بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#محمدجواد_شیرازی
▶️
تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم
@hosenih
رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد
یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد
یا مادری که کودک شش ماهه می برد
با هر چه هست دور و برم گریه می کنم
@hosenih
روح صحیفه پر شده از گریه کردنم
خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم
گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم
بین نوافل سحرم گریه می کنم
@hosenih
از خنده های حرمله زجری کشیده ام
من که عقیله را سر بازار دیده ام
بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام
بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم
@hosenih
ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟
آتش میان زلف پریشان که دیده است؟
افتادن قطار اسیران که دیده است؟
عمری است با غم سفرم گریه می کنم
@hosenih
باید چه کرد بین گلو آه و ناله را
زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را
خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را
یاد رقیه با پسرم گریه می کنم
@hosenih
وقتی عقیله وارد بزم شراب شد
وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد
روی سرم تمام زمانه خراب شد
بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم
@hosenih
یادم نمی رود پدرم را پیاده بود
هر طور بود روی دو پا ایستاده بود
بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود
بر حال غربت پدرم گریه می کنم
@hosenih
عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود
خیلی غریب در ته گودال مانده بود
با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود
از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم
@hosenih
بالم زمان پا شدنم تیر می کشد
از داغ زهر کل تنم تیر می کشد
حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...
... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#جواد_حیدری
▶️
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ
دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ
من که وصیت کرده بودم با تو باشد
هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ
@hosenih
باور نمی کردم تو را این جا ببینم
کنج تنور خانه ی این ها بُنَیَّ
هر قدر هم خاکستری باشد دوباره
من می شناسم گیسوانت را بُنَیَّ
با گوشه ی این چادر خاکی بشویم
خون لبت را با نوای یا بُنَیَّ
آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند
ای کشته ی افتاده در صحرا بُنَیَّ
شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم
با این حنا شد صورتت زیبا عزیزم
@hosenih
آبت ندادند و به حرفت خنده کردند
گفتی که باشد مادرت زهرا بُنَیَّ
گفتی زن خولی برایت گریه کرده
حتی به او هم می کنم اعطا بُنَیَّ
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#سیدمحمد_حسینی
▶️
به تاخت می رود و از خزان خبر دارد
به تاخت می رود انگار بارِ سر دارد
@hosenih
گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است
و پای مرکب او را ببین که پر دارد
تمام شادی دنیاست در دلش انگار
میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد
مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ
تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد
@hosenih
دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد
کسی بیاید و درب از تنور بر دارد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#یوسف_رحیمی
▶️
ماجرا هر چه بود پایان یافت
هر کسی بود عازم کویش
زنی انگار چشم در راه است
از سفر، چه می آورد شویش
لحظه ها بي قرار و دلواپس
غصه هايش بدون حد مي شد
مرد او از سفر نيامده بود
شب هم از نيمه داشت رد مي شد
@hosenih
آسمان تار و تيره و خونبار
آه آن شب نبود معمولی
نیمه ی شب پرید زن از خواب
آمده بود از سفر خولي
گفت خولي بگو چه آوردي
که چنين غرق تاب و تب شده ام
چيست سوغات تو که اينگونه
دل پريشان و جان به لب شده ام
گفت هر چند تحفه ی خولي
زر و سيم و طلا و درهم نيست
ولي اين بار گنجي آوردم
که نظيرش به هر دو عالم نيست
چيزي از ماجرا نمي دانست
چشمش اما اسير شيون بود
متحير شد و سراسیمه
دید آخر تنور روشن بود
رفت با واهمه به سمت تنور
به سر و سينه زد نشست و گريست
ناگهان ديد صحنه اي خونبار
آه اين سر، سر بريده ی کيست؟
به سر او مگر چه آمده است
شده این گونه غرق خون، پرپر
بر لبش آيه هاي قرآن است
مي دهد عطر زمزم و کوثر
سر او را گرفت بر دامن
خاک و خون پاک کرد از رويش
گفت بیچاره مادرت، اما
ناگهان حس نمود پهلويش ـ
ـ بانويي قد خميده، آشفته
که گرفته ست دست بر پهلو
ضجه که مي زند همه عالم
روضه خوان مي شود شبيه او *
گفت بانو تو کیستی که غمت
قاتل این دلِ پر از محن است
گفت من دختر پيمبرم و
اين سر غرق خون، حسين من است
گفت: دیدم میانه ی گودال
غرق خون بود پيکرش اي واي
پيش چشمان زينبم می رفت
بر سر نيزه ها سرش اي واي
با دو چشم ترش روایت کرد
يک جهان درد و داغ و ماتم را
گفت از نیزه ها که بوسیدند
بوسه گاه نبي اکرم را
گفت از خيمه هاي آل الله
گفت از ماجرای غارت ها
گفت با چشم های خونبارش
از شروع همه مصیبت ها
آتشي که گرفت راه حرم
پيش از اين در مدينه برپا شد
پشت در که شکست بازويم
پاي دشمن به خيمه ها وا شد
@hosenih
اگر امروز روي دستانش
کُشتن شيرخواره ممکن شد
اين سه شعبه ز جنس ميخي بود
که سبب ساز قتل محسن شد
گفت غصه اگر چه بی پایان
ولی این قصه انتها دارد
می رسد وارثی به خونخواهی
خونِ مظلوم خونبها دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* همسر خولی، از محبین اهل بیت پیامبر (ص) بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا می شود و این حقایق را مشاهده می کند.
این ماجرا با اختلاف روایت هایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابی مخنف، ص168؛ مقتل الحسین (ع)، ص392، بحارالانوار، ج45، ص125 و 177؛ الدمعةالساکبة، ج5، ص52 و 384؛ تاریخ طبری، ج5، ص445؛ و روضة الشهدا، ص361، آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزه ها، نوشته سید محی الدین موسوی).
البته بعضی از گفت و گوهایی که در این شعر آمده است از باب زبانحال است.
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#جواد_حیدری
▶️
امان از بی حیایی که شرور است
همان نامرد که غرق غرور است
سرِ شه را میان کیسه می بُرد
همانکه جلوه ی اللهُ نور است
@hosenih
سر شه اینچنین و پیکر او
شکسته حرمت از سمّ ستور است
پی کسب رضای یک حرامی
کند تعجیل و گوید راه دور است
به کوفه دیر آمد خولی پست
بگفتا صبح هنگام ظهور است
به خانه رفت در تاریکی و دید
که تنها جای این سر در تنور است
به خاکستر نشست آقای خوبان
قیامت را بگو وقت ظهور است
در این هنگامه باید گفت یارب
که خالی جای بانویی صبور است
خدا را شکر زهرا زود آمد
که مادر بهر فرزندش غیور است
بگفتا: یا بُنَی، مادر فدایت
پس از این قلب عالم بی سرور است
***
بُنَیّ از چه لبهایت شکسته
چرا خون، روی ابرویت نشسته
نگفتی مادرت زهراست مادر؟
نگفتی آب مهر ماست مادر؟
زنم شانه دوباره گیسویت را
مرمت می نمایم ابرویت را
«بُنیَّ» سرگذشت تو غریب است
جدایی تو و زینب عجیب است
سرت اینجا تنت بر روی خاک است
لبت چون قلب زینب چاک چاک است
@hosenih
الهی خیر از عمرش نبیند!
الهی که به خاکستر نشیند!
کسی که با سر پاکت چنین کرد
تو را اینگونه خاکستر نشین کرد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_کوفه
#تنور_خولی
#یوسف_رحیمی
▶️
غم و درد و بلا کوچه به کوچه
تب و اشک و عزا کوچه به کوچه
میان کوفه گرداندند سر را
به روی نیزه ها کوچه به کوچه
@hosenih
خروش ناله در عرش است برپا
قیامت می شود از اشک زهرا
سری را خولی آورده به کوفه
تنی مانده رها بر خاک صحرا
@hosenih
دلش بی تاب از آهی پر شرر سوخت
شبیه چشم هایی شعله ور سوخت
به پای حنجری آتش گرفته
تنورخولی آن شب تا سحر سوخت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#محمود_ژولیده
▶️
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از روی خویش نوررانی!
@hosenih
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
ز انبیاءِ ٱولوالعزم، بسته صف اینجا
و تا فحولِ ملائک به گِرد خون خدا
به سر زنان، همه اهل جنان عزادارند
زمین و اهل همه آسمان عزادارند
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
@hosenih
و جای زینب کبری در این سحر خالی
نبود تا که ببیند چه حال و احوالی
اگر چه دیدنِ رأس الحسین قسمت شد
هِلال یک شبِ زینب به نیزه رؤیت شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#محمود_ژولیده
▶️
بود حیران دختری در خواب ناز
دید اسراری در آن رویای باز
دید بابا را به چشم پرگهر
در میان مطبخی ببریده سر
@hosenih
صاعقی آمد سوی کاشانه ای
طور سینا شد تنور خانه ای
هودجی همراه جبریل امین
از جنان آورد زهرا را غمین
آمدند از آسمان با شور و شین
آسمانی ها به دیدار حسین
آن خلیل ، آن نوح ، آن عیسی بود
آن پریشان ، آدم ، آن موسی بود
آشنا این ناله و این زمزمه است
این پیمبر ، این علی ، این فاطمه است
بود در مطبخ چه سوزان هیئتی
رأس بابا داشت چندان هیبتی
بر لب قاری چه آیاتی بود؟
کز نگاه انبیاء باران رود
بود بر آن سر نگاه فاطمه
عالمی را سوخت آه فاطمه
حیدر از آوای زهرای بتول
داشت احوالی پریشان و ملول
احمد مختار بس رنجیده بود
شانه اش لرزان ز اشک دیده بود
@hosenih
حاضران از آه زهرا ناله دار
حال مجموع ملائک بیقرار
در میان آن همه امواج نور
جای زینب بود خالی در تنور
صبر هم آمد در آن مجلس به تنگ
آدم آمد از بنی آدم به ننگ
آنچه مخفی بود آنجا شد عیان
آنچه اسرار است یکجا شد بیان
روضه های کشف الاسرار حسین
می دمید آنجا به محفل شور و شین
آن یکی برخون حنجر می گریست
وان یکی بر گونه تر می گریست
دخترک چون دامن زهرا گرفت
روی دامان رأس بابا را گرفت
@hosenih
ناگهان از خواب خوش بیدار شد
نیمه شب گویای آن اسرار شد
ریخت چون اوضاع زندان را به هم
عمه او را برد در آغوش غم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#قاسم_نعمتی
▶️
سجده گاه ملائک است اینجا
یاکه گردیده قبله گاه نور
در سکوت سحر به گوش دلم
صوت قرآن رسد ز کنج تنور
@hosenih
ای عجب مطبخ همین عصرم
طور موسی شده در این دل شب
بین داغی خاک وخاکستر
شد لبی گرم ناله ی یارب
کیستی ای سر بدون بدن
خیره خیره شده نگاه تو
در مناجات امشبت آمد
بوی بی مادری ز آه تو
@hosenih
قحط آغوشِ مِهر بوده مگر
سر به خاک سیه گذاری تو
تو یتیمی قبول ، مادر نه
دختری خواهری نداری تو
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#تنور_خولی
#حسن_لطفی
▶️
نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد
هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد
@hosenih
چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید
تنورِ سرد کمی خاکِ شعلهور دارد
کشید شانهای و گفت شانه هم مادر
برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد
تو را به معجرِ خود پاک میکنم اما
چقدر کُنجِ لبت لختهیِ جگر دارد
هنوز جای تَرَکهای تشنگی پیداست
هنوز رویِ لبت زخمهایِ تر دارد
@hosenih
از این به بعد گلویت نمیچکد از نِی
به بند آمدنش شعله هم اثر دارد
به رویِ دامن من تا به صبح مهمان باش
که میزبانِ تو امروز طَشتِ زَر دارد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسین_ع_مناجات
#تنور_خولی
#پیمان_طالبی
▶️
هر کس شهید تو نشد، اهل قبور شد
هر کس نمرد بهر تو، زنده به گور شد
خون تو خاک را به دو پیمانه مست کرد
بر خاک تا که ریخت، شراب طهور شد
@hosenih
باید که با "حسین" مزین شود فقط
اولاد شیعه تو اگر از ذکور شد!
ای چشم! اشک های تو وقف حسین باد
هر آدمی که اهل بکا شد، غیور شد
از دوستان من هرکس رفت کربلا
در ذهن من چه خاطره هایی مرور شد
@hosenih
گفتم به پیر اهل دلی: روضه ای بخوان
با اشک گفت "زینب" و آرام دور شد
زینب قرار بود که سر را بغل کند
آه از سعادتی که نصیب تنور شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#محمدحسن_بیات_لو
▶️
غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟
این همه گریه کرده ای بس نیست
تا به کی نوحه و عزاداری؟
بعد از آن غربت و اسیری ها
خنده روی لبت نمی آری
از تن نیمه جان و مجروحت
می چکد خون و لاله می کاری
رنگ و رویت چه زرد و گلگون است
به گمانم هنوز بیماری
حال تو خوب می شود آقا
عمّه ات می کند پرستاری
ردّ اشکی که روی گونۀ توست
یعنی اینکه ز گریه سرشاری
شام و کوفه چه بر سرت آمد؟
که تو از زندگانی بیزاری
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih