گفتوگوی کیهان با رزمندۀ سرافراز محمد حاجیزاده
🔰 خاطرات خواندنی رزمندۀای از سرزمین دلیران تنگستان و دشتستان
#سیدمحمد_مشکوهًْالممالک
🔸با شوق و علاقه فراوان پای صحبت رزمنده دلیر حاج محمد حاجیزاده نشستیم تا برایمان با لهجه شیرین بوشهری از رشادتهای رزمندگان هشت سال دفاع مقدس سخن گوید.
🔸جانباز حاجیزاده از غیورمردان سرزمینمان سخن گفت؛ از جوانمردی جوانان کشورمان، ایثارگری برادران رزمنده و گذشتن از خود و ماندن غواصان زیر پای رزمندگان برای حفظ ذرهذره این خاک.
🔸ایثارگر سرافراز هشت سال دفاع مقدس از دلاوریها و فعالیتهای انقلابیاش سخن میگوید. تنها شانزدهسال داشت که با شجاعت تمام اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) را با مشقت فراوان به منزل میآورده و با کاربن به تعداد زیاد منتشر میکرده و بهدست دانشآموزان، دانشجویان و هر طالب حق و عدالتی میرسانده است.پس از انقلاب و شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ جزء نخستین رزمندگان از گروههای اعزامی به جبهه بود و پنج سال در جبهه ماند و چند بار هم به درجۀ ارزشمند جانبازی مفتخر شد.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/fa/news/284697
@kayhan_online
گزارش خبرنگار کیهان از سفر به کرمان در پنجمین سالگرد حاج قاسم
🔰 سفر به دیار سربازانی که اسطوره شدند
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔸در روز سهشنبه، ۴ دیماه ۱۴۰۳، به همراه همکاران عزیزم، آقای فرنوش بلوچی حسینی و احمد رحیمی، برای این سفر معنوی به کرمان میروم. این سفر، سفری است برای یادآوری شهیدانی که با خون خود چراغ راه شدند و برای یافتن آرامشی که در این روزهای پرفشار، بیش از همیشه به آن نیاز داریم. مزار حاج قاسم سلیمانی در کرمان، جایی که روح و یاد او همواره در آنجا زنده است، مقصد نهائی ما خواهد بود. جایی که با حضور در آن، میخواهیم به دلهایمان آرامش بخشیم و به یاد همه شهدای مقاومت، از جمله حاج قاسم، دلی دوباره پیدا کنیم.
🔸این سفر، نه تنها یک سفر فیزیکی به کرمان، بلکه یک سفر معنوی و روحانی است. سفری برای جستوجو در دلام، برای پاسخ به سؤالاتی که در دل دارم و برای رسیدن به آرامشی که تنها در کنار یاد حاج قاسم سلیمانی و در مزار او میتوانم بیابم. در این سفرنامه، شما را نیز همراه خود خواهم برد تا در کنار هم، از این لحظات معنوی بهرهمند شویم.
🔸وقتی به مزار رسیدیم، ساعت ده شب بود. اما برخلاف انتظارم، هنوز هم جمعیتی در حیاط آرامگاه حضور داشتند. همه چیز در سکوت شب و زیر نور ملایم لامپها، به نظر خاص و معنوی میآمد. کودکانی با چشمان پرسشگر، نوجوانانی با نگاههای پر از آرزو، جوانانی با دلهایی که در پی پیدا کردن امید بودند و سالخوردگانی که گویی در جستوجوی آرامش و تسکین آمده بودند، همه اینجا بودند. انگار هر کسی چیزی در دل داشت که نمیتوانست به کلمات تبدیل کند و آمده بود تا در این مکان، کمی از دردهای درونیاش را تسکین دهد.
🔸در گلزار شهدای این مکان، یکی از چیزهایی که بیشتر از همه چشمم را به خود جلب کرد، سنگ مزار شهدای حادثه تروریستی سال گذشته بود که در گوشهای از محوطه قرار داشت. به جز سنگ مزارها، تصاویری از این شهدا نیز بر دیوار نصب شده بود. یکی از این تصاویر، عکسی از یک خردسال بود که با کاپشن صورتی معروف شد. کودکی که در این عکس نماد معصومیت و مظلومیت بود. عکس این کودک که در سر مزار خود نصب شده بود، قلبم را فشرد.
🔸در کنار این عکس، بنری دیگر به یاد شهیده ریحانه سلطانینژاد و دیگری به یاد شهیده رقیه، دختر کوچک غزه که در همان لباس صورتی معروف شده بود، نصب شده بود.
🔸نگاه کردم و به این فکر کردم که این دو کودک، با وجود اینکه یکی در ایران و دیگری در غزه جان باختهاند، در حقیقت هیچ تفاوتی ندارند. چون قاتلان هر دو، یکی هستند. آنها با یک ظلم و ناعدالتی مشترک روبهرو شدند و به دست دشمنان بشریت، جان دادند.
🔸تنها صدای وزش باد و گاهی صدای آرام قرآن که از بلندگوهای حیاط به گوش میرسد، فضا را پر کرده است. اما آنچه که بیشتر از هر چیزی در این لحظات به چشم میآید، حضور حاج قاسم در میان این جمع است. حضوری که در دل هر یک از این افراد، همچنان زنده است.نگاهم به آرامگاه میافتد و اینجا، در این لحظه، همه سؤالاتم بیجواب میمانند. حاج قاسم، با آن روحیهاش، با آن عزت نفس و با آن همت بلند، چه چیزی در دل این مردم کاشته بود که حالا، همه از کوچک و بزرگ، در اینجا به نوعی آمدهاند؟ آیا چیزی بیشتر از آرامش و دلگرمی میتوان یافت؟ احساس میکنم اینجا دیگر هیچچیز به اندازه سکوت و احترام به یاد حاج قاسم معنی ندارد.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001Gny
@Kayhan_online
مسئول روایتگران ایثارگر کرمان در گفتوگو با کیهان مطرح کرد
🔰 حــاج قاســم سلیمـانــی از فرماندهی مقاومت تا نماد جهانی ایستادگی
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔻من احمد حمزهای، بازنشسته سپاه، هستم. آشنایی من با سردار سلیمانی به سال 1360 باز میگردد. در آن زمان من حدود ده، یازده ماه در جبهه بودم و پاسدار شده بودم. در لشکر ثارالله (ص) به عنوان مربی آموزش نظامی فعالیت میکردم، جایی که حاج قاسم فرمانده این لشکر بودند، البته در آن زمان لشکر هنوز تیپ بود. به همین دلیل، ارتباط ما از همان ابتدا شکل گرفت، چرا که عمده فعالیتهای حاج قاسم در حوزه آموزش و مربیگری بود.
🔻قبل از آنکه ارتباط نزدیکتری پیدا کنیم، در زمان حضور من به عنوان بسیجی در تیپ ثارالله (ص)، با حاج قاسم یک آشنایی عمومی داشتیم. سلام و علیکهایی که آن زمان میان یک بسیجی ساده و فرمانده تیپ رد و بدل میشد، با ارتباطات فعلیمان تفاوت بسیاری داشت. ولی در جبهه و در شرایط عملیاتی، این آشنایی بیشتر و عمیقتر شد.
🔻در حین عملیاتها، نقش سردار سلیمانی در هدایت و هماهنگی نیروها بسیار برجسته بود. فرماندهی عملیاتها و ارتباطات مداوم با بیسیم، بخشی از وظایف سردار بود. او به دقت و بموقع فرمانهای لازم را صادر میکرد و به تمامی فرماندهان و گردانها توصیهها و توجیهات لازم را ارائه میداد.
🔻حاج قاسم سلیمانی معتقد بود که در میدان جنگ، ما دو سلاح داریم: یکی سلاح معنوی، که همان ایمان است، و دیگری سلاح فیزیکی که در برابر سلاحهای پیشرفته دشمن چندان مؤثر نیست. بنابراین، باید بیشتر به سلاح اولی، یعنی ایمان و تقوا، اتکا کنیم. حاج قاسم همواره بر این تأکید داشت که باید روی ایمان و تقوای خود کار کنیم، زیرا ایمان و توسل به خدا از اهمیت ویژهای برخوردار است. او در کنار آموزشهای نظامی، همیشه به ارتقای معنویت نیروها نیز توجه داشت.
🔻حاج قاسم همیشه به نیروهایش میآموخت که در میدان جنگ باید خود را نجات دهند و به دیگران تکیه نکنند. در یک آموزش، زمانی که یکی از سربازان در سنگر زخمی شد و شروع به خونریزی کرد، حاج قاسم با خونسردی به او گفت که «هیچ کس نمیتواند به دادت برسد. باید خودت برای خودت فکری کنی و جلوی خونریزی را بگیری.» این آموزش به نیروها نشان میداد که در شرایط بحرانی، باید تنها به خود تکیه کنند.
🔻حاج قاسم سردار شد، نه فقط به خاطر تجربیات نظامیاش، بلکه به دلیل روحیهای که همیشه بر اساس معنویت و خدمت به خدا بود. اکثر فرماندهان و کسانی که در جنگ شهید شدند، از قشر مستضعفین و کسانی بودند که مثل حاج قاسم در برابر سختیها تاب آوردند. حاج قاسم، با پشتکار و ایمان به خدا، به مقام فرماندهی رسید. او در جنگهای جنوب شرق کشور به عنوان یکی از فرماندهان میدانی شناخته شد و در این مسیر از شهید شدن دوستانش درسهایی آموخت که به او کمک کرد تا به فرماندهی که امروز میشناسیم، تبدیل شود.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001H1q
@Kayhan_online
گفتوگو با پدر شهیدان محمدامین و ریحانه
🔰 ریحـانه دختر ۱۸ ماهه مقاومت
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔻پیمان سلطانینژاد همسر شهیده فاطمه سلطانینژاد و پدر شهید دانشآموز هشت ساله محمدامین سلطانینژاد و پدر سوگلی شهدای کرمان ریحانۀ عزیز، ملقب به «دختر کاپشن صورتی با گوشوارۀ قلبی». بنده متولد هجدهم شهریورماه سال ۱۳۶۴ و اصالتاً اهل دهستان کیسگان، شهرستان بافت و بزرگ شدۀ خود کرمان هستم. همسرم نیز بزرگشده و تحصیلکردۀ خود کرمان بود و پسرم در همین شهر تحصیل میکرد. افتخار من این است که جانباز بازنشستۀ نیروی انتظامی هستم و خودم و همسرم هر دو، در خانوادهای کاملاً انقلابی، مذهبی، متدین و پای کار نظام تربیت شدهایم.
🔸همسرم متولد هجدهم خردادماه سال ۱۳۷۳ بود و با هم حدود نُه سال اختلاف سنی داشتیم و حدود سال ۱۳۹۴ ازدواج کردیم. حاصل این زندگی دو فرزند به نامهای محمدامین و ریحانه است.
🔸ریحانه، دخترم، رنگ اتاقش صورتی بود و تمام وسایلش حتی کفش و دمپاییاش صورتی بود. او عاشق جشن تولد و شمع بود. اکنون، افتخار ما این است که در گلزار شهدای کرمان، سه شهید داریم و این افتخار را بهویژه با تقدیم دختر عزیزمان ریحانه به دست آوردهایم.
🔸همسرم قبل از ریحانه، که در زمان همهگیری کرونا هم بود، بچهاش سقط شد. ما گوسفندی نذر کردیم تا بین کارگران شهرداری توزیع کنیم تا فرزند بعدیمان سالم باشد. بچۀ بعدی ما هم به اصرار محمدامین بود، که میگفت من دوست دارم آبجی داشتهباشم. تا اینکه همسرم باردار شد و ما خواستیم او را نامگذاری کنیم. من دوست داشتم نام دخترم کوثر یا فاطمه باشد. همسرم هفت ماهه بود، ولی هنوز اسم بچه را انتخاب نکردهبودیم. تا اینکه وضوگرفتیم و جمع شدیم و نیت کردیم. هر کسی اسمی انتخاب کرد. محمدامین چند تا اسم گفت. من کوثر و همسرم نامهای ریحانه و فاطمه را انتخاب کرد و نهایتاً اسم زیبای ریحانه انتخاب شد. چه در خانوادۀ خودم و چه در خانوادۀ همسرم، همه ریحانه را دوست داشتند.
🔸ما در گلزار شهدای کرمان موکب داشتیم، اما بنده متاسفانه سر کار بودم و موکب هم مال اداره برادر همسرم بود. ریحانه، محمدامین، مادر و خالهها و داییاش، بهطور خودجوش از سه روز قبل آنجا بودند و از میهمانان حاج قاسم و زائرین پذیرایی میکردند.
🔸آن روز حوالی ساعت ۲ بود که با همسرم تماس گرفتم و حدود ۱۵ دقیقه با او صحبت کردم. او از لذتی که آنجا داشت تجربه میکرد برایم میگفت. ولی من همچنان میگفتم که کاش امروز را نمیرفتید. گفت: «نه، لذتی که حالا گلزارشهدا دارد، هیچوقت دیگری ندارد.» گوشی را که قطع کردم، همکارم پرسید: «پیمان از بچهها خبر داری؟» گفتم: «بله همین حالا با همسرم حرف زدم.» گفت: «انگار کپسول گاز ترکیده و ظاهراً چند نفر هم زخمی شدهاند.» گفتم: «شایعه نکنید. دروغ میگویند تا مردم بترسند.» ده دقیقه که گذشت، دوباره آمد و گفت: «میگویند داعش حمله کرده و چند نفر کشته شدهاند.» گفتم: «مگر میشود؟ من همین الان با همسرم حرف زدم!» با همسرم که تماس گرفتم، جواب نداد. با ماشین راه افتادم. خیابان ترافیک شدیدی بود. یگان امداد، آمبولانسها آژیرکشان! همه داشتند سمت گلزار میرفتند. دود زیادی از سمت گلزار پیدا بود.
🔸وقتی ریحانه را در آن وضعیت دیدم، نفسم داشت بند میآمد و به این فکر میکردم که همسرم و پسرم زندهاند و من در مورد ریحانه به آنها چه بگویم! بگویم ریحانه از دنیا رفته! البته باز خدا را شاکرم، چون اگر همسرم زنده بود و دختر و پسرم رفتهبودند، یا یکی از آنها بود و بقیه نبودند، چه باید میکردم؟!
🔸اکنون یکسال گذشته و دیگر صدای بازی و جیغ و دادهای ریحانه در این خانه بلند نیست. دفتر تکالیف محمدامین وسط خانه پهن نیست. خانه کاملاً سوت و کور شده. من ماندهام و سه تکه سنگ سرد در گلزار شهدا، که پنجشنبه، جمعهها به آنها سر میزنم. اما من شکر میکنم و کاری جز این از دستم برنمیآید. همسایهها هم تعجب میکنند که من در این خانه چطوری زندگی میکنم! ریحانه بار سنگینی بر دوشم گذاشته و کاری کرده که جز تحمل چارۀ دیگری نیست. اگر فرزندم با تصادف یا حادثۀ دیگری از دنیا میرفت، به خدا برایم قابل تحمل نبود. اما اکنون میدانم که طرفم فقط حاج قاسم است و چیز دیگری به غیر از حاج قاسم نمیتوانست تحملم را تا این حد بالا ببرد. من هر جا که میروم، با افتخار میگویم که همشهری حاج قاسم هستم.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001HAA
@Kayhan_online
گفتوگو با ابو امیر موکبدار زائران اربعین
🔰 از مبارزه با صدام تا خدمت به زوار امام حسین(ع)
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔸در یکی از سفرهای معنوی به عتبات عالیات، بنده و باجناقم به همراه خانوادههایمان، عزم زیارت کربلا کردیم. وقتی به عمود ۱۸۲ رسیدیم، با خانوادهای مهماننواز و خونگرم آشنا شدیم که در دلِ مسیر پرجاذبه نجف تا کربلا، بهطور خودجوش در خدمت زوار امام حسین علیهالسلام بودند. این خانواده، که نمایندهای از روحیهی عاشقانه و فداکارانه خدمت به امام حسین علیهالسلام بودند، بهراحتی دل ما را بهدست آوردند.
🔸ابو امیر، سرپرست این خانواده بزرگ، انسانی با تواضع و بااخلاق بود که همهچیز خود را در راه امام حسین علیهالسلام وقف کرده است. او نهتنها از لحاظ معنوی، بلکه از نظر فیزیکی و مالی نیز تمام توان خود را صرف خدمت به زوار امام حسین علیهالسلام کرده است. در کنار او، برادرش ابو امیر حسن آقا و برادرزادهاش، باسم امیری، نیز در همین مسیر با اخلاص و محبت بیپایان در کنار زوار بودند.
🔸ابو امیر برایم با لحن بسیار زیبای عربی از موکب خود میگوید: «از اول ماه صفر تا اربعین، پذیرای زائران امام حسین علیهالسلام هستیم. اما خدمت ما محدود به این ایام نیست. در کل ماه محرم تا اربعین، زائران ایرانی و عراقی که به اینجا میآیند، پذیرایی میشوند. علاوهبر این، در ایام شهادت ائمه علیهمالسلام نیز مراسمی برگزار میکنیم. درِ موکب ما، در تمام طول سال به روی زائران باز است.»
🔸پدربزرگم، حاج حسین فضل امیری، یکی از مبارزان علیه رژیم صدام بود. خانوادهمان برای در امان ماندن از ظلمهای صدام به ایران مهاجرت کردند و در سال ۱۹۹۱، تنها یک سال پس از مهاجرت، او در شهرستان اهواز درگذشت.
🔸باسم امیری برادر زاده ابو امیر که نقش مترجم را به خوبی ایفا میکند در ادامه توضیح میدهد:
🔻«یک نکتهای را بگویم که قبلاً ابو امیر با پسرعموها و برادرانش تنها یک خیمه داشتند که در اختیار خدمت به زائران امام حسین علیهالسلام قرار میدادند. من خودم آن زمان با آنها نبودم، اما عکسهای قدیمیشان را دیدهام. حالا همان خیمه کوچک تبدیل به این حسینیۀ بزرگ و پر از برکت شده است. همینطور، موکب بزرگی که امروزه راهاندازی کردهاند، همه پر از احساس است. امام حسین علیهالسلام به آنها چیزی داده که قابل وصف نیست. وقتی که به امام حسین علیهالسلام چیزی میدهی، او همیشه بیشتر و بزرگتر از آنچه که دادهای، به تو میدهد.»
🔸امام حسین علیهالسلام نهتنها در دنیای ما بلکه در قلبها و ذهنها نیز پرچم عزت و مقاومت را برافراشته نگاه میدارد. همانطور که حضرت زینب سلاماللهعلیها به امام سجاد علیهالسلام فرمودند: «روزی اهل ضلال و کافران و مشرکان قصد میکنند که پرچم امام حسین علیهالسلام را زمین بیندازند، اما عجب که این پرچم زمین نمیافتد و خدا این پرچم را بالا و بالاتر نگه میدارد، با همان شیعیانی که دور و بر امام حسین علیهالسلام هستند، این پرچم را بالا میبرد.» این پرچم امروز، نهتنها در خاک کربلا بلکه در قلبهای میلیونها نفر در سرتاسر جهان برافراشته است.
#فرهنگ_مقاومت
https://kayhan.ir/001HK0
@Kayhan_online
گفتوگوی کیهان با خواهر روحانی شهید سید محمد اسحاقی«وحیدی»
🔰 از مسجد کرامت تا قله ۱۱۵۰
👤 #سیدمحمد_مشکوهالممالک
🔻من نجمهسادات اسحاقی خواهر شهید سید محمد هستم. پدرم عالِم عامل و در مسیر حضرت امام(ره) و انقلاب به تبلیغ شریعت ناب الهی مشغول بودند.
برادرم سید محمد فرزند سوم خانواده، متولد ۱۳۴۰ و از من حدود شش سال بزرگتر بود.
🔻سید محمد از همان اوایل نوجوانی تصمیم گرفت درس طلبگی بخواند و وقتی با پدرم عنوان کرد، ایشان از این تصمیم او خیلی خوشحال شدند. وقتی مبارزات شروع شد او بهعنوان یک طلبه جوان انقلابی در همه عرصهها حضور فعال داشت. همیشه متعجب بودیم از اینکه او با این همه فعالیتهای غیردرسی، چه موقع به درسهایش میرسد؟!
🔻 در مبارزات علیه رژیم شاه، با تأسی از شهید نوابصفوی شجاعانه، بدون ذرهای ترس فعالیت میکرد و حتی مادرم را نیز وارد فعالیتهای انقلابی کرده بود. مثلاً گاهی همسر شهید نوابصفوی سخنرانی داشتند و مادرم در آن جلسات روشنگری شرکت میکرد.
🔻بهنظر من احترام به پدر مادر و همینطور اخلاصی که داشت باب شهادت را به روی او گشود. به هیچ چیز، نگاه مادی نداشت و همه کارهایش در راه خدا و اسلام بود. حضورش را در زندگیمان واقعاً احساس میکنیم و در تمام این سالها که جسمش در کنارمان نبوده، عطر فداکاریهای او و سایر شهدا استشمام میشود و از برکت ایثار آنان بهره مند هستیم و همیشه از آن عزیزان خدا میخواهیم که برای عاقبت بخیری ما و فرزاندانمان دعا کنند و مارا در جهت حفظ ارزشها و آرمانهای انقلاب یاری رسانند.
🔻در عید نوروز همیشه برای صلهرحم پیشقدم بود. نه با زبان، بلکه با عمل و اقدامش ما را هم به این کار تشویق میکرد و علاوه بر فامیل نزدیک، به فامیل دور هم سر میزد و از آنها یاد میکرد.
🔻سید محمد به صدیقه طاهره(س) ارادت خاصی داشت و نحوۀ شهادت و شکافتن پهلوی او ما را به یاد شهادت حضرت زهرا(س) میانداخت. شاید به خاطر همین علاقه و ارادت بود که شهادتی اینگونه برایش مقدر شد. همرزم شهید عزیز میگوید در لحظه شهادت کنار او بودم و دیدم که این کلمات را تکرار میکند: «ای خدا، یا امام زمان، ما سرباز تو هستیم.»
#فرهنگ_و_مقاومت
https://kayhan.ir/001Ida
@Kayhan_online