eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
50.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
396 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دل بـــه دریـــا زد و دریـــای دعا پشـــت سرش یـارب او را بـــه سلامـــت برســـان از ســفرش مـــاه اگـــر رفـــت کواکـب هـــمه سـرگردان اند مـــاه رفـــت از حـــرم و اهــل حـــرم منتظرش @hosenih عهد کـــرده ست و مـهم نیست اگر در مـــیدان لشـــکری عهد شـــکن صف بکشــد دور و برش چه تـــرک ها کـــه عـــیان بود به روی لـــب او چه شـــررها که نهان شــعله کشید از جــگرش آســـمان تـــیره شـــد از تـــیر بـــه آنـــی، امـــا این علمدار حسـین است، چه باک از خطرش؟ دسـت عــباس در آخـــر گـــره از کـــار گـــشود کـــه یـــدالله عــلی بـــوده و این هم پســـرش دســـت در آب فـــرو بـــرد و خـنک بـــودن آن آتــــش بـــیشـــتـری زد بـــه دل شـــعـله ورش خاک هم خاک به سر ریخــت از آهی که کشید آب هـــم آب شـــد از دیـــدن چشـــمان تـــرش آمـــد از علقمه بـا دســـت پـــر امـــا افســـوس چـــه امـــید اســـت بـــه دنـیا و قضا و قدرش رفـــت از دســـت دو دسـتش، مگر از پا افتاد؟ گـــفت ای نفــس غمی نیست به دنـدان ببرش از چه خم شد؟ به گــمانم که کمی چشمانش... ناگهان آه‌...چـه گـویم کـه چـه آمـد بـه سرش؟ حکم جان داشت در آن غائله آن مشک، چطور آن ســر و چشــم و دوتا دست نگردد سپرش؟ چـــه غـــریبانه زمـــین خورد به یاری حســین چـــه دلـــیرانه وفـــا کـــرد بــه عــهد پـــدرش آســـمان تـــاب نیـــاورد و ز غــم خـــون بارید چــون که می دید چه ها کرده زمین با قمرش @hosenih آبـــرو یـــافـــت ابالفضـــل اگـــر از مــادر خود بـــر جـهـــان فخــر کــند ام بنیـن بـــا پســرش یـــا اخـــا گـــفت ولـــی بی رمـــق و آهـســـته مــی رود بـــاد بـــه خـــیمه برســـاند خـــبرش © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بیشه از سیطره‌ی شیر بهم ریخته بود لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود چشمهای غضب آلود  نَفَس می‌گیرد دشت از ضربِ نَفَس‌گیر بهم ریخته بود مثل این بود زمین لرزه به شام اُفتاده کوفه با نعره‌ی تکبیر بهم ریخته بود یک سوار آمده بود و همه رَم می‌کردند دشمن از صاعقه‌ی تیر  بهم ریخته بود مرتضی بود حسن بود ولی لب تشنه کربلا با دو سه تصویر بهم ریخته بود آب بر دامنِ او چنگ زد و گفت بنوش آب از غصه‌ی تقدیر بهم ریخته بود دست در آب فرو برد فرات آتش شد آب از سوز لبِ آبِ حیات آتش شد @hosenih ناگهان داغ ، رقم خورد بمانَد بَعدَش  به زمین ماهِ حرم خورد بماند بَعدَش داد زد حرمله از دور چه چشمی دارد تیر را تا که زدم خورد بماند بَعدَش همه سر درد گرفتند میانِ خیمه به سر او که عَلَم خورد بماند بَعدَش آبرویش همه از مَشک چکید و بر مَشک خونِ آن دستِ قلم خورد بماند بَعدَش این عموجانِ حرم بود که هِی کم می‌شد قامتش زود بهم خورد بماند بَعدَش تا که اُفتاد زمین موقعِ مشعلها شد راهِ دشمن به حرم خورد بماند بَعدَش وایِ من دادِ حرم  دادِ حرم  در آمد یک برادر به سرِ چند برادر آمد @hosenih خیز از خاک بگو تا کمرم را چه‌کنم تو که راحت شده‌ای من جگرم را چه‌کنم موقعِ آمدنم حال رُبابم بد بود بعد این وضع بگو که پسرم را چه‌کنم مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند پدرم از نجف آمد  پدرم را چه‌کنم پا مکش رویِ زمین دشت نگاهت نکند جانِ من هلهله‌ی دور و برم را چه‌کنم از رشیدیِ تو در راه کمی ریخته است بازویت را چه‌کنم چشمِ ترم را چه‌کنم مَشک اُفتاده ، زمین پُر شده ،  سر پاشیده یک نفر هستم و صد درد سرم را چه‌کنم قطعه قطعه شدی و قطعِ یقین می‌بیند از مدینه بخدا اُمِ‌بَنین می‌بیند @hosenih سر کنار تو نَهَم یا به حرم سر بکشم که سرِ دخترکانم دو سه معجر بکشم قول دادی که بیایی و برایم بد شد حال شرمندگیِ مادر اصغر بکشم من بزرگ حرمم آب ندارم باید... پیشِ این قوم رَوَم منت لشگر بکشم َتا که زینب نرسیده به تماشای تنت زود باید به رویت چادر مادر بکشم به زمین دوخته‌ای مزرعه‌ی تیر شدی چند صد تیر چگونه همه از پَر بکشم وای خاصیت این  تیرِ سه‌شعبه این است باید از پشتِ سرت از طرف سر بکشم خورده‌ای تیر از اینسو و از آنسو پیداست این که بالایِ سرت تاب ندارد زهراست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صدایت را شنیدم‌ گریه کردم بسوی تو دویدم گریه کردم تمام‌ پیکرت تیر سه پر بود تنت را تا که دیدم گریه کردم * رکاب‌ انگار‌ بر‌ پای تو پیچید میان خیمه آوای تو پیچید رباب و خواهرت را هم‌ زمین زد عمودی که به موهای تو‌پیچید * به پای ناله ادرک اخایت دلم‌ لرزید از سوز صدایت نبوس این دستهایم را عزیرم خجالت میکشم از دستهایت * ببین‌ پایم دگر قوت ندارد برادر مرده جز غربت ندارد به تو سربسته میگویم اباالفضل حرم بعد از تو امنیت ندارد @dobeity_robaey
بعد يك عمر كه با بودن تو سر كردم حال بايد تک و تنها به حرم برگردم من به لبخند سرِ صبح تو عادت دارم پس نخور غصه شبيه تو رشادت دارم @hosenih من بميرم اگر اين عشق هلاكم نكند سايه ات را ز سرم كاش خدا كم نكند دشمنت از دل گودال اگر زد سنگم تو بمان خيمه خودم ميروم و مى جنگم با تو هستم پسر فاطمه! خواهش كردم از كنارم نرو مثل همه! خواهش كردم طاقتم نيست ببينم سرت افتاد زمين اينقدر آه نكش، خواهرت افتاد زمين خواهرم، عاطفه ى خواهريم را چه كنم؟ پيرهن بافتهء مادريم را چه كنم؟ @hosenih ديدم از دور كسى چكمهء خود پا مى كرد زير حلقوم تو را شمر تماشا مى كرد حاضرم رو بزنم، چنگ به رويت نزنند موى خود را بكنم، پنجه به مويت نزنند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ببین تیر سه پر خوردی ابالفضل ببین آخر نظر خوردی ابالفضل چی کار کردن باهات سرو رشیدم مگه چندتا تبر خوردی ابالفضل ببین که قامتت سقا بهم ریخت تمام هیبتت سقا بهم ریخت الهی بشکنه دست کمون دار نظام صورتت سقا بهم ریخت @hosenih نمی تونم ببوسم رو تو عباس نکش روی زمین بازوتو عباس یه لشکر ریخت سرت ای لشکر من تموم دشت داره بو تو عباس چقد بد شد کمین خوردی ابالفضل عمود آهنین خوردی ابالفضل با این تیری که تو چشماته سقا چه جوری پس زمین خوردی ابالفضل بیا خوش و قد و بالا شو ابالفضل تو این صحرا تو دریا شو ابالفضل بلند شو لشگری چشمش به ماهاست چقد خواهش کنم پاشو ابالفضل دیگه زخم سرتو جمع نمیشه ببین چشم تر تو جمع نمیشه نه لشکر دارم و نه یک عبایی ببخشم پیکر تو جمع نمیشه بدم چی من جواب دخترم رو چطور آروم کنم من خواهرم رو تموم غصه م از الآن همینه به کی بسپارم آخه این حرم رو.... @hosenih پاشو نگذار یاسم ارغوان شه پاشو نگذار قد من کمان شه پاشو ای غیرتی نگذار سقا جلودار حرم شمر و سنان شه..... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کفنش خاک زیر پایش بود غسل او خون زخم هایش بود لشکری رد شدند از رویش نیزه ها می رود به پهلویش @hosenih همه بر شمر اقتدا کردند تیغ ها با تنش چه ها کردند می رود چشمه چشمه خون ز تنش غیر مشتی نمانده از بدنش زخم ها بی حد ست در تن او نیزه ها می شکست در تن او عرش را آه مادرش برداشت چکمه ای پا به سینه اش بگذاشت @hosenih بر روی خاک جا به جا می رفت روی دستان نیزه ها می رفت ناله اش بین دست و پا گم شد بدنش زیر سنگ ها گم شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک شکار و آنهمه صیاد فکرش را بکن یک نفر غمگین بقیه شاد فکرش را بکن دست و پاهایی کبود و گیسوانی سوخته این وسط هم در بیاید باد فکرش را بکن @hosenih عین آن تیری که سقا را زمین گیرش نمود خورد زیر حلق یک نوزاد فکرش را بکن تازه بعد از اینکه لشکر از از دل گودال رفت ریش و قیچی دست شمر افتاد فکرش را بکن با چه اوضاعی به استقبال زینب آمدند سنگ میزد کور مادرزاد فکرش را بکن یک طرف آیینه‌های حضرت زهرا اسیر یک طرف اما یزید آزاد فکرش را بکن @hosenih آه میزد پیش چشم بچه ها با خیزران تازه بعدش فحش هم میداد فکرش را بکن روضه یعنی چشم در چشمان زین العابدین می کشد میخواره ای فریاد فکرش را بکن شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پیشِ چشمِ سرخ گونت صبح و شامی نیست نیست بر لبت جُز واحسینایَت کلامی نیست نیست میرسی بر روضه اما ما نمی‌فهمیم حیف ای دریغا که نصیبِ ما سلامی نیست نیست @hosenih داستانِ کوفه از بی معرفت‌ها پا گرفت بی بصیرت،بر سلام ما دوامی نیست نیست دیده‌ام در پایِ ما عمریست غیرت داشتی تا تو آقایی کنی چون ما غلامی نیست نیست   ما که شرمنده شدیم از لطف های مادرت منصب پروانگی‌ات کم مقامی نیست نیست @hosenih آه تاسوعا ، نَفَسهایِ تو ما را آب کرد گفت بی تو غیرِ کوفی غیرِ شامی نیست نیست بعدِ تو اهلِ حرم را آه با هم می‌زنند بعدِ تو عباس اینجا احترامی نیست نیست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غروب بود که آهسته دوره ات کردند غروب بود که از هر طرف کمین خوردی غروب بود که نایی به پیکر تو نماند غروب بود که از اسب بر زمین خوردی غروب بود که در پیش چشم اهل حرم به زیر هجمه‌ی تیغِ سپاه می رفتی یکی عبای تو را،آن یکی رَدای تو را... کشان کِشان به تهِ قتلگاه می رفتی @hosenih بگو دروغ شنیدیم..،آب خوردی حسین بگو ز فرط عطش هِی نرفته ای از حال بگو "سنان" به لب خشک تو لگد نزده بگو که نیزه به حلق‌ات نرفته در گودال میان گودیِ گودال گیر کردی حسین تمام بند به بندِ تن‌اَت گُسست آخر عصابه‌دست..،محاسن‌سپیدی آمده بود... چنان به صورت تو زد..،عصا شکست آخر هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه دُرُست لحظه ی آخر که مادر تو رسید تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه به پیش مادر پهلو‌شکسته ی تو حسین شکسته‌بال تو را بی حیا زمین کوبید میان کاکُل تو پنجه را فرو می برد وَ چند مرتبه راس تو را زمین کوبید چِقَدر وقت گرفت است ذبح تو از شمر... تمام این همه مدت تو دست و پا زده ای به زیر ضربه ی خنجر..،سنان به خولی گفت: شنیده مادر خود را فقط صدا زده ای به جان پیرهن کهنه ی تو افتادند لباس پاره ی تو دست این و آن افتاد تن تو زیر سم مرکب عَدو له شد سر بُریده ی تو بر سَرِ سِنان افتاد @hosenih پس از تو پای حرامی به خیمه ها وا شد نگاه حرمله ها بر رباب‌ها افتاد به دستِ پستِ هزاران حرام‌لُقمه..،غروب ز آیه های حریم‌ات نقاب ها افتاد غروب بود که شمر از تن تو دست کشید غروب بود که در خیمه ی زنان آمد غروب بود که انگشت های تو..،ای وای غروب بود که از راه ساربان آمد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
امشب برای گریه زمان کم میاوریم در مقتل تو کاش که جان کم نیاوریم @hosenih امشب مسیر روضه به مقتل رسیده است اشک خدا به صفحه ی مقتل چکیده است کار غریب روضه به گودال می کشد ما را برای روضه به دنبال می کشد امشب چقدر غم زده در راهی ای حسین از خوار پشت خیمه چه میخواهی ای حسین با زینبت ز مجلس نامحرمان نگو از شمرها و حرمله ها و سنان نگو فردا بگو که از سر تو خون نمی چکد از بند بند پیکر تو خون نمی چکد پای سنان بگو به حرم وا نمی شود هرگز سرت به نیزه هویدا نمی شود فردا سرت بگو که ز جسم تو دور نیست با من بگو که جای سرت در تنور نیست امشب که با تو حال دلم خوب می شود فردا غروب بی تو در آشوب می شود @hosenih فردا کسی به نیزه زمین می زند تو را مانند روز کوچه کمین می زند تو را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی یار و بی یاور شدی یک ظهر تا عصر بی سر شدی بی سر شدی یک ظهر تا عصر آه ای گل خوش رنگ و بوی باغ زهرا پرپر شدی پرپر شدی یک ظهر تا عصر @hosenih کل تنت را بین هم تقسیم کردند کمتر شدی کمتر شدی یک ظهر تا عصر بردند قرآن تنت را آیه آیه کوثر شدی کوثر شدی یک ظهر تا عصر یک قبر کوچک سهم عباس علی شد ای شاه بی لشکر شدی یک ظهر تا عصر تو یک علی میدان فرستادی ولیکن بابای صد اکبر شدی یک ظهر تا عصر با نیزه کندی قبر او را پشت خیمه بابای بی اصغر  شدی یک ظهر تا عصر زیر گلویت را پیمبر بوسه میزد هم صحبت خنجر شدی یک ظهر تا عصر @hosenih شب تا سحر دست دعایت نور می کاشت بی دست و انگشتر شدی یک ظهر تا عصر یک عمر سر بر شانه زینب نهادی بی سر شدی بی سر شدی یک ظهر تا عصر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تنها شدی و لشکر خونخوار می رسد بوی سقیفه و در و دیوار می رسد از زخم های سوخته ی بی شماره ات حسی شبیه لحظه ی مسمار می رسد @hosenih با مادرم بگو که دختر پرده نشین تو از کربلا به کوچه و بازار می رسد ** ای یادگار مادر پهلو شکسته ام من بی دفاع، خسته کنارت نشسته ام هستند قاتلان تو همخون دوّمی ای کشته ی جنایت ملعون دوّمی گودال سرخ پر شده از عطر سیب تو رفته به نیزه صورت شیب الخضیب تو از موی تو نشانه در انگشت شمر بود دیدم محاسن تو که در مشت شمر بود این زلف را که خاک بر آن لانه کرده است یادش به خیر مادرمان شانه کرده است از تو لب و سر و دهن از داغ سرخ شد از من تنم به ضربه ی شلاق سرخ شد از من زمان غارتمان سر شکسته اند از تو به نعل تازه چه پیکر شکسته اند بس تیر و نیزه ای که به جسمت شکسته اند ذبح تو را همه به تماشا نشسته اند ناچار می شوم که رهایت کنم حسین فکری برای خیمه و غارت کنم حسین @hosenih از من سر تو فاصله دارد چه ها کنم با کینه ای که حرمله دارد چه ها کنم آیا به خواهر تو اسیری روا بُود؟ با لشکری که بد دهن و بی حیا بُود ای وای من زمان خداحافظی شده ای پاره تن زمان خداحافظی شده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e