eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
50هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
397 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ او قصد رفتن کرده است و بار بسته است سردرد دارد بر سرش دستار بسته است می‌خواست مولا از غریبی دربیاید اما به هر در می‌زند انگار بسته است @hosenih خود را به آتش زد نبیند پیش مردم در بین کوچه دست‌های یار بسته است او دل‌خوشی‌اش، مرتضی و کودکانند جانش به جان حیدر کرار بسته است تا یک شب دیگر فقط پیشش بماند آنچه بلد بوده است مولا کار بسته است با چشم‌هایش خون دل خورده است بسیار با کاسه‌ی خونی که یک مقدار بسته است این پلک را یک دست سنگین بین کوچه یا ضربه‌ی در یا که... نه دیوار بسته است @hosenih در شام، این مرثیه ها تکرار می‌شد این چرخ عهد خویش با تکرار بسته است آری عبور از بین نامحرم چه سخت است وقتی که راه کوچه و بازار بسته است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت‌الاسلام ▶️ وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد بر طعنه‌های تند و تیز داس لعنت نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد @hosenih مشتش گره کرده سرش فریاد میزد بنچاق را میخواست از مادر بگیرد جای گلاب از آن گل آتش گرفته با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد یک گوشواره عهد را با گوش بشکست امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد با گریه های مجتبی برگشت مادر میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد باید که طفل خویش را در بر بگیرد @hosenih می رفت خانه باغبان تنها نماند تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت‌الاسلام ▶️ وقتی که جنگ داس با گل در بگیرد گلخانه را اندوه سرتاسر بگیرد بر طعنه های تند و تیز داس لعنت نگذاشت یاس خانه برگ و بر بگیرد @hosenih مشتش گره کرده سرش فریاد میزد بنچاق را میخواست از مادر بگیرد جای گلاب از آن گل آتش گرفته با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد یک گوشواره عهد را با گوش بشکست امکان ندارد عهد خود از سر بگیرد بر غیرت پوشیه اش برخورد بانو باید تقاص از رنگ نیلوفر بگیرد با گریه های مجتبی برگشت مادر میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد بی اعتنا بر خاک چادر باز پاشد باید که طفل خویش را در بر بگیرد @hosenih می‌رفت خانه باغبان تنها نماند تا رنگ لاله پهلوی بستر بگیرد او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد اینگونه جام از ساقی کوثر بگیرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت‌السلام ▶️ بهشت جلوه‌ای از سایه‌سار این دو نفر جهنم است نبودن کنار این دو نفر نماز شفع پیمبر علی و فاطمه اند نماز شب شده شب زنده دار این دو نفر @hosenih طلا غبار قدم‌های فضه خادمشان گرفته فضه عیار از عیار این دو نفر گره نخورده به دست طناب قصه شان نبود دست کسی اختیار این دو نفر وقار کوه احد هم شکست در کوچه کشیده شد به زمین تا وقار این دو نفر میان غربت غمبار خانه خورشید نبود میخ در خانه یار این دو نفر علاوه بر در خانه زدند زهرا را نشد رعایت تقسیم کار این دو نفر @hosenih به غیر آتش سوزان تب ، به غیر از درد نبود هیچ کسی غمگسار این دو نفر بجای میخ در خانه که ندارد شرم خمیده ام، شده ام سوگوار این دو نفر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم حجت الاسلام ▶️ تو لطمه میخوری و خدا صبر می کند اینجا فقط نه ، او همه جا صبر می کند روزی به احترام شما می کند عذاب حالا به احترام شما صبر می کند @hosenih تو راه می روی و زمین می خوری و من در فکر می روم که چرا صبر می کند؟ سر می روی ز حوصله ی بی شعور شهر یعنی که شهر تا به کجا صبر می کند ؟ نوری کنارت آمد و گفت اینچنین نباش دلواپس علی ، تو بیا ، صبر می کند وقتی سئوال میکنی از او چه میشود؟ نبض تو را گرفته و تا صبر میکند @hosenih فورا تو آه می کشی و فکر می کنی آیا تمام این همه را صبر می کند؟ دنبال پاسخ کلمات سئوالی ام آیا چرا چگونه کجا صبر می کند؟؟ ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
.بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تفسير او به دست قلم نا ميسر است در شان او غزل ننويسيم بهتر است شان نزول يك پري از آسمان به خاک دامان مادری‌ست كه در شان كوثر است @hosenih هر مصرعم لبی‌ست كه لبخند می‌زند اين بيت من شبيه لبان پيمبر است روح نبی‌ست؟ ام ابی؟ ‌يا گل علی؟ من هر كجا كه می‌رسم او جای ديگر است از عرش تا به فرش ملائک خمار او ذكرش سبو سبو می الله اكبر است او فاطمه ست معنی اين نام را هنوز از هر زبان كه می شنوم نامكرر است از زخم او اگر بنويسی قلم ، بدان نامت از اين به بعد قلم نيست خنجر است ننويس فتنه پشت دری شعله می‌كشد در كوچه شر به پا شده در خانه محشر است در كوچه بوی آتش و در خانه عطر گل مرز بهشت و دوزخ از آن روز اين در است با پهلوی شكسته هم از كوه كوهتر با قامت خميده هم از آسمان سر است @hosenih لبخند می‌زند كه بخندند بچه‌ها مادر اگر كه جان بدهد باز مادر است مولا هنوز اول بی‌هم‌نفس شدن بانو در انتظار نفسهای آخر است ! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ رعد و برقی زد و باران ستم غوغا کرد جهل حاکم شد و آنروز خیانت ها کرد گلّه ای آمده بودند علی را ببرند در عوض بازی تقدیر چه با زهرا کرد @hosenih پشت در خواست که مانع شود و نگذارد پای ظلم آمد و محکم زد و در را وا کرد در، عقب آمد و تا اینکه به پهلوش رسید میخ بی رحم زد و شاخه ی گل را تا کرد @hosenih بعد از آن مرد، نه... نامرد چنان زد که همان لحظه دستش به روی صورت بانو جا کرد صبر مظلومه ی تاریخ سرآمد انگار ناله ای زد که در افلاک عزا برپا کرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم و قصه خواست ببیند یکی نبودش را بنا کند پس از آن گنبد کبودش را خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود @hosenih یکی نبود که جانی به داستان بدهد و مثل آینه او را به او نشان بدهد یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد یکی که نور خودش را از او عبور دهد یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود نوشت آینه و خواست برملا باشد نخواست غیر خودش هیچ کس خدا باشد نوشت آینه و محو او شد آیینه نخواست آینه اش از خودش جدا باشد شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد که انعکاس خداوندی خدا باشد @hosenih شکفت آینه و شد دوازده چشمه و خواست تا که در این چشمه ها فنا باشد و چشمه ها همه رفتند تا به او برسند به او که خواست خدا چشمه ی بقا باشد نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید که اصلاً از همه ی قیدها رها باشد خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود که خواست، آینه ناموس کبریا باشد نشست؛ بر رخ آیینه اش نقاب انداخت و نرم سایه ی خود را بر آفتاب انداخت در این حجاب، جلال و جمال "او" پیداست "هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست" نشاند پیش خودش یاس آفرینش را و داد دسته ی دستاس آفرینش را به دست او که دو عالم، غبار معجر او و داد دست خدا را به دست دیگر او به قصه گفت ببیند یکی نبودش را بنا کند پس از این گنبد کبودش را... رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش انار تازه بچیند برای او در عرش کمی بلندتر از گریه های کودکشان درخت های جهان در حیاط کوچکشان @hosenih کنار باغچه، زن داشت ربنا می کاشت برای تک تک همسایه ها دعا می کاشت و بی قرارتر از کودکی که در بر داشت غروب می شد و زن فکر شام در سر داشت چه خانه ای ست که حتی نسیم در می زد فدای قلب تو وقتی یتیم در می زد صدای پا که می آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هر شب پدر بودی فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود اسیر لقمه ی نانت فقیر آمده بود صدای پا که می آید... علی ست شاید... نه... همیشه پشت در اما...کسی که باید... نه... نسیمی از خم کوچه، بهار می آورد علی برای حبیبش انار می آورد خبر دهان به دهان شد انار را بردند و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم... اما... به چادرت ننشیند غبار هم... اما... قرار بود که تنها تو کار ِخانه کنی نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی فدای نافله ات! از خدا چه می خواهی؟ رمق نمانده برایت...شفا نمی خواهی؟ صدای گریه ی مردی غریب می آید تو می روی همه جا بوی سیب می آید تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه به عزت و شرف لاإله إلاالله @hosenih خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را سیاه پوش کند گنبد کبودش را ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ منم یهودی این شهر، شهر بی‌دردی منم یهودی این شهر، شهر نامردی منم یهودی این شهر، شهر دلتنگی جدا از این همه مردم، جماعتی سنگی @hosenih منم کلیمی دیروز و شیعه‌ی امروز نشسته‌ام سر یک کوچه، کوچه‌ی جانسوز منم گدای همین خانه، خانه‌ای بی در اسیر غربت مردی شبیه پیغمبر من از اهالی خیبر نشین صحرایم بزرگ‌زاده‌ی قومی ز کیش موسایم منم که دیده دو چشمم شکوه خیبر را حماسه‌های نفس‌گیر دست حیدر را تمام خیبریان را به پای خود افکند همان دو دست که در را ز جای خود برکند تمام لشگر ما را اشاره‌اش پاشید زمین و هر چه در آن بود را به هم پیچید همان دو دست که بوئیدشان پیمبر عشق همان دو دست که بوسیدشان پیمبر عشق رسید نوبت روزی که خواب می‌دیدم بر آن دو دست، خدایا طناب می‌دیدم صدای هلهله و ازدحام مردم بود شراره بود و در و دود بود و هیزم بود میان گریه‌ی طفلان دو دست او را بست همان کسی که لبش غرق در تبسّم بود شکسته بود در و مادری زمین می‌خورد صدای ناله‌ی او بین خنده‌ها گم بود @hosenih اشاره کرد که او را پی علی بزنند میان اهل مدینه عجب تفاهم بود هر آنکه بود در آن کوچه سمت زهرا بود تمام راه خدایا پر از تلاطم بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای برادر چه می‌کنی با خود چند روزیست سرد و خاموشی سر به زانو گرفته ای چندی لب خود می‌گزی نمی‌جوشی یک طرف حال و روز غمگینت یک طرف ناله‌های مادرمان مانده‌ام با حسین در این بین که چه خاکی کنيم بر سرمان @hosenih درد و دل کن دوباره و دریاب خواهری را که جان به لب کردی بسکه در بین خواب لرزیدی بسکه در بین خواب تب کردی مشت خود می‌فشاری و در اشک چهره‌ای نا امید می‌بینم چه شده در میان گیسویت چند تاری سپید می‌بینم دست بردار از دلم خواهر که پُر از شعله و شراره شده بعد داغی که آتشم زده است دل نمانده که پاره پاره شده روضه‌ام روضه‌های یک کوچه است کوچه‌ای سرد و کوچه‌ای تاریک کوچه‌ای سنگی و غبار آلود کوچه‌ای تنگ و کوچه‌ای باریک بارها گفته‌ام خدا نکند راه یاسی به لاله چین بخورد بارها گفته ام خدا نکند که در آنجا کسی زمین بخورد ولی ای وای بر سرم آمد کوچه خالی ز رفت و آمد شد چادر مادرم به دستم بود که در آن کوچه راه ما سد شد بین دیوارهای بی‌احساس ازدحام حرامیان دیدم پنجه‌ها مشت و دست‌ها سنگین پنجه‌ای را در آسمان دیدم قد کشیدم به روی پا اما حیف دستش گذشت و از سر من آسمان تار شد که می‌نالید بین گرد و غبار مادر من چادرش را به سر کشید و به درد تکیه بر شانه‌ام به سختی داد خواست مادر که خیزد از جایش ولی اینبار هم زمین افتاد @hosenih دست بر خاک می‌کشید آرام با دو چشمان تار چاره نداشت چادرش را تکاندم و دیدم گوش خونین و گوشواره نداشت ناله‌ام بین خنده‌ها گم شد جگرم در عزای چشمش بود رد خونی به روی دیوار و جای دستی به جای چشمش بود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه پرگرفت از آشيان مرغ روان فاطمه گر بسوزد عالمى از اين مصيبت نى عجب سوخته يكسر زآتش كين آشيان فاطمه @hosenih وامصيبت بعد مرگ احمد ختمى‌مآب دادن جان بود هر دم آرمان فاطمه آسمان شد نيلگون چون ديد نيلى روى او خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه محسن شش‌ماهه‌اش در راه داور شد شهيد ريخت خون در ماتمش از ديدگان فاطمه نيمه‌ی شب بهر تدفينش مهيّا شد على عاقبت شد در دل صحرا مكان فاطمه منع كرد از ناله طفلان را ولى ناگه ز دل ناله‌ها زد همسر والانشان فاطمه @hosenih اى فلك ترسم شوى وارون كه افكندى شرر از غم مرگش به جان كودكان فاطمه نيست «مردانى» نشان از تربت پاكش ولى مهدى يى آيد كند پيدا نشان فاطمه ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ يك نيم رخت عجيب ، برده به قمر يك نيم رخت حجاب دارد چقدر يك دست به ديوار گرفتی، باشد يك دست چرا مدام داری به كمر @hosenih چندين ثمر از تو باغبان ديد ولی يک شاخه چرا به پشت در داد ثمر بازو و غلاف كی تفاهم دارند مسمار كجا و سينه‌ی مرغ سحر امروز به من عيان شده قول رسول فرمود نيازی تو نداری به سپر با دست شكسته اشک من پاک مكن اي گوشه‌ی چشم زخمی‌ات پر ز گُهر @hosenih انگار خدا قنوت يك دستی را مقرونِ اجابت تو كرده بهتر اين خانه كه قتلگاه كوثر شده است بهتر كه شود خراب بر سر، حيدر! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih