eitaa logo
کیهـــان آنلاین
25.8هزار دنبال‌کننده
38.1هزار عکس
8.8هزار ویدیو
313 فایل
کانال رسمی «روزنامه کیهان»
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 #فرهنگ_مقاومت 🔹 پایان جدایی مادر از فرزند http://kayhan.ir/fa/news/186654 🔻نشانی ما در پیام‌رسان‌های سروش،آی‌گپ، ایتا، گپ و بله @kayhannewspaper
🎞 #فرهنگ_مقاومت 🔹 به مناسبت اربعین شهادت سردار حسین اسدالهی یـاور حاج قـاسم http://kayhan.ir/fa/news/187269 🔻نشانی ما در پیام‌رسان‌های سروش،آی‌گپ، ایتا، گپ و بله @kayhannewspaper
🎞 #فرهنگ_مقاومت 🔹 به مناسبت 15 اردیبهشت؛ سالگرد شهادت شهید محسن مظفری http://kayhan.ir/fa/news/187345 🔻نشانی ما در پیام‌رسان‌های سروش،آی‌گپ، ایتا، گپ و بله @kayhannewspaper
🎞 #فرهنگ_مقاومت 🔹 به مناسبت اربعین شهادت سردار میرزامحمد سلگی شاگرد ممتاز مکتب اباالفضل العباس(ع) http://kayhan.ir/fa/news/187870 🔻نشانی ما در پیام‌رسان‌های سروش،آی‌گپ، ایتا، گپ و بله @kayhannewspaper
🎞 #فرهنگ_مقاومت 🔹 یادبود سردار شهيد محمد حسن قاسمي طوسي قهرمان والفجر 8 http://kayhan.ir/fa/news/195912 🔻نشانی ما در پیام‌رسان‌های سروش،آی‌گپ، ایتا، گپ و بله @kayhannewspaper
🔰 فشار مخارج زندگی 🔸فشار خرج خانه و اجاره‌نشینی از یک‌طرف و بیکاری از طرف دیگر رمقی برای آنها نگذاشته بود. به هر دری زدند کار پیدا نکردند. تا اینکه تصمیم گرفتند پیش شهردار بروند. با امیدواری به شهرداری رفتند و با آقای شهردار صحبت کردند «ما را استخدام کنید‌، ضرر نمی‌بینید‌. به خدا اگر از کارمون راضی نبودید، خب! می‌توانید ما را بیرون کنید.» 🔸شهردار از یک‌طرف دلش می‌سوخت و از طرفی بودجه‌ای نداشت که استخدام‌شان کند. حس کرد در بد مخمصه‌ای گیر کرده‌، گفت: من شما را استخدام می‌کنم. آن سه مرد در حالی که جان تازه‌ای گرفته بودند و دعا می‌کردند، برگشتند. آقای شهردار تبسم غمگینی کرد و نشست تا روی ورق سفیدی مطلبی یادداشت کند. 🔸مدتی از ملاقات این سه مرد گذشت. در این مدت هرکدام هر ماه هزار و 750 تومان حقوق می‌گرفتند. دیگر آه نمی‌کشیدند‌، ولی غُر می‌زدند که ما این همه کار می‌کنیم بعد شهردار پولش از پارو بالا می‌رود. 🔸همه برای خواندن نماز ظهر به نمازخانه رفتند. آقای شهردار موقتا خودش امام جماعت بود‌. بین دو نماز یکی از این سه مرد جرأت پیدا کرد و به شهردار گفت‌: این انصاف است که ما زحمت بکشیم و حق مأموریت و مزایا را شما بگیرید؟ 🔸شهردار نگاه عمیقی کرد و بی‌آنکه حدیثی بخواند به نماز ایستاد‌. روزها گذشت و آن آقای شهردار که کسی جز شهید مهدی باکری نبود‌، از شهرداری رفت‌. او که حقوقش 7000 تومان بود، تقسیم بر چهار می‌کرد و سه قسمت دیگر را به این سه نفر می‌داد‌. آنها وقتی این را فهمیده بودند که خیلی دیر شده بود! @Kayhan_online
گفت‌و‌گوی کیهان با رزمندۀ سرافراز محمد حاجی‌زاده 🔰 خاطرات خواندنی رزمندۀ‌ای از سرزمین دلیران تنگستان و دشتستان 🔸با شوق و علاقه فراوان پای صحبت رزمنده دلیر حاج محمد حاجی‌زاده نشستیم تا برایمان با لهجه شیرین بوشهری از رشادت‌های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس سخن گوید. 🔸جانباز حاجی‌زاده از غیورمردان سرزمین‌مان سخن گفت؛ از جوانمردی جوانان کشورمان، ایثارگری برادران رزمنده و گذشتن از خود و ماندن غواصان زیر پای رزمندگان برای حفظ ذره‌ذره این خاک. 🔸ایثارگر سرافراز هشت سال دفاع مقدس از دلاوری‌ها و فعالیت‌های انقلابی‌اش سخن می‌گوید. تنها شانزده‌سال داشت که با شجاعت تمام اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) را با مشقت فراوان به منزل می‌آورده و با کاربن به تعداد زیاد منتشر می‌کرده و به‌دست دانش‌آموزان، دانشجویان و هر طالب حق و عدالتی می‌رسانده‌ است.پس از انقلاب و شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ جزء نخستین رزمندگان از گروه‌های اعزامی به جبهه بود و پنج سال در جبهه ماند و چند بار هم به درجۀ ارزشمند جانبازی مفتخر شد. https://kayhan.ir/fa/news/284697 @kayhan_online
یادبود شهید علی رسولی 🔰 همسفر جاده بی‌قراری‌ها 🔸شهدا پویندگان راه حق هستند که دنیای مادی و حصار این جهان فانی را در نوردیدند و به وجه‌الله نظر داشتند تا به والاترین مقام قُرب الهی برسند. آنان جان‌نثارانی بودند که عشق به معبود در جان‌شان ریشه دوانده بود و نهال وجودشان را در مقابل طوفان حوادث، خواسته‌ها و تمایلاتی که پای پروازشان را بسته نگه می‌داشت، استوار کرده بودند تا سیر الی‌الله داشته باشند و از زمین به عرش برسند. 🔸آنان به خوبی دریافته بودند که بهای جان‌شان بهشت رضوان الهی و خداوند خریدارشان است و نباید آن را به بهای اندک بفروشند و از آن‌چه دوست داشتند که جان‌شان بود بالاترین ایثار را ارزانی داشتند و پروازی تا بی‌‌نهایت را شروع نمودند و با قلبی آرام و مطمئن سیری الهی داشتند تا از چشمه سلسبیل سیراب شوند. 🔸صفحه فرهنگ مقاومت کیهان این بار با خواهر شهید به گفت‌وگو نشسته است تا صحبت‌های او که معطر به عطر ایثار، مقاومت، شهادت، ولایتمداری بود ما را میهمان برادر شهیدش کند. https://kayhan.ir/fa/news/284970 @kayhan_online
گفت وگوي صميمانه با خانواده شهید عبدالحسین برونسی به مناسبت سالگرد بازگشت پیکر این سردار به میهن 🔰 بنّای عارفـی که زمان و مكان شهادتش را می‌دانسـت... 🔸شهید عبدالحسین برونسی از نظر مقام معظم رهبری یک شخصیت جامع‌الاطراف و جزو عجایب و استثنائات انقلاب شمرده شده‌اند، شخصیتی که نماد استعداد برای پرورش افکار بوده است. خواهر شهید: 🔻عبدالحسین همیشه اهل مسجد و نماز اول وقت و قرائت قرآن بود. برادرم خیلی خوب و مهربان بود. با همه برخورد و رفتار خوبی داشت. دوران کودکی عبدالحسین مصادف با قبل از انقلاب و دوران پهلوی بود. 🔻یک بار در کودکی با پدر به مسجد رفته بود و روضه‌خوان مسجد در حال روضه خواندن بود که جایی را اشتباه گفت. عبدالحسین می‌گوید که این قسمت را اشتباه خواندید و مردم به پدر می‌گویند: «پسرت را بیرون ببر.»، اما بعد عبدالحسین با دلایل منطقی ثابت می‌کند که روضه‌خوان آن قسمت‌ را اشتباه خوانده بود. 🔻در ماه رمضان ما را برای گرفتن روزه تشویق می‌کرد و در ماه محرم هرکاری که برای بهتر انجام شدن مراسم می‌توانست انجام می‌داد. برادرم عاشق حضرت زهرا (س) بود. https://kayhan.ir/001ChO @Kayhan_online
فت وگو با خواهر شهید سید محمود ربیعی ‌هاشمی 🔰فرزندی از قبیله سادات 🔸صفحه فرهنگ مقاومت کیهان، در ادامه گفت‌وگو با خانواده‌های شهدا، این بار به سراغ خواهر شهیدی از سلاله سادات رفته است تا از زندگی برادر شهید خود بگوید. در ادامه به خواندن ماحصل این شرح دعوت هستید. 🔻سیده فاطمه ربیعی ‌هاشمی، خواهر شهید سید محمود ربیعی‌هاشمی هستم. برادرم در سال 1346 در سمنان متولد شد. خانواده ما دارای پنج فرزند، که یکی از فرزندان خانواده شهید شده است. 🔻سیدمحمود،بعد از انقلاب بود که دبیرستان درس می‌خواند اما برای درس خواندن زیاد فرصت نداشت. چون در همان دوره دبیرستان، مدام جبهه می‌رفت. دوران کودکی شهید با انقلاب همراه شد. سیزده ساله بود که به جبهه رفت یعنی در جبهه بزرگ شد. دوران نوجوانی‌اش را در جبهه گذرانده بود. نوزده ساله بود که شهید شد. 🔻یک‌بار هم در سمنان شایعه شده بود که ایشان شهید شده یا پایش قطع شده است که پدرم همراه همسرم به محل اعزامش رفتند و دیده بودند که مشکلی نیست و شایعه بود. وقتی دیدند این بچه‌ها با سن کم از ارتفاع در برف‌ها بالا می‌روند و با دستان کوچکشان بانک‌های آب را جابه‌جا می‌کنند، می‌گفتند: «این بچه‌هایی که این‌قدر با ناز بزرگ شدند، چه‌جوری در این اینجاها در این ارتفاعات این کارهای سخت را انجام می‌دهد؟!» 🔻شهید به خواندن نماز اول وقت و اصول اعتقادی مثل روزه خیلی توجه داشت. یک زمانی در مسجد محلمان مکبّر بود. وقتی هم شهید شده بود، مادرم می‌گفت: «من اطمینان دارم که بچه من نماز قضا ندارد چون می‌دانم بچه من همیشه نمازش را خوانده، همیشه روزه‌هایش را گرفته...» 🔻مادر من خودش معتقد بود که بچه‌ها باید به جبهه بروند. پدر من هم خودش داوطلبانه به جبهه می‌رفت.حتی سید احمد برادر بزرگم هم که ازدواج کرده بود، با خانمش در منطقه جنگی بودند. چون از زمان طاغوت پدر من در مبارزات و مسائل مذهبی بود، این‌ها به این نوع زندگی اعتقاد داشتند. 🔻وقتی هم که برادرم محمود شهید شد، هرچند در خانه بی‌تابی می‌کرد، عکس شهید را بر می‌داشت و‌گریه می‌کرد و از ته دل جیغ می‌کشید، اما بین مردم چادر سفید سر می‌کرد با مردم حرف می‌زد و برای جبهه خیلی تبلیغ می‌کرد. می‌گفت: «ما باید به مردم بگوییم؛ لازمه این انقلاب است، لازمه این جنگ است.» الحمدلله خانواده‌مان این طوری بودند و پدر و مادر، ما را این‌جوری بار آوردند. https://kayhan.ir/001E7V @Kayhan_online
گفت‌وگوی نشریه زن روز با «صفیه مدرس» همسر شهید مهدی باکری 🔰 یک عاشقانه‌ آرام 👤 🔸دلش پر بود و قبل از هر کلام و سخنی زبانش به گلایه و اعتراض باز شد. می‌گفت برای ساخت فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» که بعدها سریالش هم از صداوسیما پخش شد یک‌بار هم به سراغ او نرفته‌اند! حرفش این بود اگر فقط وجه فرمانده بودن آقا مهدی به تصویر کشیده شده بود، باز این‌قدر دلخور و ناراحت نمی‌شد و به نظرش این بخش را همرزمانش بهتر روایت می‌کردند اما وقتی پای زندگی شخصی آقا مهدی در میان بود طبیعی است که اولین نفر باید به سراغ او می‌رفتند و روایت دست اول را می‌شنیدند! 🔻می‌گفت اگر قرار است چیزی از زندگی خانوادگی شهدا به جوانان امروز بیاموزیم، او نکات بهتری از زندگی با آقا مهدی در گنجینه‌ خاطراتش داشته که می‌شد در فیلمنامه گنجانده شود. حتی به عقیده‌اش دیدار و نشست و برخاست بازیگر زن فیلم که ایفای نقش صفیه مدرس به‌عهده داشت با او به ‌عنوان شخصیت اصلی و واقعی این نقش، یک روند طبیعی و عقلانی برای بالا بردن کیفیت فیلم و اصیل‌تر بودن روایت بوده که متأسفانه عوامل و دست‌اندرکاران فیلم چشم بر آن بسته‌اند! 🔻اواخر شهریور ماه وقتی تازه جنگ شروع شده بود و آقا مهدی در کنار سپاه، به‌عنوان شهردار ارومیه هم مشغول فعالیت بودند، به فکر ازدواج می‌افتند. یکی از دوستانم که همسرش از دوستان آقا مهدی بود مرا را به ایشان پیشنهاد می‌دهند. از آنجایی که خانواده ما در بازار و مسجد و محله سرشناس بود و همه از جمله آقا مهدی می‌دانستند پدرم در خصوص نماز و حجاب بسیار حساس هستند، به ‌محض اینکه دوست‌شان مرا معرفی کرده بود، آقا مهدی پذیرفته بودند. 🔻آقا مهدی روز عقد همان‌طور با اورکت سپاه و پوتین‌ به مراسم عقد آمد و خبری از کت و شلوار دامادی نبود. من هم پشت در اتاقی که عاقد و بقیه مردها بودند ایستادم تا بله را بگویم و خطبه عقد جاری شود. 🔻بعد از برگزاری مراسم کم‌کم همه مهمان‌ها رفتند و فقط آقا مهدی ماند. وارد اتاقی که او تک و تنها نشسته بود شدم و‌سلام کردم. تا مرا دید سرش را پایین انداخت. نشستیم کنار هم، بعد از چند دقیقه حلقه‌ای که خریده بودیم از جیبش درآورد و به من داد و خودم حلقه را دستم کردم. بعدها همیشه سر این قضیه با آقا مهدی شوخی می‌کردم و می‌گفتم واقعاً چرا آن روز من خودم حلقه‌ام را دست کردم؟! 🔻آقا مهدی خیلی تمیز و مرتب بود و به سر و وضعش اهمیت می‌داد. مدام جلوی آینه می‌ایستاد و مو و ریشش را مرتب می‌کرد. به شوخی به او می‌گفتم خوشگل هستی، آن کسی که باید تو را می‌پسندید، پسندیده است. آقا مهدی هم جواب می‌داد مسلمان باید مرتب و منظم باشد. 🔻آقا مهدی اصلاً خستگی نمی‌شناخت. آن‌قدر فعالیت داشت وقتی به خانه می‌آمد تا من می‌خواستم آب یا چایی‌ای برای او بریزم می‌دیدم خوابش برده است. 🔻آقا مهدی خیلی علاقه به کتاب داشت. همیشه قبل از عملیات‌ها اول می‌رفت مشهد زیارت امام‌رضا‌ علیه‌السلام، بعد در تهران به خدمت امام(‌ره) می‌رسید و در آخر هم به قم می‌رفت. معمولاً از قم برای من کتاب‌های مختلف می‌خرید. کتابخانه نداشتیم اما آقا مهدی یک جعبه مهمات را داده بود چند طبقه در آن زده بودند و این شده بود کتابخانه ما. هربار که می‌آمد یک نگاه حسرتباری به کتاب‌ها می‌کرد و می‌گفت ‌ای کاش من وقت کتاب خواندن داشتم! https://kayhan.ir/001F7r @Kayhan_online
گفت‌وگوی کیهان با خواهر شهید ابراهیم عسگری 🔰 خدا خواست تا او از شهدا باشد 🔸خواهرش می‌گفت: «علت عاقبت به خیری او اخلاص در راه پاکی بود که در آن قدم گذاشت.» الحق که این مهم‌ترین راز و اصلی‌ترین گنجینه زندگی شهداست که ما باید از آن درس بگیریم.این کلام را بر جان خود حک کنیم تا در هر قدم خود از آن بهره جوییم که موجب سعادت و عاقبت به خیری ما خواهد شد. 🔻رقیه عسگری خواهر شهید ابراهیم عسگری از استان قزوین هستم. برادرم شهید ابراهیم عسگری فرزند نخست خانواده ما بود. ما سه تا برادر و سه خواهر بودیم. شهید فرزند بزرگ خانواده بودند. 🔻او خیلی مردم‌دار بود. همیشه حواسش به خانه بود. خیلی خانواده دوست و مهربان بود. مهربانی‌اش بیش از اندازه بود. آن‌ زمان رفت‌وآمدها بیش‌تر بود. 🔻در زمان طاغوت سن‌وسال زیادی نداشت. او وارد ارتش شده بود و بیشتر آن‌جا بود. خانواده دوست بود و همیشه حواس برادرم به خانواده بود. او به مادرم می‌گفت: «حواست به دخترها باشه.» مثلاً به خواهرهایم می‌گفت: « درستان را بخوانید» خیلی به حجاب تاکید می‌کرد و به این موضوع اهمیت می‌داد. 🔻پدرومادرم مخالف رفتن او به جبهه نبودند. فقط قرار بود برایش به خواستگاری بروند. آن‌ها صحبت کرده بودند و قرار بود، این‌دفعه که به مرخصی آمد، نامزد کنند. آن دختر یکی از بستگانمان بود؛ اما دیگر نشد. 🔻اگر او امروز بود، حتماً جز مدافعین حرم یا نفراتی بود که با اسرائیل در حال جنگ بود. او خیلی غیرتی بود. او برای این‌که به خانواده و کشورش لطمه‌ای وارد نشود، حتماً می‌رفت. https://kayhan.ir/001FTc @Kayhan_online