eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
398 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ قُنداقه را حسین گرفت و ‌نگاه کرد اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد با خنده ی پیمبری اش از همان نخست حال حسین را علی اش رو به راه کرد هرکس که دیدش و صلواتی نکرد نذر در باب احتجاج خودش اشتباه کرد با یک ‌نگاه دشمن خود را در اوج رزم هر قدْر کوه بود مُبَدَل به کاه کرد مردان جنگجوی عرب را بدون جنگ پلکی به هم رسانده و خلع سلاح کرد قبل از ورود شمر به گودال در وداع روز حسین را علی اکبر سیاه کرد برگشت با بهانه ی لب تشنگی ولی در اصل شاهزاده تَرَحُم به شاه کرد برگشت قطعه قطعه علی اکبر این چنین یک دشت را برای تنش بارگاه کرد @hosenih تو آمدی علی بشود حاصل حسین باشد سه جور آینه در منزل حسین تلفیقی از نبوت محض وامامتی ای شامل پیمبر و ای شامل حسین آن سان که خلق گشت حسین از گِل علی آمد پدید با تو علی از گِل حسین تو آمدی که نام تو مشکل گشا شود عشق به تو ولی بشود مشکل حسین از بس که دوست داشت تورا٬ در مقام عشق جان تو گشت هدیه ی ناقابل حسین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست آنجا که پیکر تو ‌شود ساحل حسین قدِّ تو را و‌موی تو را و رخ تورا هرکس که دید گفت امان از دل حسین با هر تبسمت٬ نفست٬ راه رفتنت قبل از سنان خودت شده ای قاتل حسین بالای پیکر تو خودش را بروز داد در های های گریه غم کامل حسین از خیمه تا کنار تن قطعه قطعه ات قدّش خمیده گشت در این فاصله حسین بعد از تو خاک بر سر دنیا که می رود بر روی نیزه ها سر یک قافله حسین بعد از تو روبرو بشود تا صلات ظهر با شمر و‌خولی و انس و حرمله حسین @hosenih برای گفتن از تو سخن نمی ماند که روضه ات به دل انجمن نمی ماند چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر که بر سیاهی زلفت شکن ‌نمی ماند علی نماند اگر از حسین٬ قاسم هم به احتمال قوی از حسن نمی ماند چنان میان تن دشت ارباً اربایی که بر تنت اثر پیرهن نمی ماند برای روضه شناسان اشاره ای کافی ست تن تو آه میان کفن نمی ماند مؤذنی که بگوید علی ولی الله مُسَلَم است برایش دهن نمی ماند میان این همه شمشیر و‌نیزه معلوم است که عضو سالمی از این بدن نمی ماند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پیمبر می زند رخسارش اما نه پیمبر نیست پیمبر نیست اما از پیمبر نیز کمتر نیست رسید و خاتمیت را نمی دانم چه باید گفت که گفته بعد پیغمبر پیمبرهای دیگر نیست؟!! @hosenih زمین می لرزد از نوع قدمهایش نمی دانم چه باید گفت نامش را اگر این مرد، حیدر نیست؟! زبان مانده است از گفتن قلم عاجز شد از رفتن دریغا وصف او در بیتهای ما میسر نیست شگفتا ! مانده ام باید به جز اکبر چه گفت او را که از اوصاف او گفتن کم از الله اکبر نیست @hosenih الا شاعر چه می جویی میان واژگان او را فقط یک بیت را در خور اگر داری بیاور ، نیست علی های حسین بن علی مانند هم هستند برادر را چه کس گفته است مانند برادر نیست!! همین یک بیت را یک روضه می خوانم ؛ عبا پهن است علی اکبر است این اربن اربا ، آه اصغر نیست... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا چشم امید و روشنی راه لیلا از تو که مولودی منزه تر نباشد طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا با اولین لبخندهای دلنشین ات مهرت نشسته در دل آگاه لیلا وقتی که هستی در کنارش غم ندارد ای هم زبان و همدل و همراه لیلا در شهر با تو مادرت را می شناسند ای بانی عز و جلال و جاه لیلا بس که پیمبرگونه تو رفتار کردی باید بخوانیمت رسول الله لیلا از خاک پای تو تبرک جسته مادر باشد قدمگاهت زیارتگاه لیلا مداح تو ما نه خداوند جلیل است دستان ما کوتاه و خرما بر نخیل است @hosenih حس تغزل را نگاهت باب کرده از تو نوشتن شعر ما را ناب کرده شب تا سحر را گرم توصیف تو هستیم هر شاعری را عشق تو بی خواب کرده شیرین زبانی های تو از روز اول قند دل آقای مان را آب کرده در رفت و آمدها به پای تو می افتند عطرت تمام شهر را بی تاب کرده روح اذانی و نگاه حاکم تو لحن مؤذن زاده را جذاب کرده گیرایی هر طاق ابرویت دوباره ابلیس را هم راهی محراب کرده صدها سعید و مسلم و عابس فدایت وقتی تو را حق سرور اصحاب کرده جدت علی با قلعه ی خیبر نکرده کاری که چشمت با دل ارباب کرده هم شاهزاده عین نور و نور عینی هم یاعلی ابن الحسن ابن الحسینی @hosenih با دوستان آرزومندی که داری مستیم از ذکر خداوندی که داری ماه سحرهای مدینه ! پایدار است با سجده و سجاده پیوندی که داری تو در جلال و مرتبت خیلی بزرگی عالم فدای نام و پسوندی که داری عشقی که تو باشی همه با سر می آیند عاشق کش است آن طرز لبخندی که داری همراه با حاتم ، سلیمان هم نشسته در جمع سائل های خرسندی که داری هم منتهی الحلمی علی هم کاشف الکرب مثل عموهای خردمندی که داری بوی امیر المومنین از تو می آید با ذوالفقار و نقش سربندی که داری تو فتح خیبر میکنی و ورد لبهاست اعجاز بازوی تنومندی که داری دشمن توان جنگ رو در رو ندارد با ضربه های بی همانندی که داری خرج تو قطعا می شود ای شیرمیدان تکبیر خواهرهای دلبندی که داری تنها رجز خواندی و دشمن زهره ترکاند در حیرتم از لحن سوگندی که داری ( اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاكَ الدَّنِيّ اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني ضَربُ غُلامٍ هاشِميٍّ عَلَوِيٍّ و لا اَزالُ الـيومَ اَحـمي اَبي تااللهِ لا يَحكُمُ فينا اِبنُ الدَّعِيّ ) در معرکه همواره سر می ریزد آقا از هر سر انگشت هنرمندی که داری پیش تو اصلا قد علم کردن حرام است هرکس که بدخواه تو شد کارش تمام است @hosenih در جان تو صورت و سیرت می درخشد در دست هایت ابر رحمت می درخشد آیینه ی پیغمبری خُلقاً و خَلقاً از چهره ات نور نبوت می درخشد مانند خورشیدی فروزان بر سر تو عمامه ی سبز سیادت می درخشد زیبایی و بخشندگی و حسن خلق ات در چشم دشمن بی نهایت می درخشد از تو می آموزیم سبک زندگی را از هر کلام تو صداقت می درخشد انگور تازه حاصل اعجاز باباست عشق به تو در این حکایت می درخشد طوق غلامی تو و ایل و تبارت بر گردنم روز قیامت می درخشد با ختم "عاشورا" به این نکته رسیدم نام تو در متن زیارت می درخشد بانی شش گوشه شدی بیش از همه جا در کربلا پایین پایت می درخشد در تک تک آموزه های مکتب تو امر اطاعت از ولایت می درخشد کوری چشم ابن منقذها همیشه نام علی در بین عترت می درخشد هر تکه های نامساوی تن تو در جامه ی سرخ شهادت می درخشد از نیزه گفتم بی هوا ؛ لیلا ببخشد امیدوارم حضرت زهرا ببخشد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ قدري مِيِ طهور ز ته مانده سبو بر لب زدم به نيت تر كردن گلو تا آتش و شراره آن بر دلم نشست بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او ديدم صداى هاتفى از غيب مى رسد أُدخل الي الحرم كه شده وقت گفتگو بالا بزن به عزم تقرب تو آستين با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار تا از غبار مقدم او يابى آبرو بر مِنبرى ز تور نشين ، وصفِ عشق كن بي خود ز خویش گشته فقط از على بگو امشب فقط به سوى حرم سجده جايز است مستانه رو به روى حرم سجده جايز است @hosenih با يك سلامْ دل به هوايت روانه شد تسبيح اشك پاره شد و دانه دانه شد بر روى آب عكسِ ضريحى كشيده ام درياى گريه هام عجب بى كرانه شد گشتم دخيل گوشه اى از كَشتى نجات ديدم كه صاحبش پسرى ناز دانه شد از جانب بهشت نسيمى وزيد و بعد با عطر سيب موى كمندِ تو شانه شد بر بوسه هاى ممتد مولا ز صورتت اين روزها نبودنِ زهرا بهانه شد آهسته گفت گريه كنان اَيْنَ فاطمه؟ دردِ نبودنت به دلم جاودانه شد تو آمدى و دوباره پيمبر ظهور كرد قنداقه تو كعبه سيّارِ خانه شد نازم به اين جمال و كمال و خصالِ تو عاشق كُشَ است يك سحرى شرح حالِ تو @hosenih مرآتِ كبرياست جمالِ خدائى ات بَدرُ المُنيرِ عشقْ رُخِ مصطفائى ات چشم تمام اهل حرم خيره مى شود بر شكل راه رفتنِ خير النسائى ات كردى حقوق حضرت استاد را ادا نازم به بخشش و كرمِ مجتبائى ات گم كرده راه بودم و تا خانه كريم من را كشانده جلوة نارُ القرائى ات صاحب دعا حسين ، مُريدانه تا سحر دل داده پاى زمزمه ربنائى ات الگوى هر چه عابد لله مى شود با اين وجود غرق به نور و خدائى ات بِيْنِ خطوط روی جبينت پُر از خداست اِبْنُ الحسينْ ليلى ليلاى كربلاست @hosenih گيسو به باد مى دهى و دلبرى على پا در ركاب مى كنى و حيدرى على ابرو نهان كن از نظر خيره حسود آئينه دارِ صورت پيغمبرى على قامت نگو قيامت زهراست قامتت از بس كه قد كشيده اى و محشرى على گرم طوافِ روى تو آلِ بوتراب غرق عبادتى و خدا منظرى على وصف تو اين بس است كه وقت تجلى ات شه زاده حرم على اكبرى على در كربلا تجلّى فتاح خيبرى همنام شهريارِ عرب حيدرى على برقِ عرق به روى تو الماسْ اكبرا ای هم نشین حضرتِ عباسْ اكبرا @hosenih از باده تو مستى دلها فراهم است كارِ دلم چو زلفِ تو پيچيده دَرهَم است لشگر كشيده ام به هوا خواهى ات على اين قطره اشكها چو سپاهي منظم است تو وارث تمام اولوالعزم ها شدى وصف تو امتداد رسولِ معظم است تركيبى از حسن و حسين است رُوى تو ريحانه بهشت بگويم به تو كم است من نذر كرده ام كه بميرم براى تو خونين شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است هر جا كه حرفِ پيرِ جوان مُرده مى شود تصوير دست و پا زدنِ تو مجسم است بالاي نعشِ تو پدرت پير شد على دنبال تكه هاى تنت با قدى خم است ديدند همچنان بدن پاره پاره ات فريادهاى يا ولدي ، نا منظم است امروز قدرتى به صدا جمع مى كند فردا تو را ميانِ عبا جمع مى كند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ باز در شعر تو نوآوری ام گل کرده باز انگار رگ حیدری ام گل کرده هوس خواندن اوصاف علی کردم من عشقِ مدّاحیِ پامنبری ام گل کرده دفترم مست و قلم مست و خودم دیوانه باز اشعارِ علی اکبری ام گل کرده یک علی گفتم و صد زلزله افتاده به شعر باز روحیّۀ ویرانگری ام گل کرده سینیِ شربت و شیرینی وگل آوردم باز خادم شدم و نوکری ام گل کرده هر که با لحنِ خودش عرض ادب کرده و من لهجۀ فارسیِ مادری ام گل کرده شعر با نام علی رنگ طلا می گیرد صد و ده بیت علی ، زرگری ام گل کرده هست مرآت نبی در حرَکات و سکنات به علی ابن حسین ابن علی صد صلوات @hosenih پسری مثل تو البته که فخر پدر است به دلش راحتِ دل روی سرش تاج سر است رفته روبند ببندد