eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
46.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
395 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 اشعارِ آئینی با موضوع شهادت امام صادق (علیه السلام) را، در کانال زیر مشاهده نمایید↙️ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
صداقت گوشه‌ای از بی نهایت حُسن رفتارش هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد کمال شیعه مدیونِ کلام پُر هوادارش تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانه‌ی دین را نمایان گشت بعد از سال‌ها آثار ایثارش سرِپاییم اگر از لطف قال الصادق اوییم که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش خدا لعنت کند هر کس به او بی احترامی کرد امام شیعه را بردند ابترها به اجبارش ربیع بی حیا مهلت نداد عمامه بگذارد عزادارم عزادارم عزادارم عزادارش شباهت‌های بسیاری میان اوست با زهرا چه از پهلو، چه از سینه، چه از بازو، چه رخسارش مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد پُر از داغ‌ست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش به روی نیزه می‌بردند رأسِ پور حیدر را بمیرم آفتابِ داغ هم می‌داد آزارش ** خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد نمی‌بینند او را در صف محشر گرفتارش ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بُردند اگر هجوم به بیت مطهّرش در پشت در نبود گرانمایه همسرش شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا دیگر نسوخت لاله‌ی کوثر برابرش گیرم که بود مادر طفلان او غمین دیگر نبود غنچه‌ی نشکفته پرپرش باید گریست در غم آن طفل نازنین طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش با آن که برد پای پیاده عدو ورا دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش عمامه‌اش فتاد اگر چه ز سر ولی دیگر نبود هجمه‌ی نا اهل بر سرش از غصّه دید گریه‌ی اهل و عیال خود امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش خون می‌شود دو دیده‌ی "یاسر" چو قلب یار زین ظلمِ بی شمار که سخت‌ است باورش ✍ (یاسر) © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سایه‌نشینِ رحمت شیخ الائمه‌ایم حیرانِ از کرامت شیخ الائمه‌ایم سینه به سینه لطف مدامش به ما رسید لبریزِ از محبت شیخ الائمه‌ایم از بین هرچه مذهب و دین و عقیده‌ای ما پیروانِ نهضت شیخ الائمه‌ایم آری اگر که خادم سلطانِ مشهدیم مدیونِ به امامت شیخ الائمه‌ایم فرموده‌ است: شیعه‌ی ما از سرشت ماست یعنی که در حمایت شیخ الائمه‌ایم در عرصه‌ی قیامت و آن روزِ بی کسی ما شامل شفاعت شیخ الائمه‌ایم یک گوشه از مصیبت او قبر خاکی‌اش در حسرتِ زیارت شیخ الائمه‌ایم اما چقدر روضه‌ی او مثل مرتضاست ما روضه‌خوانِ حضرت شیخ الائمه‌ایم دستان بسته، آتش و دیوار و کوچه‌ها گریه کنانِ غربت شیخ الائمه‌ایم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ وقتِ ناله‌ست و آهِ طوفانی فرصتِ گریه‌های بارانی وقتِ تکرارِ چند جمله شده باز بر بیتِ وحی حمله شده خاطراتِ هجوم تازه شدند واردِ خانه بی اجازه شدند باز دیوار و در، سپس آتش ریخت بر هم کسی مناجاتش دود و آتش دوباره شعله کشید وسطِ کوچه کارِ "قبله" کشید وای از اِزدحام، در کوچه شد قنوتِ امام، در کوچه قلبِ دین را دوباره افسردند رهبری را ز خانه می‌بُردند سَرورِ شیعه در اسارت شد سختْ دشمن پیِ جسارت شد باز در ریسمان، دو دستِ ولی‌ست صادقِ فاطمه، شبیهِ علی‌ست شد دوباره امامِمان بی یار بی عبا، بی عمامه، بی دستار روضه تکرار شد دوباره چرا؟ او پیاده، عدو سواره چرا؟ پیرِ هفتاد ساله، جا می‌ماند پا برهنه، سه ساله را می‌خواند گرچه، اُمُ الائمه را خوانده زیرِ سمِّ ستور کِی مانده؟ اهلِ بیتش به سرزنان، اما کس نزد تازیانه بر آن‌ها هتکِ حرمت ز او فراوان شد لیک آخر، رها ز عدوان شد بود اگر ناله‌ی حزینه‌ی او نَنِشستند روی سینه‌ی او نَرُبودند کهنه پیرهنش نشده هیچ نیزه در دهنش □ □ □ بود اما شبیهِ جدِ غریب بی مددکار و بی معین و حبیب با وجودیکه بود گِرداگِرد پای درسش، هزارها شاگرد هیچ‌کس یاری‌اَش به او نرسید در گرفتاری‌اَش به او نرسید آن‌همه گفته بود، از تاریخ از غمِ زخمِ سینه و سرِ میخ گفته بود از امامِ کَت بسته از تهاجم، به مادری خسته گفته بود از سقیفه و شورا از علی، تا امامِ عاشورا گفته بود از حرامیانِ سخیف از نظر، بر مُخدّراتِ شریف گفته بود از غمِ پس از گودال از خیام و ربودنِ خلخال باز هم ماند این ولی تنها مثلِ مظلومِ دین، علی، تنها □ □ □ چرخِ گردون، رسانده نوبتِ ما کربلا هست و درسِ عبرتِ ما بشنو از مکتبِ سلیمانی حرفِ حق از لبِ سلیمانی ای عزیزان من، حرم اینجاست دوستان! اَرضِ محترم اینجاست این زمین در خودش حرم دارد این حرم صاحبِ کرم دارد این دیار از شلمچه تا به دمشق صد هزاران شهید داده ز عشق طاعت از رهبرِ جمارانی هست تا سید خراسانی نگذارید او شود تنها در میانِ هجومِ دشمن‌ها امتحانی سترگ در پیش‌ست پس جهادی بزرگ در پیش‌ست جبهه را می‌توان به دست و زبان یار باشیم تا امامِ زمان تا ظهور این جهاد، تمرین‌ست درسِ عبرت ز روضه شیرین‌ست همه جا غرقِ روضه باید شد تا سفیر حسین، شاید شد خطی از انتظار باید داد روضه را انتشار باید داد یارِ مهدی ببین که چون گِریَد همچو او جای اشک، خون گِریَد ای‌که گویی: حسین نعم الامیر زینبِ او هنوز مانده اسیر ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در حقیقت‌نگری، آینه‌ای صادق بود آنچه می‌داشت ز ایزد همه را لایق بود این که باید به ولایش همه عاشق باشیم پیر عشق است، بیا عاشق صادق باشیم عاشق آن است که از نسل شقایق باشد شجری میوه رسانده‌ست که لایق باشد ششمین شمس سپهر ازلی آن مولاست خط سِیْرِ افق چشم علی، آن مولاست جعفرش نام نهادند که جانش نور است ظلمت از ساحتِ قدسیش، همانا دور است عشق در دایره‌ی چشم سبو می‌گردد عِلْم در حیطه‌ی اندیشه‌‌ی او می‌گردد مدفنش عینِ بهشت‌ست اگر ویران است گنج در گوشه‌ی ویرانه فقط پنهان است کاش دل زائر آن تربت بی زائر بود کاش بر گِرد حریمش دل من حائر بود کاش چشمان منِ خسته کبوتر می‌شد بال و پر می‌زد و در اشک شناور می‌شد اگر آن مدفن ویرانه رواقی می‌داشت لااَقل داغِ دل آینه کمتر می‌شد آه ای شهر نبی! شاهد این قصّه تویی که چه با زاده‌ی آزاده‌ی حیدر می‌شد بوی گلچین به گلستان ولایت پیچید باغی از اشک در آن مرحله پرپر می‌شد خانه‌ی فاطمه می‌گشت تداعی، آری داشت آن حادثه‌ی تلخ، مکرّر می‌شد آه آن روز اگر دست علی را بستند لیک این بار چنین حضرت جعفر می‌شد در دل شب به نماز آمده بود آن مولا بود در زمزمه، در حال سجود آن مولا ناگهان خصم، هجوم از در و بامش آورد تلخی اهل ستم باز به کامش آورد دست او بسته و از خانه برونش بُردند شعله بر جان زده و با دلِ خونش بُردند بعد ازین حادثه آسوده نبود آن مولا داشت از خونِ جگر، چشم کبود آن مولا حالتی داشت که غم بود همی دنبالش گرچه بودند همه فارغ ازین احوالش همه بودند در اندیشه‌ی خود آسوده جگری سوخت ز انگور به زهر آلوده جگری سوخت و آتش به همه عالم زد نفسی شعله شد و کار جهان بر هم زد آتشی بود که بال و پرِ پروانه بسوخت آتشی بود که آئینه و گلخانه بسوخت داغِ گل، مشتعل و جلوه‌ی محشر دارد "یاسر" از آتش آن، شعله به پیکر دارد ✍ (یاسر) © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟ یا مگر ریحانه‌ی صدّیقه‌ی اطهر نبود؟ با چه تقصیر و گنه بر خانه‌اش آتش زدند؟ اجر نشر دانش او شعله‌ی آذر نبود اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او در دل شب حمله بر باب‌ُ اللَهِ اکبر نبود نیمه‌شب کز خانه می‌بردند صاحب خانه را بر روی دوشش عبا، عمامه‌اش بر سر نبود از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع سنگدل‌تر، بی‌حیاتر، بلکه ظالم‌تر نبود او پیاده می‌دوید و این به اسب خود سوار گوئیا در سینه‌ی تنگش نفس دیگر نبود دیدن بابا در آن حالت پسر را می‌کُشد خوب شد همراه بابا موسیِ جعفر نبود از شرارِ زهر مثل شمع سوزان آب شد غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود «میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود ✍استاد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چون لحظه‌ای که صیاد در کف گهر بگیرد ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند می‌خواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد زهراست پشت این در، یا که عزیز زهرا؟! بار دگر قرارست خانه شرر بگیرد من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد گفتند پُشت مَرکب خیلی تورا دواندند شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد با این‌همه مصیبت صدجای شکر باقی‌ست قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد ناموس تو به خانه در حجره‌های بسته کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد ترسیده‌اند امشب این دخترانت اما آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟ فرق‌ست بین آنکه در خانه گریه کرده با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد فرق‌ست بین آنکه رفته به مجلس مِی... با آنکه پشت پرده حس خطر بگیرد © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمان در سجده افتادست پیش پای تو عرش آرام‌ست زیر سایه‌ی طوبای تو بادها را مسخ کرده عطر جان‌ْافزای تو ماه، فانوسی برای شب‌نشینی‌های تو تو تجلّیِ اصولی، تو بنایِ منطقی تو امام راستینی، تو امامِ صادقی خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل‌ست خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل‌ست کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل‌ست طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل‌ست نور علم‌ات را به ژرفای جهان تابانده‌اند بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده‌اند حالِ عاشق نیمه‌شب با چشم بارانی خوش‌ست پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوش‌ست یک نظر تنها، به سمتم سَر بگردانی خوش‌ست در تنور عشق، من را هم بسوزانی خوش‌ست خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده می‌چکد عطر خدا از اَلسّلامِ آخرت شش قدم می‌خواست تا معراج، چشمان ترت جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت بندگی‌ات شیعه را انداخت یاد مادرت اشک را مانند مادر می‌کنی آب وضو آنقدر مولای من، زهراخِصالی که نگو فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می‌کنم شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می‌کنم دست چشمم را کنار قبر تو رو می‌کنم بارگاه خاکی‌ات را آب و جارو می‌کنم کاش در خاک بقیعِ تو حرم می‌ساختیم چارتا گنبد در آنجا دستِ‌کم می‌ساختیم بارها گفتی که اشک روضه‌ها مشکل‌گشاست دردمندان! گریه بر هر درد بی درمان دواست ختم منبرهایت آغاز گریز کربلاست قاتلِ جان تو آقا روضه‌ی طشت طلاست اشک‌های گریه‌کن‌ها را شمارش کرده‌ای گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده‌ای آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت آسمان، قلبش شکست و بارشی نم‌نم گرفت روضه‌خوان "دیوار" شد، "در" پابه‌پایش دم گرفت دخترت از ترس، دامان تو را محکم گرفت نیمه‌شب بال و پر پروانه را آتش زدند پیش چشم دختر تو، خانه را آتش زدند پیش پای‌ات اشک‌های همسرت افتاده است جای‌جایِ این گذر بال و پرت افتاده است تکه‌ای از شعله بر روی سرت افتاده است رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟ ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است بین این کوچه تو را در نیمه‌ی شب می‌کِشند بی عمامه، بی عبا در پشت مرکب می‌کشند تا گذر از جمعیت می‌شد لبالب، می‌کشند ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می‌کشند سوخت در بین گذر، بال و پَرِ پروانه‌ها عمه‌جانت سنگ خورد از پشتِ‌بامِ خانه‌ها گیسوان کودکی با پنجه شانه می‌خورد پیش چشمانش رقیه تازیانه می‌خورد طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می‌خورد دستِ سنگینی به رویِ کودکانه می‌خورد دورِ تو شکر خدا انبوه شامی‌ها نبود معجر ناموسِ تو دست حرامی‌ها نبود ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زمان: حجم: 367.1K
؛ ؛ ؛ دلتنگِ بند 1⃣ نذا برگردم سرِ - خونه‌ی اولم حسین نذا هر کسی رسید - دل گداتو ببره حالا که برگشتم و - سرم به سنگ خورده آقا می‌دونم جز تو کسی - بارِ منو نمی‌خره (۲) ای با خبر از / حال پریشونم حسین قلبم می‌لرزه / وقتی می‌گم: جونم حسین دردت به جونم / اسم تو درمونم حسین نعم الامیری / نعم الامیری یا حسین (۳) بند 2⃣ اگه عمری باشه و - اگه بیام باز حرمت دیگه این‌بار جونمو - بگیر آقا پا عَلمت صدا پای قافله‌ت - داره به گوشم می‌رسه از حالا منتظرم - تا برسه محرمت (۲) خاموش نمیشه / آتیشی‌که توو دلمه چی بهتر از این / لطف حسین شامله از همه دنیا / این نوکری حاصلمه نعم الامیری / نعم الامیری یا حسین (۳) بند 3⃣ فقط از تو برمیاد - دل منو جلا بدی منو بین زائرات - هر جوری میشه جا بدی می‌دونم دلِ تو هم - تنگه برا گدات آقا دنبال بهونه‌ای - برات کربلا بدی (۲) دنیا رو گشتم / مثل تو اربابی نبود آقای خوبم / زندگیِ بی تو چه سود تنها امیدم / محتاجتم "یوم الورود" نعم الامیری / نعم الامیری یا حسین (۳) ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باز دارد گذرِ شعر به غم می‌اُفتد خانه‌ای باز به دستانِ ستم می‌اُفتد راه انداخته‌اند آتش و آقاجانم وسطِ غائله با قامتِ خم می‌اُفتد نا ندارد به خدا، شرم کنيد از سِنّش پیرمردست و به یک ضربهٔ کم می‌اُفتد نکِشیدَش به زمین پشتِ سرِ مرکبِ‌تان هم نفَس سوخته در سینه و هم می‌اُفتد داغِ مادر به دلش دارد و برمی‌دارد- طرفِ کوچه همین چند قدم... می‌اُفتد می‌خورَد تا که نگاهش به دو دستِ بسته یادِ حیران شدنِ اهلِ حرم می‌اُفتد روضهٔ عصرِ اسارت، زده آتش به دلش رفته از حال... به وٱلله قسم می‌اُفتد... ** زینب از غارتِ عباس می‌اُفتد گریه تا که در سلسله چشمش به علَم می‌اُفتد! ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e