدند در شام به اشکم فاش خندیدند در شام تمام شهر را بستند آئین بساط سرخوشی چیدند در شام به جای تسلیت، بر گرد سرها زنان شام، رقصیدند در شام به گردم هیجده خورشید خونین فراز نی درخشیدند در شام خدا داند که زن های یهودی به فرقم خاک پاشیدند در شام تمام طایران گلشن وحی بسان جوجه لرزیدند در شام زن و مرد و بزرگ و کوچک آن روز لباس عید پوشیدند در شام گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih به محمل ماه تابان را که دیده؟ به نی مهر درخشان را که دیده؟ درون طشت، ذکر حق که گفته؟ به زیر چوب، قرآن را که دیده؟ به پای صوت روح افزای قرآن نشاط می گساران را که دیده؟ کنار سفرهء رنگین قاتل سر خونین مهمان را که دیده؟ زبانم لال، بین می گساران ولیّ حیّ سبحان را که دیده؟ دهن خشک و لب از خون جبین تر شکسته دُرج دندان را که دیده؟ دل شب گوشهء ویرانهء شام وصال روح و ریحان را که دیده؟ گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند @hosenih دریغ از لاله های پرپر من ز هفتاد و دو خونین اختر من خودم دیدم سر پاک حسینم جدا شد پیش چشم مادر من خودم دیدم که در خون دست و پا زد به روی دست بابا اصغر من خودم دیدم که پامال خزان شد گل من یاس من نیلوفر من خودم دیدم که هجده سر چو خورشید همه گشتند بر گرد سر من خودم دیدم که سرها گریه کردند بر احوال دل غم پرور من خودم دیدم که افتاد از سر نی سر محبوب از جان بهتر من به آن بلبل که در شام خرابه دل شب پر زد و رفت از بر من بخوان این بیت را (میثم) هماره ز سوز سینهء پر آذر من گلستان مرا در خون کشیدند مرا در دامن هامون کشیدند ⏹ ©️کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ با داغ مادرش غم دختر شروع شد او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد دل شوره های زخمی خواهر شروع شد @hosenih باور نداشت آتش اين اتفاق را تا عصر روز حادثه باور شروع شد جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه تکرار صحنه ى در و مادر شروع شد اینجا بجای میخ در و قامتی کبود اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست حالا که سوگواری حیدر شروع شد بر خاک سر گذاشت حسين آسمان گرفت زينب گريست، خنده ى لشگر شروع شد می خواستم تمام کنم شعر را، نشد یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد زينب نشست و خاک عزا ريخت بر سرش والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... تمام شد خنجر سوی گلوی برادر بلند شد وقت فرود، طاقت خواهر تمام شد وقتی غريو شیون خواهر به عرش رفت فهمید عرش کار برادر تمام شد پنجاه و چار سال فقط با حسين بود پنجاه و چار سال که ديگر تمام شد پنجاه و چار سال معطر به عطر او وقتی حسین شد گل پرپر، تمام شد تازه هجوم و قصه ی آتش شروع شد وقتی که قصه ی سر و خنجر تمام شد فریاد زد امام: "علیکُنّ بالفرار" حجت بر اهل بیت پیمبر تمام شد زینب میان شعله و خون می دوید آه این شعر تا رسید به معجر ....... @hosenih اينها گذشت ...چفيه و سربند را که بست، وقتى که گريه در دل سنگر تمام شد- رفتند دسته هاى عزايى که راهشان با "انتقام سيلى مادر" شروع شد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ این قصه ی درد است پس آخر ندارد این شعله سوزان است خاکستر ندارد از کربلا تا عرش تنها یک قدم بود غیر از حسین (ع) این یک قدم را بر ندارد @hosenih وقتی که آمد کربلا اصحاب بودند وقتی به میدان می رود یاور ندارد وقتی عمود خمیه را انداخت یعنی روزی برادر داشت و دیگر ندارد شش ماه کافی بود تا عالم بفهمند اصغر تفاوت با علی اکبر ندارد با اربن اربا تازه فهمیدند مردم اکبر تفاوت با علی اصغر ندارد ما از شنیدن بیخودیم از خویش ، ای وای زینب که میبیند ولی باور ندارد زینب که میبیند تن بی پیرهن را زینب که میبیند که انگشتر ندارد از من چه میخواهی عزیزم پای این شعر "روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد" روضه نمیخواهد تنی که چاک چاک است جز زخم روی زخم بر پیکر ندارد سر را جدا کردند اما نکته این است خنجر در اینجا کار با حنجر ندارد این کشته ی افتاده بر طف زاده ی کیست؟ این تشنه ی بی کس مگر مادر ندارد؟ @hosenih بر نیزه خورشید است حق دارد رقیه یک لحظه چشم از روی ماهش بر ندارد این قصه از سر قصه ی سر بود یعنی تا روز آخر غصه ام آخر ندارد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دوباره یک شب جمعه! دوباره آه حسین! رسیده تا همه جا بوی قتلگاه! حسین! @hosenih دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟! گرفت‌ پهلوی من وقت دست و پا زدنت! @hosenih هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت! عقیق رفته که رفته!کجاست‌ انگشتت؟؟ ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ این کیست تنهای تنها مانده ست بین سواران محکم تر از کوهساران جاری تر از جویباران بااینکه تنهای تنهاست بااینکه در موج غمهاست روشن تر از آفتاب است سرسبزتر از بهاران @hosenih آه از غم واژه هایش از غربت آشنایش مانده طنین صدایش در خاطر روزگاران: "ای مسلم! ای هانی! ای حر! تنهایی ام را ببینید آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران! ای یکه تازان میدان ای شیرمردان خالص* رفتید و ماتم گرفتند در خیمه ها بیقراران" فریاد تنهایی او پیچید و برخاک جنبید لب های لبیک گویان تن های چابک سواران @hosenih گرد و غباری به پا خاست آن مرد را دوره کردند شمشیرزن ها از این سو، از آن طرف نیزه داران در خیمه ها چشم هایی مانده به راه سواری نومید یارب مبادا امید امیدواران *یا ابطال الصفا و یافرسان الهیجا ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ قسم به تیغ حیدرت به بوسۀ پیمبرت به گریه های مادرت به غربت برادرت قسم به یار و یاورت به زینبت به خواهرت "به جای شیر، تیر نوش کرده بود اصغرت و بعد تیر و تیغ و نیزه می زدند بر سرت" @hosenih جنون به فرق عقل آنچنان زدم که سر شکست زمانه فهم عشق را نداشت، بی ثمر شکست دریغ کاسه کوزه ها به روی کوزه گر شکست "کنار درک غربت تو کوه از کمر شکست چقدر زخم تشنه مانده است روی پیکرت" @hosenih هنوز مشک تیر خورده روی خاک ها رهاست هنوز العطش نوای اهل بیت مصطفی است هنوز کلُّ یوم، یار ما سر از تنش جداست "سر حسین ِ تشنه لب هنوز روی نیزه هاست زمانه خاک بر سرم زمانه خاک بر سرت" @hosenih حسین! ای که مرز بین کوثر و تکاثری بگو پس از هزار سال دل کند تدبّری! عمو چرا به آب زد؟ تو که از آب ها پُری "هزار سال رفت و تو هنوز زخم می خوری هزار سال رفت و تازه است زخم حنجرت" @hosenih هزار سال رفت و عاقلان و فیلسوفیان هزار سال رفت و واقفیّه و وقوفیان هزار سال رفت و خانقاهیان وصوفیان "هزار سال رفت و دسته دسته قوم کوفیان گرفته تیغ بر کف ایستاده در برابرت" @hosenih حسین، عاشقی است جاودانگی است سرمدی است حسین ماورای هرچه باید و نبایدی است "چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی" است! "سرِ به روی نیزه ات حقیقت محمّدی است چرا زمانه پی نمی برد به اصل جوهرت؟" @hosenih برادرم به آتش ابولهب نگاه کن به کربلای خستگان وجب وجب نگاه کن به مصر و قاهره به غزّه و حلب نگاه کن "بیا کنار خیمه های تشنه لب نگاه کن ببین که زخم تیرها چه کرده با برادرت" @hosenih غروب شد غروب شد نه اسبی و نه فارِسی نه جعفری نه قاسمی نه حُرّی و نه عابسی دلم فدای زینبت نه یاری و نه مونسی "شب وداع آمد و سری زدم به مجلسی که شعله اش اگرچه بود نام پاک مادرت" @hosenih خدا گواه، خسته سینه می زدم برای تو ز خستگی نشسته سینه می زدم برای تو گهی عنان گسسته سینه می زدم برای تو "تمام شب شکسته سینه می زدم برای تو و لشکری که اسب می دواند روی پیکرت..." @hosenih پدربزرگ، کنج خانه با تمام کوچکی چه روضه ها که می گرفت بی نبات و پولکی! چه اشک ها که می گرفت روضه خوان گیلکی! "نشسته ام به یاد روزهای دور کودکی شکسته دم گرفته ام به یاد دیدۀ ترت" @hosenih اگر اطالۀ کلام می کنم به زخم تو چه زخم ها که التیام می کنم به زخم تو ته پیاله را تمام می کنم به زخم تو "سلام می کنم سلام می کنم به زخم تو سلام می کنم به عطر جمله های آخرت" @hosenih سلام ما سلام ما به رازهای برملا سلام ما سلام ما به البلاءُ للوَلا سلام ما سلام ما به راز لستَ مُرسلا "سلام ما سلام ما به کشتگان کربلا سلام ما سلام ما به اکبر و به اصغرت" ⏹ ©️کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih