eitaa logo
ایران جوان بمان
6.3هزار دنبال‌کننده
941 عکس
640 ویدیو
13 فایل
🔹محتوای ویژه فرزندآوری و جمعیت، ازدواج، همسرداری، تربیت فرزند و.. ایتا | روبیکا | آپارات 🆔 @iranjavanbeman_ir 🌐 iranjavanbeman.ir 👤ادمین: @admin_ijb
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 💥 3️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 یه شب پول نداشتم رفتم خونه مادر خانومم. خانومم گفت بریم بیرون یه چرخ بزنیم؟ منم گفتم بریم... رفتیم تا شب بیرون بودیم یهو نمی دونم چی شد ،گفت هوس کباب کردم .😐 از این عادتا نداشت نمی دونم چی شد یهو😢 منم این جیب اون جیب کردم دیدم ۴۰ تومن دارم گفتم میریم یه پرس می خوریم میایم دیگه. رفتیم تو یه رستوران خیابان ۱۷ شهریور تهران یه پرس چلو کباب سفارش دادم‌ نشستیم تا غذا بیاد. یهو کارگر رستوران اومد یه سینی پر از غذا. دو تا پرس چلو کباب ،یک دوغ خانواده، یک نوشابه خانواده ،دو تا ماست موسیر😳 منم با کمال خونسردی گفتم اشتباه آوردید. گفت نه میز شماره ۴ درسته. گفتم رییس رستوران داده ؟ گفت: نه به من گفتن که امام رضا اومده؟ امام رضا می شناسید؟ بنده خدا یه کارگر ساده افغانی بود اصلا امام رضا ع نمی دونست کی هست😔. بعدا فهمیدم بنده خدا فکر می کرد امام رضا یه شخص آشنا ما که اومده حساب کرده. گفتم برو چک کن .چی می گی؟ رفت برگشت گفت نه قبض شماست ،درسته. رفتم پیش رییس رستوران گفتم شاید فکر کرده ما فقیریم، بهم بر خورده بود. گفتم آقا دستتون درد نکنه ولی ما واقعا بیشتر نمی تونیم بخوریم یه پرس بستمونه چرا این زحمت رو کشیدید. گفت من حساب نکردم. گفتم پ چی؟کی داده؟ گفت شما که رفتید سر میزتون یک نفر ازبیرون اومد اینارو براتون سفارش داد گفت بگو شما مهمون امام رضایید. خیلی بهتم زده بود برگشتم باخانومم گفتم اونم خیلی خوش حال شد. خلاصه اشتهامون باز شد آی خوردیما... جاتون خالی😋 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
نظرات مختلفی از مخاطبای عزیز به دست ما میرسه و همه وجود ما رو سرشار از انژی و انگیزه می‌کنه برای مسیری که امید داریم ان شاء الله نتیجه ش ، جوانی و آینده روشن ایران عزیزمون باشه... از همه مخاطبای خوبمون که اینجا رو کانال خودشون میدونن و پیامهای سازنده خودشون رو از ما دریغ نمی‌کنن و دوستاشون رو هم به جمعمون دعوت می‌کنن ممنونیم. راستی دوممون با عنوان منتظر ست. https://eitaa.com/iranjavanbeman_ir/334
💥 💥 4️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 سلام وقتی بچه اولم رو باردار بودم خیلی حساس بودم که یه وقت مشکلی براش پیش نیاد واسه همین همش دکتر و آزمایش و سونو های سه بعدی میرفتم و خوب هزینه اش هم زیاد بود ولی چون تو خانواده مشکلات بارداری بود میترسیدم ولی خدارو شکر پسرم بدون هیچ مشکلی و به طور طبیعی به دنیا اومد و از نظر مالی وضع ما خیلی بهتر شد ولی وقتی خواستم بچه دومم رو بیارم همه میگفتن خرج بچه زیاده میخوای چیکار و از این حرفا ولی من کاری به این حرفا نداشتم و اعتقاد داشتم که بچه خودش روزیشو میاره و اینو دیدیم. وقتی پسرم یک سال و نیمش بود بچه ی دوم رو باردار شدم باز خوب باید دکتر و آزمایش و سونو میدادم ولی این سری خیلی جالب بود برای اینکه خدا یه دکتر خوبی جلو پام گذاشت که هم خیلی نسبت به کارش متعهد بود هم هزینه ویزیتش کمتر از دکتر سر بچه اولم بود ، هم اینکه آزمایش ها و سونوهای غیر لازم رو اصلا برام ننوشت و حتی اونایی رو هم که میدادم خیلی خیلی هزینه اش کمتر از قبل شد وقتی هم که زایمانم شد بچه طبیعی و بدون مشکل به دنیا اومد و جالب اینجا بود با اینکه کمی هزینه اش نسبت به زایمان اولم بیشتر شد ولی شرکت شوهرم مصوبه ای داشت که هزینه زیر ۵ تومن رو کامل میده و ما اصلا برای دخترم هزینه بیمارستان ندادیم و اینکه تا الآن که ۲ سال گذشته خرجی رو فکرشو کنید زیاده اصلا واسه ما پیش نیومده و خداروشکر وضع مالی مون خیلی بهترم شده واقعا اگه اعتقاد داشته باشید روزی دست خداست از آسمون و زمین براتون می‌فرسته 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 5️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 به نام خداوند مهربانی ها این که میگن«از تو حرکت از خدا برکت»واقعا حقیقت داره! سال سوم دانشگاه بودم که آقا پسری اومدن به خواستگاریم،ایشون مهندس عمران بودن و به لطف جامعه از هر چهار عدد بیکار حتما دوتاشون مهندس عمران هستند. ملاک های دنیایی نه که برای من مهم نباشه ولی من فقط ایشون رو پذیرفتم به خاطر خودشون،ادب ،احترام و ایمانشون.خانواده سختی داشتند به طوری که خیلی بیشتر از خیلی ها از حمایت هایی ک همه خانواده ها در حق تک عروس و تک پسرشان میکنند محروم بودیم.اون موقع فقط پیمانکار بودن و بعد از سه ماه پروژه شون تموم شد...حالا شروع کردند به ثبت نام در تمامی آزمون های استخدامی و با یک کیف پر از رزومه سنگین و گران بها از این شرکت به اون شرکت دنبال کار....درس من تموم شد و ما با هیچ تصمیم گرفتیم عروسی بگیریم،عروسی که نه !مهمونی مختصر به خاطر شرایط کرونا....و البته مهم تر تر به خاطر شرایط مالی!یک سرویس طلا سر عقد هدیه گرفته بودم که نصفش رو خرج نهار روز عروسی و پول پیش برای اجاره خونه شد. و نصف دیگه ش رو ریختم تو بورس که به حساب خودمون برکت کنه!!!!(لازم به ذکره ک بگم پودر شد) القصه؛من مثلا تازه عروس بودم و باید همه قر و فر های تازه عروسا رو از خودم در می آوردم....اما هر ماه تنها ولخرجی ما این بود که منتظر باشیم یارانه مون رو بریزن باهاش بریم پنج تاسیخ جیگر بخوریم... شروع داستان من از این جا بود که شب دهم ماه رجب که مصادف میشه با تولد آقا امام جواد،دلم خیلی شکسته بود...آقا که صاحب جود و کرم بسیار هستند رو واسطه قرار دادم و گفتم خدایا اگر تا سال دیگه شوهرم یه جا استخدام بشه سال دیگ تولد امام جواد ولیمه بدم... خدا شاهده به شیش ماه نکشیداقا استخدام شدن هم تو بخش دولتی و هم اضافه ساعاتشون دربخش خصوصی بهترین جایی که توی شهر می‌تونست باشه...ما حتی صاحب خونه شدیم خونه خریدیم در یکی از بهترین نقاط شهر..خود من کلی طلا خریدم☺️و سر سال که قرار بود شب تولد امام جواد ولیمه بدم، مصادف شد با تولد دختر عزیزم .... می‌خوام بگم ما از صفر شروع کردیم از زمین خاکی بلند شدیم،سختی کشیدیم اگه بگم سخت نبوده دروغ گفتم...اما... اما خیلی محاله که آدم در عرض یک سال هم دوتا کار پیدا کنه و مشغول شده و موفق باشه...هم خونه بخره و هم صاحب فرزند بشه....و تو این نوسانات بازار همه طلاهای فروخته شده ش رو از نو بخره اون هم چند گرمی سنگین تر.... توی این سال که اولین سال زندگی مشترک مون بود بهم اثبات شد فقط باید از خود خدا کمک خواست،و فقط چشم امیدمون باید به رحمت خودش باشه... راستی میگن موقع بارش باران و در هنگام اذان درهای رحمت الهی باز،پس زرنگ باشیم و بطلبیم....مثلا من فاطمه کوچولوم رو وقتی از خدا خواستم که رفته بودیم مسجد برای نماز موقع اذان مغرب بود و یه نوزاد دوروزه رو آورده بودن تو صحن مسجد حاج آقا تو گوشش اذان بگن،یا خونه رو شب احیا از خدا خواستم اونجایی که به خاطر این که ما دیر رسیدیم به مراسم همه درهارو بستن و ما مجبور شدیم زیر بارون زیر آسمون خدا مثل بی سر پناها بشینیم....خدا بهمون بچه داد اونم از نوع دختر با برکتش،سر پناه داد اونم از نوع خوبش... الحمدلله رب العالمین،واقعا خدا خودش میرسونه ،یرزقه من حیث لا یحتسب....از جایی که گمان نمیبریم میرسونه... 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
بازم ممنونیم از مخاطبای خوبمون بخاطر ارسال نظراتشون دوممون با عنوان منتظر ست. https://eitaa.com/iranjavanbeman_ir/334
🎉🎈🎊🎉🎈🎊🎉🎈 برای شرکت در شماره2 با عنوان ، کافیه خاطرات خودتون رو در زمینه «تقدیر خدا بالاتر از تدبیر ماست»، در یکی از قالبهای : 📝 متن 🎙صوت 🎞 فیلم آماده و به @smmh110 🆔 یا info@iranjavanbeman.ir ارسال کنید🙂 ✳️ با ارسال خاطرات خودتون یا دوستان و بستگانتون یا حتی خاطرات علما یا شهدا میتونید در مسابقه شرکت کنید ⏳عجله کنید، فقط تا 15 اردیبهشت مهلت دارید. شاید شما برنده جایزه 1 میلیون ریالی یا 3کارت تخفیف این مسابقه باشید🤩🤩🤩 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 6️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 ۴سال پیش صاحبکارهمسرم با همسرم تفاهم کاری نداشتندوهمسرم بیکارشدند ومن فرزنددوم بارداربودم و دقیقا زمانیکه پسرم بدنیا اومدهمسرم توانست با یاری خداوندکارجدید شروع کنن والان بعداز۴سال خداروشکر کارشون رونق گرفته والحمدالله دیگه خودشون صاحبکارشدن 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 7️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 به نام خدا سلام و عرض ادب خدمت همگی دوستان خداوند همیشه حواسش به بنده هاش هست و هیچوقت بنده هاش رو از یاد نمی بره .ما بنده ها هم باید توی هر کاری توکل مون به خدا باشه و بعد از هر سختی بلافاصله ناامید نشیم و صبر داشته باشیم،تا بتونیم از امتحان الهی سربلند بیرون بیاییم . هیچوقت اون چهره غمناک پدرم بعد از تولد خواهرم ( سومین دختر خانواده)رو فراموش نمی کنم. پدرم یک کارگر ساده ساختمانی بود که در سال شاید چهار پنج ماه بیکار بود . و به سختی خرجی ما رو می داد .از طرفی توی خونه قدیمی ارث پدربزرگم زندگی می کردیم که از شدت خرابی هر روز می ترسیدیم یهو روی سرمون آوار بشه. حالا توی این شرایط یک دختر دیگه هم به جمعمون اضافه شده بود که از الان پدرم داشت برای جهیزیه اش غصه می خورد. ولی مادرم صبورانه نصیحتش می کرد و می گفت هر بچه ای که میاد روزی اش هم همراه خودش میاره به قول معروف "هر آن کس که دندان دهد نان دهد" بعد از چند سالی بلاخره پدرم تونست با هزار قرض و قوله یک تیکه زمینی که داشت رو بسازه و ما به خونه جدیداسباب کشی کردیم. خونه ای با کم ترین اسباب و اثاثیه لازم برای زندگی . بعد یک فرزند دیگه هم توخانواده به دنیا اومد . چند ماه نگذشته بود که پدرم تونست کار ثابت پیدا کنه و اوضاع مالی مون بهتر شد.برادرم بزرگ شده بود و کار می کرد و کمک پدر بود،ما دختر ها هم به کمک مادرمون قالی می بافتیم و درسمون هم می خوندیم . دانشگاه رفتیم ،درس خوندیم ،ازدواج کردیم . تمام مخارج جور شد .و خدا روشکر پدرم تونست جهیزیه و سیسمونی خوب به همه مون بده و هیچ کم و کسری نداشتیم . الان وقتی خونه پدر دعوتیم ،مادرم سفره میندازه از این سرتا اون سر و همه دخترها و پسرها و دامادهاو عروس هاو نوه ها دورش جمع میشیم ،یک برو بیایی هست که نگو وخدا روشکر هنوز هم برکت توی خونه هست. البته اینم بگم که مادرم اعتقاد عجیبی به سوره واقعه و ختم سوره واقعه در روز دوشنبه اول ماه داره ،و تا جایی که یادم میاد ما هر دوشنبه که اول ماه بشه این ختم رو گذاشتیم و معجزات عجیبی ازش دیدیم که به همه توصیه میکنم حتما این ختم رو فراموش نکنن. و در آخر این حرف مادرم برام جالب بود برای شما عزیزان هم می نویسم. مادرم یک سفره خیلی بزرگ داره همیشه وقتی این سفره رو پهن می کنیم یک مقدارش اضافه هست . من به مادرم گفتم مامان این یک تیکه سفره اضافه رو قیچی کنیم بهتره آخه خیلی سفره بزرگه.مادرم گفت نه،سفره رو کوچیک نمی کنیم ان شاءالله جمعیت رو اضافه می کنیم. ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و خاطره ام رو خوندین 🙏 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 8️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 اون روزا که هیچ به ما بروز نمیداد. شاید دو سه سال بعد فهمیدیم. میخواستن از شهرداری اخراج شون کنن.اسمشم قشنگ بود.تعدیل نیرو. همه ی تلاش شون کردن که تعدیلشون نکنن. بخاطر اونایی که مسن تر بودن و تجربه ی کار دیگه ای نداشتن و حالا تو این سن و سال چطور نقطه بذارن آخر این همه تلاش و تجربه اونم خالصانه و سر خط! البته خودشونم کمی ترس از کار بیرون داشتن. جوون بودن. اما خب بیشتر کار حقوق بگیری کرده بودن. برای کار آزاد کم تجربه بودن. هرکسی از هر محیط ناآشنایی ممکنه بترسه. زد و تعدیل شدن و دو ماه بعد گل دخترش دنیا اومد. تو خرید سیسمونی هیچ به روی خودش نمی آورد که یه وقت پول نداریم یا کمتر بخریم و اینا. البته بچه قبلی تازه ۲سال و ۳ماهش بود و خیلی از وسایل سیسمونی و حتی لباساش تمیز و نو بود.همونا از همون وقت گذاشته شده بودن تا دوباره استفاده بشن. یه چند روز بعد تعدیل، از طرف سازمان نظام مهندسی سهم سالیانه هر مهندس ناظر رو بیشتر کردن. این یه چشمه ش. یعنی که خدا روزی رسونه. چند شغل مختلفو پیگیری کرد. هرکدوم که به اخلاق مردم داریش نمی خورد ،ادامه نداد. میگفت پول زیادی توش هست اما برکت نداره. حتی بعد دنیا اومدن دخترش تا یکی دو سال شغل خاصی نداشت. اما هیچ درمونده نشد. به همون قول معروف خدا می رسوند. تا اینکه بالاخره تو امورات مربوط به مهندسی ساخت و نظارت، کارش گرفت و درآمد خوبی پیدا کرد. 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 9️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 بسم الله الرحمن الرحیم بنده ز.س هستم از شیراز من وقتی ازدواج کردم ۲۲ سالم ، من و همسرم خیلی بچه دوست داشتیم خیلی هر موقع بچه ی کوچیکی میدیدیم آنقدر ذوقش میکردیم و باهاش بازی میکردیم که انگار اجاقمون کوره . من و همسرم هر دو دانشجو بودیم و همسرم درآمدی نداشتن و هراز گاهی جایی کار میکردن 😒 هرکسی به ما می‌رسید می‌گفت بزارید بچه دارشید منم میگفتم نه ما هنوز تکلیف خودمون هم معلوم نیست آقا... امنیت شغلی ندارن بعد چطور یه بچه ای رو به دنیا بیاریم تا اینکه در سن ۲۵ سالگی بچه دار شدیم از لحظه ای که بدنیا اومد کامل رزاق بودن خدا رو متوجه شدم با اینکه پسرم شیر خشکی بود و پنبه ریز هم استفاده میکردیم ، و اینکه حقوق شوهرم شاید اضافه نشده بود اما با برکت شده بود . من از اونموقع همش استغفار میکردم و همچنان به خاطر این موضوع که به خدا اطمینان نداشتم با اینکه خودش گفته بود رزق خودتون و بچتون با منه . چطور اگه یکی بیاد بگه همراه پول پوشک و شیر خشک بچتون با من بچه آوردن هم با شما رو حرفش حساب میکنیم اما چطور ما تو دعای جوشن میگیم یا رازق الطفل الصغیر. !؟ اما بهش ایمان نداریم . مادر بزرگم یه حرف قشنگی میزنن میگن فکر میکنید که شما نون بچتون رو میدید ؟! نه اتفاق تازه شما مادر پدر از صدقه سریه این بچه هست که خدا بهتون رزق میده 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 0⃣3️⃣ 🔻🔻🔻🔻 سلام دوستان همیشه همراه کانال ایران جوان بمان و استاد عباسی ولدی . 🌹🥀🌺 بنده آخرای ۲۱ سالگیم بود که ازدواج کردم اما چه نوع ازدواجی ، من چند ماه قبل یه حدیث شنیده بودم که ( امام جواد علیه السلام فرمود: هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدین و امانتداری او مطمئن می‌باشید با او موافقت کنید وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.😱😱 «تهذیب الأحکام، ج 7، ص 396، ح 9». ) و واقعا دلیلی نمی‌دیدم برای رد کردن خواستگار با تقوا و با اخلاق و امانتدار . تا اینکه همسرم اومدن خواستگاریم ایشون خیلی با اخلاق و با ایمان بودن و اینکه مطمئن شدیم ایشون اهل کار هستن و جوهر کار دارن اما خب هنوز دانشجو بودن ، کار نداشتن ، ماشین و خونه هم که نداشتن . اما با توکل به خدا و موافقت خانواده جواب مثبت به ایشون دادم . تمام خرج عروسیمون با پدر مادرشون بود و پدرشون برامون منزل اجاره کردن و تا چند ماه اول ازدواج خرجمون با پدرشون بود و در کنار درسشون هم جایی مشغول شدن . حقوقش خیلی کم بود اما از اینکه به خودمون مغرور بشیم که چرا پدرشون خرجی میدن اینطور نبودیم چه کم و چه زیاد کنار میمودیم و کج دار مریض زندگیمونو میگذروندیم .🙃 تا اینکه به لطف خدا و پدرشون ماشین خریدیم که روی ماشین کار میکرد همسرم. رفته رفته خدا همه ی اسباب زندگیمونو جور کرد شاید همش از خودمون نبود ولی خب خدا به دل مادر پدرشون انداخت که خونه برامون بخرن ماشین بخرن و خدا رو شکر همسرم هم نهایت تلاشش رو برای زندگیمون میکرد و کم نمیزاشت خود من هم زن کم توقعی بودم اهل اصراف نبودم 😊 و واقعا خدا همه چیو برامون جور کرد و همسرم سال به سال کارش بهتر میشد . دور و اطراف می‌شنیدم که میگفتن فلانی چه اعتماد به نفسی داشته و چقدر پرو بوده با هیچی رفته خواستگاری و زن گرفته اما من میگفتم نه اینطور نبوده من و ایشون اعتماد به خدا داشتیم خودمون رو هیچ میدونستیم نمگیفتیم خودم باید اینکار و کنم خودم باید اینکار رو کنم خدا رو همه کاره میدونستیم . 🌺🌸🥀🌹🌷💐 اطرافمان داشتیم پسری که به خاطر اینکه شغل ثابت نداشت ازدواج نکرد و این یعنی گمان بد به خدا و اطمینان نداشتن به خدا ، همین بنده ی خدا ۱۰ سال از زندگی عقب افتاد . اما ما و امثال ما نه . میدونید دوستان ما چند تا چیز رو باید خیلی حواسمون باشه ⚡️⚡️مهمترین این که به حرف خدا یقین داشته باشیم ،شما اگه سوپری سرکوچه بیاد بگه آقا یا خانم فلانی تو بیا برو ازدواج کن خرج عروسیت با من تا ۱ سال هم خرجی خوند با من ، خیلی با سر نمیری ازدواج کنی ، پس چطور به حرف خدا اینطور ایمان نداریم ۱) اینکه اصلا زندگی هامون رو با بقیه مقایسه نکنیم ۲) اینکه اهل تشریفات و تجملات نباشیم ۳) خودمون رو کسی نبینیم فقط با خدا معامله کنید ۴ ) بقیش رو هم شما پر کنید 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