به روی تو زینب چارقل خوانده پدر بس که رخت در نظر است یل لیلاست در آغوش یل ام بنین خانۀ حضرت ارباب قمر در قمر است این همان است که آینده برای پدرش یک نفر هست که در حکم هزاران نفر است اشبه الناس به سیمای رسول الله است نصِّ آیات پیمبر به رخش جلوه گر است خارج از حوصلۀ عالم و آدم باشد بس که توصیف جمالِ علوی وقت بَر است پسر حضرت لیلاست که مجنون دارد عاشق او شده جبریل امین دربه در است ای جوانان جهان روز جوانش عشق است صوت ولحنِ ملکوتیِّ اذانش عشق است @hosenih آمده تا به ابد یوسف لیلا باشد پرچم آل علی یکسره بالا باشد پسر ارشد ارباب ، علی آمده تا کمترین کارِ دمش کارِ مسیحا باشد سبک اکرام علی اکبر لیلا حسنی است آمده تا درِ بیتش به همه وا باشد در مرام و منش و بینشِ دینی والاست حق همین است که الگوی جوانها باشد پسر فاطمه روی پسرش حساس است آمده تا که جگر گوشۀ بابا باشد زیر پاهای پدر جای گرفته است که تا زیر پای پدرش جنتِ دنیا باشد بین این بیتِ پر از گل به خدا جا دارد که گل سر سبد حضرت زهرا باشد بادهء شُرب طهورا همه از خوشۀ اوست گوشۀ دِنج جهان گوشۀ شش گوشۀ اوست @hosenih حمدُلله که ما را به شما مایل کرد پیش درگاه شما نوکرِ ناقابل کرد دمِ او گرم که اینگونه رقم زد دنیا که تو را سید و ارباب و مرا سائل کرد گفته شد ذکر علی هست عبادت ، شُکرش که مُزیَّن به علی یکسره این محفل کرد جبرئیلِ سخنم شکر خدا هر شب و روز یک سلامی به شما را به لبم نازل کرد قلبِ خود را به جز او رهن ندادم به کسی که علی اکبر لیلا به دلم منزل کرد نمک مجلس ما جمله ای از کرببلاست شعرِ ما را نمکی ریخته و کامل کرد مقتل اینگونه نوشته است : به یک حملۀ خود... یکصد و بیست نفر را به درک واصل کرد گر چه قند و عسل از هر دو لبش می ریزد آیۀ قهرِ خدا از غضبش می ریزد @hosenih یک جمال نمکین و قد رعنا داری در صفِ لشگر عباس علی جا داری با تو اعراب ، همه یاد علی می اُفتند وقت شمشیر زدن ، بَه که تماشا داری نوهء شیر اُحُد حیدرِ مرهب فکنی داخلِ معرکه ها هیبت مولا داری دشمن از میسره تا میمنه در هم پیچید به گمانم مدد از حضرت زهرا داری بارها گفته ام و بار دگر می گویم "هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری " به خداوند قسم بعدِ ابالفضل علی شأنِ فرما ندهیِ کل قوا را داری آسمان تکیه به دستان ابالفضل زده مُرشِدی در قد و اندازهء سقا داری هرکه شد مدعی و روی تو شمشیر کشید سرش افتاد زمین و بدنش تیر کشید @hosenih تب دلدادگی ات بود که جان داد مرا حرف اوصاف تو شور و هیجان داد مرا گرچه گویند عیان را به بیان حاجت نیست خوبی ات بود عیان ، شوق بیان داد مرا دل اگر می تپد از معجزهء عشق بُود عشقت ای یوسف لیلا ضربان داد مرا به ثنای تو زبان باز ، فقط باید کرد علت این بود خداوند زبان داد مرا اولین بار که شش گوشۀ تو بوسیدم به خدا برقِ ضریح تو تکان داد مرا أَشهدُ أَن علیاً ولی اللهِ تو بود کاین چنین شوقِ نماز عشقِ اذان داد مرا از کرامات شما اهل کرم این بس که هرچه من خواستم ارباب همان داد مرا رعیت خانۀ او رزق و معاشی دارد امشب ارباب جهان ریخت و پاشی دارد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ تا که این شور را شعور کنم میروم از نجف عبور کنم لحظه ای از زمین جدا بشوم آسمان را کمی مرور کنم @hosenih از سلیمان اجازه می گیرم که خودم را شبیه مور کنم گریه ها کرده ام برایش تا شعر را غرق در سرور کنم من که از شوق مَنْ یَمُتْ یَرَنی زندگی با خیال گور کنم @hosenih آنقدر میزنم صدایش تا خلوتم را پر از «حضور» کنم گفته‌ام «اوریا» که مدحش را گاهی اوقات از زبور کنم حرفی از معجزات او بزنم یادی از نور کوه طور کنم @hosenih شرحی از دردهای او بدهم تا که ایوب را صبور کنم دل و جان شستشو دهم با اشک قلب را شیشه ی بلور کنم با عنایات او وجودم را خالی از هرچه غیر نور کنم @hosenih که علی دست قادر ازلی ست خلقت ما سوا به دست علیست ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ ای خدا جلوه و نبی مرآت مرتضی خصلت و حسین صفات انبیاء در جلال تو شده محو اولیاء بر جمال تو همه مات نبوی طلعت تو آیت حسن لوی قامت تو جلوۀ ذات ز تو نازد همیشه حلم و رضا تو بالد هماره صوم و صلات نام حق را ز عزم تو است بقا باغ دین را ز خون تو است حیات جان اهل صلوة قربانت اشهد انّ قد اقَمتَ صلوة هم توئی آفتاب برج امید هم توئی ناخدای فلک نجات پدرت لب نهاد بر لب گفت یا بنّی، یا بنّی لسانک آت خواست تا بوسدت بجای رسول ای رسول خدای را مرآت از تو آنی دلم جدا نشود با تواَم با تو، در حیات و ممات مدح تو در زبان آل رسول بهترین سوره خوشترین آیات بر لب آب تشنه جاندادی ای همه جان عالمی به فدات حجّ تو زیر تیغ، جان دادن قتلگه کعبه، خیمه گه میقات بر لب تشنه ات درود، درود به تن پاره پاره ات صلوات داد پیغمبرت بقلزم خون آب کوثر بجای آب فرات زخم های تنت طند فریاد که ولا با بلا شود اثبات تو و دشمن، بدوستی هرگز تو و باطل، بحقّ حق هیهات دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih ای بسان عمو بچشم پدر از شهیدان کربلا برتر خاتم الانبیاء ز سر تا پا سید الاوصیاء ز پا تا سر ماه کنعان سیدا الشهداء یوسف کربلا علی اکبر بسکه هستی شبیه ختم رسل بسکه داری نشان ز فخر بشر پدرت فخر عالم است و کند همه جا افتخار بر تو پسر خجل از سرو قامتت طوبی شرمگین از رخ تو شمس و قمر حاصل عمر زادۀ زهرا میوۀ قلب احمد و حیدر دل نبندد دگر به اسماعیل دیده گر بر تو افکند هاجر نظر حجّت خدا همه جا بود سوی تو، ای خدا منظر چه نیازی به آب رود فرات؟ ای نهان در لبت دو صد کوثر تا کنی از امام خویش دفاع سینه کردی به پیش تیغ سپر خواست جان بسپرد ولی خدا تا بمیدان شدی تو راه سپر تو روان همرهت قدم بقدم دل و جان و توان و تاب پدر گرچه خفتی درون قلزم خون گرچه مانند گل شدی پرپر به خدا در قیام نسل جوان تا قیامت توئی توئی رهبر دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih به جلال نبی بذات خدا که توئی آفتاب برج هدا شمع جمع سلالۀ احمد ماه کنعان سیّدالشهدا اولین کشته از بنی هاشم در قیام بزرگ عاشورا نعت تو بر زبان دشمن و دوست مدح تو ذکر اهل ارض و سماء ناخلف زادۀ ابوسفیان که دلش بود پر ز بغض شما کرد روزی سؤال از یاران که خلافت که را بود اولی همه از بیم جان خود گفتند: کاین جلال و شرف تو راست سزا گفت نه، باللّه این مقام بود حق فرزند یوسف زهرا آفتاب جمال ختم رسل ماه تابندۀ ولّی خدا جّد او سیّد عرب احمد مام او بهتر ثقف، لیلا همچو ختم رسل بخلق حَسَن همچو آل ثقف برخ زیبا هم سخاوت ز کّف او جاری هم شجاعت ز تیغ او پیدا گفت فضل تو دشمنت اَلفَضل هِیَ ما تَشهَدُ بِهِ الاَعدا آه کز تیغ و تیر و نیزه خصم عضو عضوت ز هم شدند جدا بدنت قطعه قطعه شد به سیوف کفنت خاک تیرۀ صحرا نتوان خواند کشته ات امروز زنده ای زنده تا صف فردا شمع تو نور میدهد همه دم خون تو موج میزند همه جا دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih ای ز پیغمبر و خدا و امام بتو نیکو جوان درود و سلام حسنی خصلت و حسین نسب علوی صولت و رسول مقام نسب و نام برده از دو، ولی دانش و علم داری از سه، امام به لبت بوسه زد حسین که بود دهنش بوسه گاه خیر الانام به علی اکبر آمدی مشهور از جلال و بزرگی و اکرام سعدا آفتاب و تو خورشید شهداء انجم و تو ماه تمام با تو باید سپرد خط شرف از تو باید گرفت درس قیام همه در حیرتم که گشت حلال خون پاکت چرا بماه حرام؟ تلخ شد کام مصطفی چو عدو گشت از کشتن تو شیرین کام بعد تو خاک بر سر هستی بهر تو خون به دیدۀ ایّام پیش چشم پدر بخاک زمین ریخت خون تو خصم خون آشام خواست در پیش پاره پاره تنت عمر بابا شود ز غصّه تمام عمر بابا تمام بود اگر عمهّ بیرون نیامدی ز خیام تا به عرش است آیت توحید تا به فرش است رایت اسلام خیزد از زخم های پیکر تو آنچه خون خدا کند اعلام دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih ای بنام خوش تو، احیا دل ای که دل با تو و توئی با دل همچو زندان زمقدم یوسف با صفای تو شد مصفا دل بفروغ تو گشته روشن چشم ز سبوی تو گشته مینا دل دل ز دست پدر بری آنسان که برد از رسول، زهرا، دل نه عجب گر بمادریت برد از زنان بهشت، لیلا، دل با چنین حسن احمدی زیبد که بری از علی اعلا، دل حرم خاص تو است از رفعت چون خداوند حقتعالی، دل جسته بر در گهت توسّل، جان یافته از رخت تجلّا، دل آه از سوز داغ تو که مدام یا بجان شعله میزند، یا دل تا که شد پاره پاره پیکر تو گشت دریای خون سراپا، دل تیر سر برد بر تنت تا پر نیزه بشکافت سینه ات تا، دل تیغ خونریز قاتل تو شکافت از تو پیشانی و ز بابا، دل چهره بر چهره ات نهاد و نیافت آن ستمدیده را تسلّی، دل هر چه بگرفت بیشتر به برت بیش از پیش سوخت او را، دل ادامه این شعر👇👇👇
ادامه شعر بالا👆👆👆 تو ز آغاز دل به حق دادی تو ربودی ز خلق هر جا، دل حق بخون تو تا ابد زنده است از محبّت چنانکه احیا دل دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih ای قدت سرو بوستان کمال خوش خرامان روی به عزم قتال زینبت پشت سر گلاب افشان فاطمه پیش رو به استقبال لختی آهسته رو که کرده غمت الف قامت پدر را، دال تو شتابان بجانب مقتل او محاسن به دست از دنبال از غباری که خیزد از راهت آسمان را گرفت گرد ملال کرده دست دعا بلند پدر کای خداوند قادر متعال بارالها ببین که از بدنم جان شیرین شود جدا به چه حال؟ مظهر اللّه می رود به نبرد منطق وحی کرده عزم جدال زنده میکرد یا احمد را در وجود من این خجسته جمال دیده ام بود سوی او همه دم سینه ام داشت بوی او همه حال ای تو تیر شهاب و من چو کمان ای تو ماه بلند و من چو هِلال تا کنم لحظه ای تماشایت کاش میداد سیل اشک مجال باش در باغ خلد منتظرم که مرا بی تو زندگی است محال من نگویم مرو که می شنوم مصطفی گویدت تعال تعال رو که خواهد خدا بخون بیند لاله گون از تو عار و خط و خال حق بخون تو می شود پیروز باطل از تیغ تو است رو بزوال خون تو در رگ قرون جوشد هر شب و روز و هفته و مه و سال دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih تا فرس تاختی به عزم نبرد خصم غالب تهی به میدان کرد هم قضا هم قدر باستقبال سینه در پیش نیزه ات گسترد بر سر دوستان فکندی شور در دل دشمنان نهادی درد روی فوجی، ز شرم رویت سرخ رنگ قومی، ز بیم تیغت زرد هر که دیدت ز دور با خود گفت خاتم الانبیاست این، برگرد او بجان می خرید آتش گرم این زدل می کشید نالۀ سرد فرد از جمع میگریزد لیک جمع ها را فرار بُد ز تو فرد آن یکی خواند الفرار، سفیه این بخود گفت الحذر، نامرد آتش خشم بود آن نه جدال شرر قهر بود این نه نبرد سر و تن اوفتاد بسکه بخاک ملک المون دست و پا گم کرد ای بسا سر که اوفتاد بخاک ای بسا تن که نرم شد چون گرد آن یکی جان بقعر دوزخ برد و آن دگر سینه پیش تیغ آورد نه به جمع و نه فرد آن لشگر در مصاف تو بود هم آورد جان عالم فدای آن پدری که پسر همچو مرتضی پرورد به جلالات حق بود باطل آنچه در مکتب تو گردد طرد دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih می زدی سخت بر صف دشمن همچو یزدان بقلب اهریمن دست و پا و سرو بدن میریخت دم تیغت بکوه و دشت و دمن دوست گفت آفرین (جُعِلتُ فداک) خصم گفتا زهی زهی احسن برد ناگاه جذبۀ عشقت در بر دوست از دل دشمن به حرم تاختی که بار دگر دل بوصل پدر کنی روشن تشنه بودی ولی به آتش جان نه به آبی که تر کنند دهن وصل از هر دو، می ربود قرار عشق با هر دو، می سرود سخن تو عطش را بهانه میکردی او لب خشک خود نشان دادن دید در آن بهانه لعل لبت ریخت اشک امام بر دامن با تبّسم دو دست خویش گشود گفت آت لسانک ای مه من بر لبت لب نهاد و باز آمد گوئیا جان رفته اش ببدن همه دیدند جز بهانه نبود لب عطشان و شدّت آهن عشق کی میرود برون از دل؟ روح چون می شود جدا از تن؟ با مشقّت ز خود جدایت کرد گفت: کای عاشق بلا و محن رو که امروز در دل آتش جام آیت دهد رسول زِ مَن تو بحقّی، سزد بخون غلطی خواهد اینگونه قادر ذوالمن دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih ای مرا آفتاب دیده علی ای دل از جان خود بریده، علی نه تو را دل ز تشنگی است کباب جان من هم بلب رسیده، علی نیست آبی که خواهر تو لبی تر نماید ز اشک دیده، علی آنقدر هست کز خجالت او رنگ سّقا ز رخ پریده، علی خون دل ریخته زچشم رباب اصغر انگشت خود مکیده، علی چیست آب فرات کآب بقا ناز خاک تو را کشیده، علی بلکه کوثر به اشتیاق لبت سینه چون پیرهن دریده، علی آتش عشق آب تو است نه آب که تو را عشق برگزیده، علی با لب تشنه دوست میخواهد صید در خاک و خون طپیده، علی باید امروز تشنه بر لب آب حنجر ما شود بریده، علی بخدا که خدا تو را ز ازل بهر این روز آفریده، علی رو که مادر برای دادن جان جسم پاک تو پروریده، علی رو که باید به یاد سرو قدت قامت من شود خمیده، علی رو کز آغاز با تن صد چاک دوست از من تو را خریده، علی رو که زهرا بخاک مقتل تو لاله از خون دیده چیده، علی به سرشگی که از محاسن من در غمت بر زمین چکیده، علی دائم از قطره قطره خون تنت گردد آوای حق شنیده، علی دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست ادامه این شعر👇👇👇
ادامه شعر بالا👆👆👆 باز آی چون علی تو را شمشیر حمله بردی به خصم با شمشیر خصم از بیم جان ز پا افتاد بر گرفتی بدست تا شمشیر هر که از دور دیده سویت دوخت دید در دست مصطفی شمشیر میشدی همچو مصطفی ظاهر میزدی همچو مرتضی شمشیر آمد از یک اشارۀ دستت با دل چرخ آشنا شمشیر ریخت از چشم کفر خون جگر کرد در قلب خصم جا شمشیر همه دیدند چون علی به اُحد میزدی در ره خدا شمشیر پدر از دور با تبّسم گفت آفرین خوش بود تو را شمشیر جان ز اهل خطا ستان که برزم نکند در کَفَت خطا شمشیر تو فکن بر دل عدو آتش تو بزن در صف غزا شمشیر با بدست تو نفی کفر کند زد به اجسام نقشِ لا، شمشیر آه ای ماه برج یکتائی کرد فرق تو را دو تا، شمشیر حمله ورگشت خصم بر بدنت گاه با نیزه گاه با شمشیر کرد در پیش دیده گان پدر عضو عضوت ز هم جدا شمشیر هیچکس باورش نبود چنین که تو را افکند ز پا شمشیر تو به حقّی چه غم گرت آید تیر دشمن به سینه یا شمشیر بود از اوّل به جرم حقگوئی بر شما خاندان سزا شمشیر دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih قامتت تا ز صدر زین افتاد عرش گوئی که بر زمین افتاد نی خطا گفتمی که دریم خوی مظهر عالم آفرین افتاد رشتۀ عقل را جنون بگسست حلقۀ عشق را نگین افتاد چین زلف تو شسته شد از خون بر جبین سپهر چین افتاد سورۀ طا و های قرآن را غرق خون آیت مبین افتاد کر اثبات ذات الااللّه نقش لا تا بر آن جبین افتاد کس نداند بجز خدا و حسین چه بآن جسم نازنین افتاد نه تو دست از حیات خود شستی که ز پای مقتدای دین افتاد با سکوتت بروز عاشورا شورش صبح واپسین افتاد همه گفتند وای بر امّت که ز پا ختم مرسلین افتاد در حرم تا تو را به یا ابتا از لب جانفزا طنین افتاد رنگ بابا پرید و آه کشید که جوانم ز صدر زین افتاد ای که سر تا بپای بودی مهر با تو گردون چرا بکین افتاد آب نایاب بود و از داغت در حرم آه آتشین افتاد نه قد راستان ز غصه خمید که زپا میر راستین افتاد از دم تیغ قطعه قطعه شدن قسمت اهل حق چنین افتاد اوفتادی بخاک و از خونت ناگه این نقش دلنشین افتاد دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست @hosenih با سکوت تو بانگ وا ولدا شد بلند از لب ولّی خدا گشت در موج دشمنان هر سو کرد در بحر خون تو را پیدا دید از تیر و نیزه و شمشیر عضو عضوت ز هم شدند جدا چهر بر چهره ات نهاد و نمود گریه در پیش خندۀ اعدا از درون دل شکسته کشید هفت نوبت نوای وا ولدا کی ز خون تو نخل دین سیراب وی شده با گلوی تشنه فدا تو خموشی و من سراپا گوش کز لبت بشنوم دوباره صدا پدر پیر خویش را دریاب بخدا تا نداده جان بخود آ ناله ام را ز عمق جان بشنو زنگ آهم ز لوح دل بزدا میزبانم بکشتن پسرم حق مهمان خویش کرد ادا بی تو با خصم همسفر گردد وای بر حال عمهّ ات فردا با فراق تو خو کنم؟ هرگز بی تو مانم، در این جهان ابدا! ای تو جان و جهانیان همه تن وی تو ماه و ستارگان، شهدا ای تو مولا و دیگران بنده وی تو سلطان و عالمیت گدا تا قیامت ره حقیقت راست روی خونین تو چراغ هدا تا که جان را بقا بود «میثم» می دهد از تو این سرود ندا دین حق را بقا، زمکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ از ابتدا آرام جان ما تو هستی تا انتها ورد زبان ما تو هستی باید بگوییم از تو تا دنیا بفهمد راه نجات مردم دنیا تو هستی @hosenih ما رفته ایم از خانه امن تو بیرون چون طفل سرگردان، ولی بابا توهستی دنیا اگر پشت سر هم بد بیارد غم در دل ما جا ندارد تا تو هستی آقا میان شهر بویی از شما نیست در روضه می‌گویم بیا اینجا تو هستی ما روضه خواندیم و شنیدیم و تو دیدی پس داغدار ظهر عاشورا تو هستی @hosenih در عمق این روضه صدای گریه آمد یا مادرت زهراست آقا، یا تو هستی ای منتقم برگرد با داغ مدینه تسکین قلب مادرت زهرا (س) تو هستی ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گل کاشته ایم در کنار جاده شد کعبه برای دیدنت آماده می آیی و دور سرِ تو میگردیم با سیصد و سیزده نفر دلداده! © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فصل بهار آمدو دنیا خزانی است دیگر خزان همیشه نوید بهار نیست این ابتلای اهل جهان دارد این پیام عالم در انتظار بهاری همیشگیست © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e