گفت وگو با رضا کوچکزاده تهمتن مدیر رادیو مقاومت
🔰 نبرد رسانهای صدای مقاومت
👤 #رسول_شمالی_ورزنده
🔸شبکه رادیویی مقاومت در بین رسانههای شنیداری رسانه ملی به عنوان رسانهای شناخته میشود که در عرصه انعکاس نبردهای نیروهای مقاومت حماس و حزبالله علیه دشمن صهیونیستی و جنایات وحشیانه این رژیم در به خاک و خون کشیدن مردم بیگناه و مظلوم فلسطین و غزه به ویژه در یک سال گذشته در صحنه رسانهای حاضر بوده و در جهت بیداری مردم آزاده جهان از فجایع بزرگ رژیم غاصب صهیونیستی فعالیت کرده است.
🔸رضا کوچکزاده تهمتن مدیر رادیو مقاومت در این گفت وگو با اشاره به لزوم راهاندازی زود هنگام این رادیو در فصل جدید گفت: با توجه به گستردگی اتفاقات و فجایعی که امسال از سوی رژیم جنایتکار صهیونیستی علیه مردم مظلوم فلسطین، غزه انجام شد و اخیرا هم این رژیم اشغالگر به مناطق جنوبی لبنان حملات هوائی و زمینی نموده است و از طرفی با به شهادت رساندن برخی از فرماندهان عزیز حزبالله و حماس که موجب خشم و انزجار مسلمانان و مردم آزاده جهان شد لذا ما تصمیم گرفتیم که این شبکه رادیویی را زودتر از موعد مقرر یعنی از ۱۳ مهر ۱۴۰۳ آغاز کنیم.
🔸کوچک زاده گفت: در حال حاضر دشمن صهیونی رسانههای تحت امر خود را ارابه جنگی خود نموده و با انواع دروغ، فریب، شبهه و دروغ افکنی تلاش به تضعیف جریان مقاومت دارد، یأس انگاری و نا امیدسازی جریان مقاومت پس از شهادت شهید سید حسن نصرالله، هراسافکنی در جامعه ایرانی و ایجاد گسل و شکاف در جامعه و در نهایت سردرگم سازی جامعه با هیپنوتیزم رسانه، هدف دشمنانه آمریکایی- صهیونیستی ماست.
🔸مدیر شبکه رادیویی مقاومت در پایان این گفت وگو با بیان اینکه ما رخدادهای میدانی تلخی را شاهد بودیم گفت: از نسلکشی مردم مظلوم غزه تا هجوم به لبنان و شهادت رهبران و فرماندهان مقاومت از شهیدان اسماعیل هنیه و یحیی سنوار تا شهید سید حسن نصرالله(رحمه الله علیه)، خسارت است اما چشم انداز ما امتداد پیام مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «ضربات جبهه مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، به حول و قوه الهی کوبندهتر خواهد شد» قوام مییابد و ما در رادیو «مقاومت» کمک به این اهداف در جنگ رسانهای خواهیم کرد.
🔸گفتنی است که رادیو «مقاومت» روی موج FM ردیف 5/95 مگاهرتز و همچنين برنامه کاربردی ایران صدا و نیز کانال 115 گیرندههای دیجیتال قابل دریافت است و همچنين علاقهمندان میتوانند در پیام رسان بله نیز همراه رادیو مقاومت و محتواهای مرتبط با آن نیز به آدرس radiomoghavemat@ باشند.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001FtN
@Kayhan_online
گفتوگوی کیهان با زینب طهرانیمقدم
🔰 شهید حاج حسن طهرانی مقدم پدر موشکی ایران و کمانگیر آسمانی
🔸بنده زینب طهرانی مقدم، ۳۸ ساله نخستین فرزند شهید طهرانی مقدم هستم. از کودکیام همیشه نبودنهای پدرم در ذهنم است. یادم میآید که کلاس اول بودم که نامهای برای ایشان نوشتم. در آن نوشته بودم تو هیچوقت نیستی! نیستی! بعد از جنگ هم ایشان تازه بومیسازی موشک را شروع کردند. یعنی ما آن زمان دیگر موشک گرفته بودیم و موشک داشتیم و خیلیها بعد از جنگ معتقد بودند که دیگر جنگ تمام شده و حالا وقت کارهای دیگری است. ما باید از این تجهیزات فاصله بگیریم و کارهای دیگر انجام دهیم. اما آن چیزی که مهم بود، این بود که پدرم همیشه میگفت:
🔻ما هنوز هم به آن نقطۀ اصلی نرسیدیم. چرا؟ چون هنوز به خودکفایی در صنعت موشکی نرسیدهایم. از این صنعت زمانی خیالمان راحت میشود که به خودکفایی برسیم. هر زمان بومی شد، آن وقت ما عزت داریم، اما اگر بومی نشد هزاران موشک هم داشته باشیم، چون اجازه و دستورالعمل آن را نداریم، اختیاری از خود هم نداریم. میتوانند به ما اجازه استفاده را بدهند و یا ندهند. ما هنوز به آن عزت نرسیدیم.» برای همین ایشان سالیان سال، بعد از جنگ به کشورهای مختلفی میرفتند، رایزنی میکردند، علوم فناوری، هوافضا را آموزش میدیدند و آموزش میدادند تا اینکه حدوداً یکدهه بعد از جنگ توانستند موشکهایی بسازند که علاوهبر اینکه بومی شدهاند، بتواند آن اهدافی که از موشک مدنظر است را تأمین کند.
🔸من در حال حاضرکه فکر میکنم؛ میبینم که زندگی ما پر از فراز و نشیب بود، در واقع نبودنهای پدرم و بعد هم در اواخر دهه هفتاد و هشتاد که وضع موشکی ما در واقع به یک ثباتی رسیده بود، اما باز هم بهخاطر ناامنی زیادی که پدر من برای منافقین ایجاد کرده بود، بعد از شهادت امیر، صیاد شیرازی، پدرم به تهدید زیادی از طریق این منافقین دچار بود، اما باز هم زندگی راحتی نداشتیم. یعنی شبانه از این خانه به آن خانه میرفتیم.
🔸پدرم جزء لیست ترور منافقین بودند و شهید صیاد بعد از عملیات مرصاد و بعد از آن خیلی مؤثر واقع شدند و باعث شدند که هم منافقین از بین بروند و هم اینکه باعث شدند امنیت منافقین در منطقه خیلی به خطر بیفتد.
🔸در مورد شخصیت معمولاً به زهد و عرفان ایشان خیلی توجه نمیشود. چون با صفت پدر موشکی ایران ایشان را میشناسند و برد نظامیاش قوی است. واقعاً وقتی که حضرت آقا میفرمایند: «پارسای بیادعا» چنین مدالی به ایشان دادند یعنی یک زهد حقیقی و واقعی که یک شیعه باید داشته باشد در وجود ایشان بودهاست.
🔸خیلی خوشمشرب بود. وقتی که در خانه بود، ما همیشه فوتبالمان به پا بود. خودم جزء فوتبالیستهای حرفهای بودم که همیشه با برادرم بازی میکردیم. بعدها که ما دیگر بزرگتر شده بودیم، با خواهر کوچکم همیشه قایمباشک بازی داشتیم، پدر همیشه وقتی به خانه میآمدند، پنهان میشدند که بچهها دنبالشان بگردند. خیلی اهل شوخی بود در جمعی که بود همیشه شوخطبعی داشتند.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001FzL
@Kayhan_online
ناگفتههایی از زندگی شهید طهرانی مقدم از زبان همسرش در گفتوگو با کیهان
🔰 همسفر ملائک و پارسای بیادعا
🔸صفحۀ فرهنگ مقاومت کیهان این بار به گفتوگو با همسر شهید طهرانی مقدم نشسته است تا از منش و رفتار همسر شهیدش برایمان بگوید. او با سخنانی شیوا ما را مستفیض کردند که در ادامه شما به خواندن این شرح دعوت هستید.
🔸الهام حیدری هستم متولد ۱۳۴۳ مدرس حوزه علمیه. نزدیک بیست سال است که تدریس میکنم. من و حاج حسن آقا تهرانی هستیم. حاج حسن سال ۱۳۳۸ در سرچشمه تهران به دنیا آمد. زمانی بود که در یکی از مجالس عروسی مادر حاج آقا مرا دیدند و پسندیدند. ازدواج ما بهصورت سنتی بود.
🔸در بهمنماه سال ۱۳۶۲ ما ازدواج کردیم. یک ماه بعد از آن عملیات خیبر بود. ایشان دو یا سه شب بعد به جبهه رفت. آن هم بهخاطر کارهایی که داشتند، به خط مقدم رفتند. عملیات خیبر بود و اوج کار ایشان حاج آقا به من گفتند که: «من تا زمانی که جنگ است همین طوری هستم؛ از من انتظار دیگری نداشته باشید که مثل یک آدم عادی زندگی کنم.» شرط خود من هم همین بود که با کسی ازدواج کنم که مسائل مملکت برای او مهم باشد و حتماً باید در جبهه شرکت کند و خودش هم شرطش همین بود.
🔸خانوادۀ او فوقالعاده انقلابی بودند. در قبل از انقلاب ساواک به خانهشان ریخته بود. برادر و خواهر بزرگترشان از شاگردان دکتر شریعتی بودند و خانواده را شدیداً مورد اذیت و آزار قرار داده بود و حتی مورد بازرسی ساواک قرار گرفته بودند. بعد هم با شروع انقلاب، از مبارزین انقلاب بودند. سال ۱۳۵۷ انقلاب شد، بعد از آن هم که مسئلۀ غرب کشور و همیشه در خط مقدم بودند.
🔸از لحاظ شخصیتی ایشان شخصیت معمولی داشتند. من وقتی که برای بچهها تعریف میکنم؛ اصلاً هیچکس باور نمیکند، اما از یک پشتوانۀ خیلی قوی و انرژی فوقالعاده برخوردار بودند. تحصیلات ایشان فوق لیسانس است و وقتی که ایشان میخواست فوق لیسانس بگیرد، خیلی مورد اذیت قرار گرفت به دلیل اینکه فوق دیپلمشان را در جنگ میگیرند، همان را رها میکند و ادامۀ راه را برای جبهه و جنگ میرود و زمانی که دفاع مقدس تمام میشود، ایشان دوباره دریک رشتۀ دیگر مشغول به تحصیل میشوند. رشتۀ دومی را که انتخاب میکنند؛ رشته متالوژی است و آن زمان ما دو تا بچه داشتیم و ایشان مسئولیت موشکی سپاه پاسداران را داشتند و به سر کلاس میرفتند و مینشستند.
🔸در بحث نماز، حاج حسن اگر در مأموریت نبود به مسجد محل میرفت و نماز صبحش را آنجا میخواند و حتی اگر در مسجد هم بسته بود، ایشان میرفت خودش کلید را میگرفت.
🔸اینطوری نبود که تخصص کامل خودشان را یاد بگیرند. در هر صورت این تخصص را یاد میگیرند با ابتکارهایی که داشتند و جزوهبرداری که میکنند. گاهی شبها بدون اطلاع آنها، بدون اینکه آنها بفهمند میروند و از قطعات عکس میگیرند و یا اینکه مثلاً توپهای اینها را برمیدارند تلاش میکنند که ببینند که اینها جنسشان و یا آن معیار آلیاژشان از چیست.
🔸حاج حسن خیلی شوخطبع بود. فوقالعاده ایشان شوخطبع بودند، فقط با جوانان در ارتباط بودند ایشان سنگنورد، کوهنورد، دوچرخهسوار بودند، شنا میکردند آزمایش میکرد هم جسم و هم روح را توانمند کرد. فاتح قلههای بزرگ بود و خیلی هم دوست داشت که برود اورست را فتح کنند و نگذاشتند از این جهت که جایگاه مهمی در سپاه داشت.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001G0e
@Kayhan_online
یادبود حاج حسن شایانفر و سردار ابراهیم حاجیمحمدزاده
🔰 یاران جدانشدنیِ کیهان
👤 #کامران_پورعباس
🔸مجاهد نستوهِ مبارزه با جنگ نرم حاج حسن شایانفر و سردار سرافراز اسلام ابراهیم حاجی محمدزاده، دو یار صدیق و جدانشدنی بودند که از دهه ۶۰ ابتدا در سنگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و در دهههای ۸۰ و ۹۰ در مؤسسه کیهان یار و همکار یکدیگر بوده و در عرصههای سیاسی و فرهنگی و مبارزه با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم نقشآفرینی اعلا و کم نظیری انجام دادند و هر دو بعد از سالهای طولانی مجاهدت و خدمات درخشان و بیبدیل انقلابی در ۲۹ آبان ماه بال پرواز گشودند و ملکوتی گردیدند: حاج حسن شایانفر در ۲۹ آبان ۱۳۹۵ و ابراهیم حاجی محمدزاده در ۲۹ آبان ۱۳۹۸.
🔸حاج حسن شایانفر متولد ۱۳۳۵ در تهران است. قبل از انقلاب در انتشارات کانون نشر و پژوهشهای اسلامی فعالیت داشت که مرکز فعالیتهای سیاسیاش هم بود.
🔻شاگرد درس اخلاق آیتالله مجتبی تهرانی بود و یک سال بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در واحد اطلاعات خدمت کرد.
🔻معاونت سیاسی سپاه به فاصله بسیار کوتاهی از تأسیس سپاه توسط ابراهیم حاجی محمدزاده تشکیل گردید. در همان بدو امر حسین شریعتمداری هم به بخش سیاسی آمد و با شناختی که از شایانفر داشت، پیشنهاد کرد به دفتر سیاسی سپاه بیاید و در افشای هویت واقعی گروهها و جریانات سیاسی ضدانقلاب که آن روزها به شدت فعال بودند، همکاری کند. حاج حسن بیچون و چرا پذیرفت و با اطلاعات گسترده و عمیقی که از احزاب و گروههای ضدانقلاب داشت در بولتن دفتر سیاسی سپاه به روشنگری درباره چهره واقعی آنها پرداخت. این روشنگریها در پیشگیری از فریب بسیاری از جوانان نقش مؤثر و تعیینکنندهای داشت.
🔻شایانفر با روحیه انقلابی و تواضع مثالزدنی، ساعتها از وقت خود را به گفتوگوی صمیمی با فریبخوردگان زندانی اختصاص میداد و بسیاری از شبها را نیز در زندان به همین منظور میگذراند.
🔸چاپ سلسله کتابهایی با عنوان «روزها و سوزها» که حاوی مقالات زندانیان فریبخورده درباره چگونگی فریب خود و ماهیت گروهکها بود و نیز صدها مقاله در روزنامهها با همین عنوان و نهایتاً بازگشت بسیاری از فریبخوردگان به دامان اسلام و انقلاب، بخشی از نتیجه آن حرکت بود.
🔸یار دیرینه و همیشگیِ حاج حسین شریعتمداری، در دهه ۷۰ وارد سنگر کیهان شد.
شریعتمداری ماجرای ورود و خدمات شگفتِ این یار صدیقش در کیهان را در یادداشتی چنین شرح میدهد:
🔻«وقتی در دی ماه سال ۱۳۷۲ با حکم رهبر معظم انقلاب به کیهان آمدم، از مرحوم شایانفر برای همکاری دعوت کردم و ایشان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهشهای مؤسسه را بر عهده گرفت و قرار شد در دو جهت سلبی و ایجابی کار شود. یعنی مقابله با جریاناتی که در پوشش تاریخنگاری و یا به بهانه خاطرهگویی به تحریف تاریخ و معرفی واژگونه ارزشهای اسلامی و انقلابی مشغول بودند و از دیگر سو، ارائه مستند برخی از واقعیتها که میتوانست برای نسل حاضر و نسلهای بعدی راهگشا باشد.
🔻مجموعه ۶۰ جلدی کتابهای «نیمه پنهان» حاصل تلاش بیوقفه مرحوم شایانفر در این عرصه است که برخی از آنها تاکنون بارها تجدید چاپ شده و یکی از معتبرترین منابع مورد مراجعه پژوهشگران است.
🔻فعالیت و تلاش مرحوم شایانفر منحصر به عرصه فرهنگی و سیاسی نبود. حمایت از محرومان و مقابله با مفاسد اقتصادی و سوءاستفاده رانتخواران از جمله دغدغههای همیشگی ایشان بود.»
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001G4Y
@Kayhan_online
🔰 شــهدا و روز زن
👤 #کامران_پورعباس
🔸خانم نجمه کدخدا همتآبادی، مادری است که به همراه دو دختر نوجوانش فاطمه و فائزه نظری در حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان «عند ربهم یرزقون» شدند. فاطمه متولد سال ۱۳۸۵ و فائزه متولد سال ۱۳۸۷ بود.
🔸خواهر گرامیِ شهیده همتآبادی معتقد است: به نظرم یکی از ویژگیهای خاصی که شهادت در این روز عزیز که مصادف با روز ولادت خانم فاطمه زهرا(علیهاالسلام) و روز مادر بود را رزق او قرار داده است، این بود که در طول دوران زندگی یک ارادت خیلی خاصی نسبت به حضرت زهرا(سلامالله علیها) داشت و آن بزرگوار حضرت فاطمه(س) و همچنین زندگینامه شهیدان را الگو، سرمشق و سرلوحه زندگی خود قرار داده بود.
🔸شهیده نجمه کدخدا همتآبادی دخترهایش را در امور شهدایی همراهی میکرد. از زمان شهادت حاج قاسم تا زمان تشییع و در برنامههای سالگرد شهادتش همگی شرکت داشتند. حاج قاسم را دوست داشتند. میگفتند مزار حاج قاسم آرامش خاصی دارد. هر پنجشنبه کارشان رفتن به زیارت شهدا بود. میگفتند حس و انرژی خوبی از مزار شهدا میگیریم.
🔸فاطمه عاشق شهادت بود و بارها از این عشق مقدس سخن گفته بود.مادربزرگش میگفت یک روز که با هم به زیارت مزار حاج قاسم رفته بودیم، به من گفت: مادربزرگ اگر من شهید شدم، برای من یک سنگ سفید مانند سنگ مزار حاج قاسم بگذارید. گفته بود روی سنگ هم بنویسید، شهیده فاطمه نظری.
🔸شهید یاسین تشتزر ۱۶ ساله از دیگر شهدای انفجارهای تروریستی در کرمان است. این نوجوان ۱۶ ساله نیز همدم حاج قاسم و در همان سن کم عاشق و دلداده شهادت بود. هر وقت که به مسجد صاحبالزمان(عج) در کرمان میآمد، حتماً به گلزار شهدا هم میرفت و به مادر گرامیاش میگفت: «گلزار یک حال و هوای عجیبی دارد و بوی خوشی از اینجا میآید و همیشه میپرسید چرا افراد عادی را اینجا دفن نمیکنند؟ میگفت حتماً باید شهید شویم که در گلزار دفن شویم؟ کاش منم شهید شوم و در اینجا دفنم کنند. من اینجا را خیلی دوست دارم و هر ساعت دوست داشته باشی بدون هیچ ترسی میتوانی اینجا سرمزارم بیایی.»
🔻مادر یاسین از وداع آخر با فرزند شهیدش میگوید: من را در آغوش گرفت و صورت و دستم را بوسید و گفت: مامان امروز روز مادر است، میرم گلزار، شب که برگردم میخوام سورپرایزت کنم! و چه سورپرایزی...
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001Gb9
@Kayhan_online
گفتوگو با برادر شهید سید مهدی حسینی
🔰 ســلاح غیــرت قویتر از تیر و ترکش و خمپاره
🔻بنده سیدحسن حسینی، فرزند سیدعلی، برادر شهید سید مهدی حسینی که همه خانواده متولد همدان هستیم و زادگاه ما محلهای معروف به خیابان سیروس (خیابان تختی فعلی ) است. ما هفت خواهر و برادر بودیم و برادرم سیدمهدی که روز دوازدهم آبان سال ۱۳۴۰ به دنیا آمدهبود، سومین پسر خانواده و در کل پنجمین فرزند بود.
🔻ما پدرمان را در کودکی، حدود دوازده سیزده سالگی، از دست داده بودیم و سرپرستی خانواده بر عهدۀ مادرم و برادر بزرگترمان بهنام «سیدآقا» بود. اگر کسی از عزیزان گذری به منزل او در همدان داشتهباشند، خواهید دید که تلویزیون همدان مصاحبههایی از کتابخانۀ او و زندگینامهاش تهیه کرده و مفصل پخش کردند.
🔻پدرم در نیروی انتظامی، شهربانی قدیم، مشغول به کار بود. تا جایی که من به یاد دارم، کارهای زیادی دستش بود و ما بارها و بارها در این کارها با هم بودیم. اگر شما آقای اکرمی را، که زمانی وزیر آموزش و پرورش بود، بشناسید، ما به همراه ایشان فعالیتهای انقلابی داشتیم و چندین بار هم ساواک برای دستگیری ما حمله کرد، ولی موفق نشد، چون منزل ایشان دو در داشت؛ یک در ورودی و یک در خروجی، که وقتی ساواک حمله میکرد، ما از آن در دیگر فرار میکردیم.
🔻با برادرم شهید سید مهدی چهار سال اختلاف سنی داشتم و من از او بزرگتر بودم. بازیهای دوران کودکی ما مثل بازیهای الان بچهها نبود. در خانه و یا بیرون دنبالبازی میکردیم. یعنی بیشتر بازیهای عادی داشتیم. برادرم در همان دوران کودکی حتی بیشتر از خود من اهل کار بود.
🔻برادرم خیلی سال پیش از اینکه دیپلم بگیرد، علاقۀ خاصی به نقاشی داشت و گاهی در مناسبتهایی مثل دهۀ فجر که در مدارس مسابقات نقاشی برگزار میکردند، شرکت میکرد. شهید سماواتی هم که اهل همدان بود، او هم نقاش خوبی بود و تقریباً وابستگی فامیلی داشتیم و از اهالی روستای پدر و مادرمان، روستای سنگستان، بود.
🔻در نامههایی که از جبهه برایمان میفرستاد، همان دو سه خطی که نوشتهبود، شوخطبعی کاملاً در آن مشهود بود. ما میخواندیم و میخندیدیم. یا مثلاً یک عکس کاریکاتوری و طنز فرستادهبود. البته قبل از دوران سربازی بیشتر شوخطبع بود، ولی بعد از آن و رفتن به جبهه تغییراتی در رفتارش ایجاد شد و کمتر شوخی میکرد. جنگ و کشت و کشتار و تیراندازی و مسائل این چنینی اجازه نمیداد که زیاد به شوخیهایش بپردازد.
🔻اگر حالا برادرم سید مهدی را ببینم، به او میگویم که دلم برایت خیلی تنگ شده. وقتی دلتنگش میشوم، با قاب عکس برادرشهیدم صحبت میکنم و گاهی هم اگر همدان باشم سر مزارش میروم. مزارش در باغ بهشت همدان نزدیک شهید همدانی است.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001Gcc
@Kayhan_online
گفتوگوی کیهان با خانوادۀ نخستین
🔰 هدیهای را که در راه خدا دادهایم پس نمیگیریم
🔸شهید مصطفی محمدمیرزایی، کسی بود که با روحی بزرگ و هدفی والا، به همه گفت: «میروم کانادا.» اما مقصد واقعیاش جایی دیگر بود: یمن. جایی که کودکان بیپناه، زیر آوار بمباران، به جای بازی و خنده، به دنبال رمقی برای زنده ماندن بودند.
🔸ابتدا مادر شهید برایمان از پسرش می گوید: من آذر طرقی، مادر شهید مصطفی محمدمیرزایی، نخستین شهید ایرانی یمن هستم. نام پدر شهید هم هادی محمدمیرزایی است. ما اصالتاً اهل دستجرد خلجستان قم، نزدیک تفرش هستیم. من هنوز هم میگویم که با مصطفی پنج فرزند دارم. چهار پسر و یک دختر؛ آقامصطفی فرزند ارشد ما و متولد اول مرداد ۱۳۶۰ بود و ازدواج نکردهبود. پسرانم آقامحمدرضا، آقامحسن و آقامیثم و دخترم معصومهخانم است و همه در شهرری تهران به دنیا آمدهاند.
🔻همسرم در و پنجره میساخت و با نان حلالی که درمیآورد، بچههایمان را بزرگ و تربیت کرد. مصطفی از همان ابتدا ولایی بود. من فرزندانم را به راه قرآن فرستادم.
🔻خیلی کنجکاو بود؛ وقتی برایش اسباببازی میخریدم، قطعاتش را از هم باز میکرد تا ببیند چگونه ساخته شده و دوباره سر هم میکرد. آخر هم مهندس IT شد.
🔸محسن برادر شهید هم برایمان از آقا مصطفی گفت: برادرم آقامصطفی بیشتر با شهید مدافع حرم علی امرایی همکار بودند. با شهادت او مصطفی خیلی غصه میخورد و میگفت: «خوش به حالش که شهید شد.» از دوستان دورۀ نوجوانیاش مهدی طاهری بود که باهم بچهمحل بودیم. آقاکریم، مهدی وهابی و اصغر نقیزاده همه از دوستان کودکی و نوجوانیاش بودند.
🔻یمنیها از معنویاتش میگفتند؛ زیاد قرآن میخواند و با تدبر هم میخواند. من هم قرآن میخوانم، ولی نه اشک میریزم، نه به عمق داستان میروم و نه تأملی دارم. فقط روخوانی میکنم. میدیدیم که مصطفی وقتی قرآن میخواند اشک بر پهنای صورتش جاری میشود. اهل دعا و ندبه و ... بود.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001Gfx
@Kayhan_online
گزارش خبرنگار کیهان از سفر به کرمان در پنجمین سالگرد حاج قاسم
🔰 سفر به دیار سربازانی که اسطوره شدند
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔸در روز سهشنبه، ۴ دیماه ۱۴۰۳، به همراه همکاران عزیزم، آقای فرنوش بلوچی حسینی و احمد رحیمی، برای این سفر معنوی به کرمان میروم. این سفر، سفری است برای یادآوری شهیدانی که با خون خود چراغ راه شدند و برای یافتن آرامشی که در این روزهای پرفشار، بیش از همیشه به آن نیاز داریم. مزار حاج قاسم سلیمانی در کرمان، جایی که روح و یاد او همواره در آنجا زنده است، مقصد نهائی ما خواهد بود. جایی که با حضور در آن، میخواهیم به دلهایمان آرامش بخشیم و به یاد همه شهدای مقاومت، از جمله حاج قاسم، دلی دوباره پیدا کنیم.
🔸این سفر، نه تنها یک سفر فیزیکی به کرمان، بلکه یک سفر معنوی و روحانی است. سفری برای جستوجو در دلام، برای پاسخ به سؤالاتی که در دل دارم و برای رسیدن به آرامشی که تنها در کنار یاد حاج قاسم سلیمانی و در مزار او میتوانم بیابم. در این سفرنامه، شما را نیز همراه خود خواهم برد تا در کنار هم، از این لحظات معنوی بهرهمند شویم.
🔸وقتی به مزار رسیدیم، ساعت ده شب بود. اما برخلاف انتظارم، هنوز هم جمعیتی در حیاط آرامگاه حضور داشتند. همه چیز در سکوت شب و زیر نور ملایم لامپها، به نظر خاص و معنوی میآمد. کودکانی با چشمان پرسشگر، نوجوانانی با نگاههای پر از آرزو، جوانانی با دلهایی که در پی پیدا کردن امید بودند و سالخوردگانی که گویی در جستوجوی آرامش و تسکین آمده بودند، همه اینجا بودند. انگار هر کسی چیزی در دل داشت که نمیتوانست به کلمات تبدیل کند و آمده بود تا در این مکان، کمی از دردهای درونیاش را تسکین دهد.
🔸در گلزار شهدای این مکان، یکی از چیزهایی که بیشتر از همه چشمم را به خود جلب کرد، سنگ مزار شهدای حادثه تروریستی سال گذشته بود که در گوشهای از محوطه قرار داشت. به جز سنگ مزارها، تصاویری از این شهدا نیز بر دیوار نصب شده بود. یکی از این تصاویر، عکسی از یک خردسال بود که با کاپشن صورتی معروف شد. کودکی که در این عکس نماد معصومیت و مظلومیت بود. عکس این کودک که در سر مزار خود نصب شده بود، قلبم را فشرد.
🔸در کنار این عکس، بنری دیگر به یاد شهیده ریحانه سلطانینژاد و دیگری به یاد شهیده رقیه، دختر کوچک غزه که در همان لباس صورتی معروف شده بود، نصب شده بود.
🔸نگاه کردم و به این فکر کردم که این دو کودک، با وجود اینکه یکی در ایران و دیگری در غزه جان باختهاند، در حقیقت هیچ تفاوتی ندارند. چون قاتلان هر دو، یکی هستند. آنها با یک ظلم و ناعدالتی مشترک روبهرو شدند و به دست دشمنان بشریت، جان دادند.
🔸تنها صدای وزش باد و گاهی صدای آرام قرآن که از بلندگوهای حیاط به گوش میرسد، فضا را پر کرده است. اما آنچه که بیشتر از هر چیزی در این لحظات به چشم میآید، حضور حاج قاسم در میان این جمع است. حضوری که در دل هر یک از این افراد، همچنان زنده است.نگاهم به آرامگاه میافتد و اینجا، در این لحظه، همه سؤالاتم بیجواب میمانند. حاج قاسم، با آن روحیهاش، با آن عزت نفس و با آن همت بلند، چه چیزی در دل این مردم کاشته بود که حالا، همه از کوچک و بزرگ، در اینجا به نوعی آمدهاند؟ آیا چیزی بیشتر از آرامش و دلگرمی میتوان یافت؟ احساس میکنم اینجا دیگر هیچچیز به اندازه سکوت و احترام به یاد حاج قاسم معنی ندارد.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001Gny
@Kayhan_online
مسئول روایتگران ایثارگر کرمان در گفتوگو با کیهان مطرح کرد
🔰 حــاج قاســم سلیمـانــی از فرماندهی مقاومت تا نماد جهانی ایستادگی
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔻من احمد حمزهای، بازنشسته سپاه، هستم. آشنایی من با سردار سلیمانی به سال 1360 باز میگردد. در آن زمان من حدود ده، یازده ماه در جبهه بودم و پاسدار شده بودم. در لشکر ثارالله (ص) به عنوان مربی آموزش نظامی فعالیت میکردم، جایی که حاج قاسم فرمانده این لشکر بودند، البته در آن زمان لشکر هنوز تیپ بود. به همین دلیل، ارتباط ما از همان ابتدا شکل گرفت، چرا که عمده فعالیتهای حاج قاسم در حوزه آموزش و مربیگری بود.
🔻قبل از آنکه ارتباط نزدیکتری پیدا کنیم، در زمان حضور من به عنوان بسیجی در تیپ ثارالله (ص)، با حاج قاسم یک آشنایی عمومی داشتیم. سلام و علیکهایی که آن زمان میان یک بسیجی ساده و فرمانده تیپ رد و بدل میشد، با ارتباطات فعلیمان تفاوت بسیاری داشت. ولی در جبهه و در شرایط عملیاتی، این آشنایی بیشتر و عمیقتر شد.
🔻در حین عملیاتها، نقش سردار سلیمانی در هدایت و هماهنگی نیروها بسیار برجسته بود. فرماندهی عملیاتها و ارتباطات مداوم با بیسیم، بخشی از وظایف سردار بود. او به دقت و بموقع فرمانهای لازم را صادر میکرد و به تمامی فرماندهان و گردانها توصیهها و توجیهات لازم را ارائه میداد.
🔻حاج قاسم سلیمانی معتقد بود که در میدان جنگ، ما دو سلاح داریم: یکی سلاح معنوی، که همان ایمان است، و دیگری سلاح فیزیکی که در برابر سلاحهای پیشرفته دشمن چندان مؤثر نیست. بنابراین، باید بیشتر به سلاح اولی، یعنی ایمان و تقوا، اتکا کنیم. حاج قاسم همواره بر این تأکید داشت که باید روی ایمان و تقوای خود کار کنیم، زیرا ایمان و توسل به خدا از اهمیت ویژهای برخوردار است. او در کنار آموزشهای نظامی، همیشه به ارتقای معنویت نیروها نیز توجه داشت.
🔻حاج قاسم همیشه به نیروهایش میآموخت که در میدان جنگ باید خود را نجات دهند و به دیگران تکیه نکنند. در یک آموزش، زمانی که یکی از سربازان در سنگر زخمی شد و شروع به خونریزی کرد، حاج قاسم با خونسردی به او گفت که «هیچ کس نمیتواند به دادت برسد. باید خودت برای خودت فکری کنی و جلوی خونریزی را بگیری.» این آموزش به نیروها نشان میداد که در شرایط بحرانی، باید تنها به خود تکیه کنند.
🔻حاج قاسم سردار شد، نه فقط به خاطر تجربیات نظامیاش، بلکه به دلیل روحیهای که همیشه بر اساس معنویت و خدمت به خدا بود. اکثر فرماندهان و کسانی که در جنگ شهید شدند، از قشر مستضعفین و کسانی بودند که مثل حاج قاسم در برابر سختیها تاب آوردند. حاج قاسم، با پشتکار و ایمان به خدا، به مقام فرماندهی رسید. او در جنگهای جنوب شرق کشور به عنوان یکی از فرماندهان میدانی شناخته شد و در این مسیر از شهید شدن دوستانش درسهایی آموخت که به او کمک کرد تا به فرماندهی که امروز میشناسیم، تبدیل شود.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001H1q
@Kayhan_online
گفتوگو با پدر شهیدان محمدامین و ریحانه
🔰 ریحـانه دختر ۱۸ ماهه مقاومت
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔻پیمان سلطانینژاد همسر شهیده فاطمه سلطانینژاد و پدر شهید دانشآموز هشت ساله محمدامین سلطانینژاد و پدر سوگلی شهدای کرمان ریحانۀ عزیز، ملقب به «دختر کاپشن صورتی با گوشوارۀ قلبی». بنده متولد هجدهم شهریورماه سال ۱۳۶۴ و اصالتاً اهل دهستان کیسگان، شهرستان بافت و بزرگ شدۀ خود کرمان هستم. همسرم نیز بزرگشده و تحصیلکردۀ خود کرمان بود و پسرم در همین شهر تحصیل میکرد. افتخار من این است که جانباز بازنشستۀ نیروی انتظامی هستم و خودم و همسرم هر دو، در خانوادهای کاملاً انقلابی، مذهبی، متدین و پای کار نظام تربیت شدهایم.
🔸همسرم متولد هجدهم خردادماه سال ۱۳۷۳ بود و با هم حدود نُه سال اختلاف سنی داشتیم و حدود سال ۱۳۹۴ ازدواج کردیم. حاصل این زندگی دو فرزند به نامهای محمدامین و ریحانه است.
🔸ریحانه، دخترم، رنگ اتاقش صورتی بود و تمام وسایلش حتی کفش و دمپاییاش صورتی بود. او عاشق جشن تولد و شمع بود. اکنون، افتخار ما این است که در گلزار شهدای کرمان، سه شهید داریم و این افتخار را بهویژه با تقدیم دختر عزیزمان ریحانه به دست آوردهایم.
🔸همسرم قبل از ریحانه، که در زمان همهگیری کرونا هم بود، بچهاش سقط شد. ما گوسفندی نذر کردیم تا بین کارگران شهرداری توزیع کنیم تا فرزند بعدیمان سالم باشد. بچۀ بعدی ما هم به اصرار محمدامین بود، که میگفت من دوست دارم آبجی داشتهباشم. تا اینکه همسرم باردار شد و ما خواستیم او را نامگذاری کنیم. من دوست داشتم نام دخترم کوثر یا فاطمه باشد. همسرم هفت ماهه بود، ولی هنوز اسم بچه را انتخاب نکردهبودیم. تا اینکه وضوگرفتیم و جمع شدیم و نیت کردیم. هر کسی اسمی انتخاب کرد. محمدامین چند تا اسم گفت. من کوثر و همسرم نامهای ریحانه و فاطمه را انتخاب کرد و نهایتاً اسم زیبای ریحانه انتخاب شد. چه در خانوادۀ خودم و چه در خانوادۀ همسرم، همه ریحانه را دوست داشتند.
🔸ما در گلزار شهدای کرمان موکب داشتیم، اما بنده متاسفانه سر کار بودم و موکب هم مال اداره برادر همسرم بود. ریحانه، محمدامین، مادر و خالهها و داییاش، بهطور خودجوش از سه روز قبل آنجا بودند و از میهمانان حاج قاسم و زائرین پذیرایی میکردند.
🔸آن روز حوالی ساعت ۲ بود که با همسرم تماس گرفتم و حدود ۱۵ دقیقه با او صحبت کردم. او از لذتی که آنجا داشت تجربه میکرد برایم میگفت. ولی من همچنان میگفتم که کاش امروز را نمیرفتید. گفت: «نه، لذتی که حالا گلزارشهدا دارد، هیچوقت دیگری ندارد.» گوشی را که قطع کردم، همکارم پرسید: «پیمان از بچهها خبر داری؟» گفتم: «بله همین حالا با همسرم حرف زدم.» گفت: «انگار کپسول گاز ترکیده و ظاهراً چند نفر هم زخمی شدهاند.» گفتم: «شایعه نکنید. دروغ میگویند تا مردم بترسند.» ده دقیقه که گذشت، دوباره آمد و گفت: «میگویند داعش حمله کرده و چند نفر کشته شدهاند.» گفتم: «مگر میشود؟ من همین الان با همسرم حرف زدم!» با همسرم که تماس گرفتم، جواب نداد. با ماشین راه افتادم. خیابان ترافیک شدیدی بود. یگان امداد، آمبولانسها آژیرکشان! همه داشتند سمت گلزار میرفتند. دود زیادی از سمت گلزار پیدا بود.
🔸وقتی ریحانه را در آن وضعیت دیدم، نفسم داشت بند میآمد و به این فکر میکردم که همسرم و پسرم زندهاند و من در مورد ریحانه به آنها چه بگویم! بگویم ریحانه از دنیا رفته! البته باز خدا را شاکرم، چون اگر همسرم زنده بود و دختر و پسرم رفتهبودند، یا یکی از آنها بود و بقیه نبودند، چه باید میکردم؟!
🔸اکنون یکسال گذشته و دیگر صدای بازی و جیغ و دادهای ریحانه در این خانه بلند نیست. دفتر تکالیف محمدامین وسط خانه پهن نیست. خانه کاملاً سوت و کور شده. من ماندهام و سه تکه سنگ سرد در گلزار شهدا، که پنجشنبه، جمعهها به آنها سر میزنم. اما من شکر میکنم و کاری جز این از دستم برنمیآید. همسایهها هم تعجب میکنند که من در این خانه چطوری زندگی میکنم! ریحانه بار سنگینی بر دوشم گذاشته و کاری کرده که جز تحمل چارۀ دیگری نیست. اگر فرزندم با تصادف یا حادثۀ دیگری از دنیا میرفت، به خدا برایم قابل تحمل نبود. اما اکنون میدانم که طرفم فقط حاج قاسم است و چیز دیگری به غیر از حاج قاسم نمیتوانست تحملم را تا این حد بالا ببرد. من هر جا که میروم، با افتخار میگویم که همشهری حاج قاسم هستم.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001HAA
@Kayhan_online
گفتوگو با مدیر محصولات فرهنگی بیتالزهرا کرمان
🔰 حاج قاسم سلیمانی مظهـر تواضع و ایثار بود
🔻حدود ۲۰ سال است که در جوار بیت الزهرا در خدمت دوستان عزیز هستم. حاج قاسم سلیمانی برای مردم کرمان نه تنها یک چهره شناختهشده، بلکه محبوب دلها بوده است.
🔻حاج قاسم در ابتدا در انتهای کوچه یک منزل داشت و در مراحل ساخت و ساز بیت الزهرا نظارت میکرد. حدود دو سال در آنجا زندگی کرد. خاطرات بسیاری از این دوران در ذهن ما ثبت شده است. یکی از خاطرات جالب، زمانی بود که حاج قاسم به باغچههای اطراف منزل خود توجه ویژهای نشان داد و گل کاشت. در آن لحظه، پسر آقای رجایی که محافظ حاج قاسم بود، آنجا حضور داشت. حاج قاسم با شوخی و به طور صمیمی، آب به سمت او پرتاب کرد. این لحظه برای ما خیلی خوشایند بود، چرا که نشان میداد حاج قاسم چقدر در کنار مردم راحت و خودمانی بود.
🔻زمانی که حاج قاسم وارد کوچه بیت الزهرا میشد، همیشه صمیمانه به حاج محمود نامجو، برادر خانمش میگفت: «ما اینجا کارهای نیستیم. رئیسهای کوچه عربنژادها هستند. اگر اجازه بدهند در باز میشود، ما میتوانیم وارد شویم، و اگر اجازه ندهند، نمیتوانیم.» این سخنان به خوبی نشاندهنده تواضع بینظیر حاج قاسم بود. او هیچگاه خود را بالاتر از دیگران نمیدید و در تعامل با مردم، همیشه خود را در سطح آنها قرار میداد. این نگاه انسانی و عمیق به مردم، از ویژگیهای برجسته او بود که در طول زندگیاش ماندگار شد.
🔻حاج قاسم سلیمانی در تمامی زمینهها، از جمله خدمت به اهل بیت علیهمالسلام، شخصیت ویژهای داشت. او نه تنها در میدان جنگ شجاع و بیوقفه بود، بلکه در امور روزمره نیز تلاش میکرد تا بهترین خدمات را ارائه دهد. بعد از هر مراسم عزاداری، حاج قاسم هیچگاه اجازه نمیداد کسی دیگر سرویسهای بهداشتی را تمیز کند. خود شخصاً اقدام به تمیز کردن آنها میکرد. این ویژگیها باعث میشد او شهید زنده لقب گیرد؛ زیرا همیشه در دل مردم زنده بود و در خدمت به آنها هیچ تلاشی را فروگذار نمیکرد.
🔻ما بهعنوان اهل محل، با حاج قاسم انس و الفت زیادی داشتیم و حاج قاسم اعتماد کامل به ما داشت. حتی در بحثهای مربوط به امنیت و حفاظت، که گاهی در مراسمات به وقوع میپیوست، از حفاظت تهران خواسته بودند که مغازهمان را چند روز تعطیل کنیم. اما حاج قاسم مخالفت کرد و گفت: «عربنژادهای اینجا از ما هستند.»
🔻همه کسانی که در اینجا خدمت میکنند، روحیه حاج قاسم را دارند. ما زودتر باید ایشان را میشناختیم و برای زائرانی که به اینجا قدمگاه حاج قاسم میآیند، حتی حاضر هستیم کفشهایشان را واکس بزنیم. ما با عشق خدمت میکنیم.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001HGU
@Kayhan_online
گفتوگو با ابو امیر موکبدار زائران اربعین
🔰 از مبارزه با صدام تا خدمت به زوار امام حسین(ع)
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔸در یکی از سفرهای معنوی به عتبات عالیات، بنده و باجناقم به همراه خانوادههایمان، عزم زیارت کربلا کردیم. وقتی به عمود ۱۸۲ رسیدیم، با خانوادهای مهماننواز و خونگرم آشنا شدیم که در دلِ مسیر پرجاذبه نجف تا کربلا، بهطور خودجوش در خدمت زوار امام حسین علیهالسلام بودند. این خانواده، که نمایندهای از روحیهی عاشقانه و فداکارانه خدمت به امام حسین علیهالسلام بودند، بهراحتی دل ما را بهدست آوردند.
🔸ابو امیر، سرپرست این خانواده بزرگ، انسانی با تواضع و بااخلاق بود که همهچیز خود را در راه امام حسین علیهالسلام وقف کرده است. او نهتنها از لحاظ معنوی، بلکه از نظر فیزیکی و مالی نیز تمام توان خود را صرف خدمت به زوار امام حسین علیهالسلام کرده است. در کنار او، برادرش ابو امیر حسن آقا و برادرزادهاش، باسم امیری، نیز در همین مسیر با اخلاص و محبت بیپایان در کنار زوار بودند.
🔸ابو امیر برایم با لحن بسیار زیبای عربی از موکب خود میگوید: «از اول ماه صفر تا اربعین، پذیرای زائران امام حسین علیهالسلام هستیم. اما خدمت ما محدود به این ایام نیست. در کل ماه محرم تا اربعین، زائران ایرانی و عراقی که به اینجا میآیند، پذیرایی میشوند. علاوهبر این، در ایام شهادت ائمه علیهمالسلام نیز مراسمی برگزار میکنیم. درِ موکب ما، در تمام طول سال به روی زائران باز است.»
🔸پدربزرگم، حاج حسین فضل امیری، یکی از مبارزان علیه رژیم صدام بود. خانوادهمان برای در امان ماندن از ظلمهای صدام به ایران مهاجرت کردند و در سال ۱۹۹۱، تنها یک سال پس از مهاجرت، او در شهرستان اهواز درگذشت.
🔸باسم امیری برادر زاده ابو امیر که نقش مترجم را به خوبی ایفا میکند در ادامه توضیح میدهد:
🔻«یک نکتهای را بگویم که قبلاً ابو امیر با پسرعموها و برادرانش تنها یک خیمه داشتند که در اختیار خدمت به زائران امام حسین علیهالسلام قرار میدادند. من خودم آن زمان با آنها نبودم، اما عکسهای قدیمیشان را دیدهام. حالا همان خیمه کوچک تبدیل به این حسینیۀ بزرگ و پر از برکت شده است. همینطور، موکب بزرگی که امروزه راهاندازی کردهاند، همه پر از احساس است. امام حسین علیهالسلام به آنها چیزی داده که قابل وصف نیست. وقتی که به امام حسین علیهالسلام چیزی میدهی، او همیشه بیشتر و بزرگتر از آنچه که دادهای، به تو میدهد.»
🔸امام حسین علیهالسلام نهتنها در دنیای ما بلکه در قلبها و ذهنها نیز پرچم عزت و مقاومت را برافراشته نگاه میدارد. همانطور که حضرت زینب سلاماللهعلیها به امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «روزی اهل ضلال و کافران و مشرکان قصد میکنند که پرچم امام حسین علیهالسلام را زمین بیندازند، اما عجب که این پرچم زمین نمیافتد و خدا این پرچم را بالا و بالاتر نگه میدارد، با همان شیعیانی که دور و بر امام حسین علیهالسلام هستند، این پرچم را بالا میبرد.» این پرچم امروز، نهتنها در خاک کربلا بلکه در قلبهای میلیونها نفر در سرتاسر جهان برافراشته است.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001HK0
@Kayhan_online