بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از بانو، به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجادهاش روحالقدس ایجاد شد
@hosenih
او که جای خود، گلوبندش اسیر آزاد کرد
حُر هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد
روضهی رضوان، رضای حضرت صدیقه است
از گل سرخ لباس او، فدک آباد شد
معنی نازک برای روضهاش آوردهام
وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد
با پر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزیرسان خانهی صیاد شد
این در آتش گرفته نیز حاجت میدهد
این در آتش گرفته، پنجره فولاد شد
روضهی مظلومه، بعد از رفتنش مکشوفه شد
تا مصیبتخوان کوچه صورت مقداد شد
بعد پیغمبر اگرچه با تبسم قهر بود
لحظهای با دیدن تابوت، زهرا شاد شد
طعنهها، او را عروس خانهی تابوت خواند
قاسم او نیز زیر سنگها داماد شد
@hosenih
اشکهایش گاه میگوید حسن، گاهی حسین
گریههای آخرش موقوفه اولاد شد
مریم آمد تا شریک گریه ی کوثر شود
روضه او کاف و هاء و یاء و عین و صاد شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
دستم به دامان کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمیشد
جان علی مرتضی در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمیشد
او آیهی تطهیر بود و دست ناپاک
دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی
یک سنگریزه پیش اقیانوس هیچ است
هرچند قطعا درد دارد جای سیلی
@hosenih
او را زدند و نبض عالم تند میزد
نظم جهان با نبض او در ارتباط است
قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت
با ضربهاش دیگر معاف از مالیات است
پیراهن پیغمبرش را بر سر انداخت
با نالههایش کوچهها را زیر و رو کرد
هرچند بر رویش، خسوفی سرخ دارد
مهتاب ابر تیره را بیآبرو کرد
@hosenih
آیینه بود و با ترکهای وجودش
در چهرهاش تصویر نور مرتضی بود
بیاعتنا بر زخمهای پیکرخویش
او بیشتر فکر غرور مرتضی بود
یک مو نشد کم از سر مولای عالم
مولای ما را او به خانه باز گرداند
میخواست تا پیش علی باشد همیشه
اما ورق را تازیانه بازگرداند...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
حجت الاسلام #محسن_حنیفی
▶️
او قصد رفتن کرده است و بار بسته است
سردرد دارد بر سرش دستار بسته است
میخواست مولا از غریبی دربیاید
اما به هر در میزند انگار بسته است
@hosenih
خود را به آتش زد نبیند پیش مردم
در بین کوچه دستهای یار بسته است
او دلخوشیاش، مرتضی و کودکانند
جانش به جان حیدر کرار بسته است
تا یک شب دیگر فقط پیشش بماند
آنچه بلد بوده است مولا کار بسته است
با چشمهایش خون دل خورده است بسیار
با کاسهی خونی که یک مقدار بسته است
این پلک را یک دست سنگین بین کوچه
یا ضربهی در یا که... نه دیوار بسته است
@hosenih
در شام، این مرثیه ها تکرار میشد
این چرخ عهد خویش با تکرار بسته است
آری عبور از بین نامحرم چه سخت است
وقتی که راه کوچه و بازار بسته است
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
حجتالاسلام #محسن_حنیفی
▶️
وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد
گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد
بر طعنههای تند و تیز داس لعنت
نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد
@hosenih
مشتش گره کرده سرش فریاد میزد
بنچاق را میخواست از مادر بگیرد
جای گلاب از آن گل آتش گرفته
با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد
یک گوشواره عهد را با گوش بشکست
امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد
بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو
باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد
با گریه های مجتبی برگشت مادر
میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد
بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد
باید که طفل خویش را در بر بگیرد
@hosenih
می رفت خانه باغبان تنها نماند
تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد
او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد
اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
حجتالاسلام #محسن_حنیفی
▶️
وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد
گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد
بر طعنه های تند و تیز داس لعنت
نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد
@hosenih
مشتش گره کرده سرش فریاد میزد
بنچاق را میخواست از مادر بگیرد
جای گلاب از آن گل آتش گرفته
با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد
یک گوشواره عهد را با گوش بشکست
امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد
بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو
باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد
با گریه های مجتبی برگشت مادر
میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد
بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد
باید که طفل خویش را در بر بگیرد
@hosenih
میرفت خانه باغبان تنها نماند
تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد
او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد
اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_علی_ع_مدح
#حضرت_زهرا_س_مدح
حجتالسلام #محسن_حنیفی
▶️
بهشت جلوهای از سایهسار این دو نفر
جهنم است نبودن کنار این دو نفر
نماز شفع پیمبر علی و فاطمه اند
نماز شب شده شب زنده دار این دو نفر
@hosenih
طلا غبار قدمهای فضه خادمشان
گرفته فضه عیار از عیار این دو نفر
گره نخورده به دست طناب قصه شان
نبود دست کسی اختیار این دو نفر
وقار کوه احد هم شکست در کوچه
کشیده شد به زمین تا وقار این دو نفر
میان غربت غمبار خانه خورشید
نبود میخ در خانه یار این دو نفر
علاوه بر در خانه زدند زهرا را
نشد رعایت تقسیم کار این دو نفر
@hosenih
به غیر آتش سوزان تب ، به غیر از درد
نبود هیچ کسی غمگسار این دو نفر
بجای میخ در خانه که ندارد شرم
خمیده ام، شده ام سوگوار این دو نفر
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_شهادت
حجت الاسلام #سیدرضا_جعفری
▶️
تو لطمه میخوری و خدا صبر می کند
اینجا فقط نه ، او همه جا صبر می کند
روزی به احترام شما می کند عذاب
حالا به احترام شما صبر می کند
@hosenih
تو راه می روی و زمین می خوری و من
در فکر می روم که چرا صبر می کند؟
سر می روی ز حوصله ی بی شعور شهر
یعنی که شهر تا به کجا صبر می کند ؟
نوری کنارت آمد و گفت اینچنین نباش
دلواپس علی ، تو بیا ، صبر می کند
وقتی سئوال میکنی از او چه میشود؟
نبض تو را گرفته و تا صبر میکند
@hosenih
فورا تو آه می کشی و فکر می کنی
آیا تمام این همه را صبر می کند؟
دنبال پاسخ کلمات سئوالی ام
آیا چرا چگونه کجا صبر می کند؟؟
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
.بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح #حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#مهدی_مردانی
▶️
تفسير او به دست قلم نا ميسر است
در شان او غزل ننويسيم بهتر است
شان نزول يك پري از آسمان به خاک
دامان مادریست كه در شان كوثر است
@hosenih
هر مصرعم لبیست كه لبخند میزند
اين بيت من شبيه لبان پيمبر است
روح نبیست؟ ام ابی؟ يا گل علی؟
من هر كجا كه میرسم او جای ديگر است
از عرش تا به فرش ملائک خمار او
ذكرش سبو سبو می الله اكبر است
او فاطمه ست معنی اين نام را هنوز
از هر زبان كه می شنوم نامكرر است
از زخم او اگر بنويسی قلم ، بدان
نامت از اين به بعد قلم نيست خنجر است
ننويس فتنه پشت دری شعله میكشد
در كوچه شر به پا شده در خانه محشر است
در كوچه بوی آتش و در خانه عطر گل
مرز بهشت و دوزخ از آن روز اين در است
با پهلوی شكسته هم از كوه كوهتر
با قامت خميده هم از آسمان سر است
@hosenih
لبخند میزند كه بخندند بچهها
مادر اگر كه جان بدهد باز مادر است
مولا هنوز اول بیهمنفس شدن
بانو در انتظار نفسهای آخر است !
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#علی_اصغر_ذاکری
▶️
رعد و برقی زد و باران ستم غوغا کرد
جهل حاکم شد و آنروز خیانت ها کرد
گلّه ای آمده بودند علی را ببرند
در عوض بازی تقدیر چه با زهرا کرد
@hosenih
پشت در خواست که مانع شود و نگذارد
پای ظلم آمد و محکم زد و در را وا کرد
در، عقب آمد و تا اینکه به پهلوش رسید
میخ بی رحم زد و شاخه ی گل را تا کرد
@hosenih
بعد از آن مرد، نه... نامرد چنان زد که همان
لحظه دستش به روی صورت بانو جا کرد
صبر مظلومه ی تاریخ سرآمد انگار
ناله ای زد که در افلاک عزا برپا کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حسن_بیاتانی
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود
@hosenih
یکی نبود که جانی به داستان بدهد
و مثل آینه او را به او نشان بدهد
یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد
یکی که نور خودش را از او عبور دهد
یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود
و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود
نوشت آینه و خواست برملا باشد
نخواست غیر خودش هیچ کس خدا باشد
نوشت آینه و محو او شد آیینه
نخواست آینه اش از خودش جدا باشد
شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد
که انعکاس خداوندی خدا باشد
@hosenih
شکفت آینه و شد دوازده چشمه
و خواست تا که در این چشمه ها فنا باشد
و چشمه ها همه رفتند تا به او برسند
به او که خواست خدا چشمه ی بقا باشد
نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید
که اصلاً از همه ی قیدها رها باشد
خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود
که خواست، آینه ناموس کبریا باشد
نشست؛ بر رخ آیینه اش نقاب انداخت
و نرم سایه ی خود را بر آفتاب انداخت
در این حجاب، جلال و جمال "او" پیداست
"هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست"
نشاند پیش خودش یاس آفرینش را
و داد دسته ی دستاس آفرینش را
به دست او که دو عالم، غبار معجر او
و داد دست خدا را به دست دیگر او
به قصه گفت ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از این گنبد کبودش را...
رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود
چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
انار تازه بچیند برای او در عرش
کمی بلندتر از گریه های کودکشان
درخت های جهان در حیاط کوچکشان
@hosenih
کنار باغچه، زن داشت ربنا می کاشت
برای تک تک همسایه ها دعا می کاشت
و بی قرارتر از کودکی که در بر داشت
غروب می شد و زن فکر شام در سر داشت
چه خانه ای ست که حتی نسیم در می زد
فدای قلب تو وقتی یتیم در می زد
صدای پا که می آمد تو پشت در بودی
به یاد در زدن هر شب پدر بودی
فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود
اسیر لقمه ی نانت فقیر آمده بود
صدای پا که می آید... علی ست شاید... نه...
همیشه پشت در اما...کسی که باید... نه...
نسیمی از خم کوچه، بهار می آورد
علی برای حبیبش انار می آورد
خبر دهان به دهان شد انار را بردند
و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند
ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
انار را همه بردند و نار آوردند
قرار بود نرنجی ز خار هم... اما...
به چادرت ننشیند غبار هم... اما...
قرار بود که تنها تو کار ِخانه کنی
نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی
فدای نافله ات! از خدا چه می خواهی؟
رمق نمانده برایت...شفا نمی خواهی؟
صدای گریه ی مردی غریب می آید
تو می روی همه جا بوی سیب می آید
تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه
به عزت و شرف لاإله إلاالله
@hosenih
خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود
و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را
سیاه پوش کند گنبد کبودش را
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حسن_لطفی
▶️
منم یهودی این شهر، شهر بیدردی
منم یهودی این شهر، شهر نامردی
منم یهودی این شهر، شهر دلتنگی
جدا از این همه مردم، جماعتی سنگی
@hosenih
منم کلیمی دیروز و شیعهی امروز
نشستهام سر یک کوچه، کوچهی جانسوز
منم گدای همین خانه، خانهای بی در
اسیر غربت مردی شبیه پیغمبر
من از اهالی خیبر نشین صحرایم
بزرگزادهی قومی ز کیش موسایم
منم که دیده دو چشمم شکوه خیبر را
حماسههای نفسگیر دست حیدر را
تمام خیبریان را به پای خود افکند
همان دو دست که در را ز جای خود برکند
تمام لشگر ما را اشارهاش پاشید
زمین و هر چه در آن بود را به هم پیچید
همان دو دست که بوئیدشان پیمبر عشق
همان دو دست که بوسیدشان پیمبر عشق
رسید نوبت روزی که خواب میدیدم
بر آن دو دست، خدایا طناب میدیدم
صدای هلهله و ازدحام مردم بود
شراره بود و در و دود بود و هیزم بود
میان گریهی طفلان دو دست او را بست
همان کسی که لبش غرق در تبسّم بود
شکسته بود در و مادری زمین میخورد
صدای نالهی او بین خندهها گم بود
@hosenih
اشاره کرد که او را پی علی بزنند
میان اهل مدینه عجب تفاهم بود
هر آنکه بود در آن کوچه سمت زهرا بود
تمام راه خدایا پر از تلاطم بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حسن_لطفی
▶️
ای برادر چه میکنی با خود
چند روزیست سرد و خاموشی
سر به زانو گرفته ای چندی
لب خود میگزی نمیجوشی
یک طرف حال و روز غمگینت
یک طرف نالههای مادرمان
ماندهام با حسین در این بین
که چه خاکی کنيم بر سرمان
@hosenih
درد و دل کن دوباره و دریاب
خواهری را که جان به لب کردی
بسکه در بین خواب لرزیدی
بسکه در بین خواب تب کردی
مشت خود میفشاری و در اشک
چهرهای نا امید میبینم
چه شده در میان گیسویت
چند تاری سپید میبینم
دست بردار از دلم خواهر
که پُر از شعله و شراره شده
بعد داغی که آتشم زده است
دل نمانده که پاره پاره شده
روضهام روضههای یک کوچه است
کوچهای سرد و کوچهای تاریک
کوچهای سنگی و غبار آلود
کوچهای تنگ و کوچهای باریک
بارها گفتهام خدا نکند
راه یاسی به لاله چین بخورد
بارها گفته ام خدا نکند
که در آنجا کسی زمین بخورد
ولی ای وای بر سرم آمد
کوچه خالی ز رفت و آمد شد
چادر مادرم به دستم بود
که در آن کوچه راه ما سد شد
بین دیوارهای بیاحساس
ازدحام حرامیان دیدم
پنجهها مشت و دستها سنگین
پنجهای را در آسمان دیدم
قد کشیدم به روی پا اما
حیف دستش گذشت و از سر من
آسمان تار شد که مینالید
بین گرد و غبار مادر من
چادرش را به سر کشید و به درد
تکیه بر شانهام به سختی داد
خواست مادر که خیزد از جایش
ولی اینبار هم زمین افتاد
@hosenih
دست بر خاک میکشید آرام
با دو چشمان تار چاره نداشت
چادرش را تکاندم و دیدم
گوش خونین و گوشواره نداشت
نالهام بین خندهها گم شد
جگرم در عزای چشمش بود
رد خونی به روی دیوار و
جای دستی به جای چشمش بود
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih