@iransedaD1738742T14696858(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
3.81M
🏞در جنگلی قدیمی حیوانات زیادی زندگی میکردن.
🐒در بین اونها میمون پیری بود که دیگه نمیتونست برای خودش غذایی پیدا کنه و همون مقدار کم غذایی رو که پیدا میکرد، براش کافی بود.
🌳 اون دوستان زیادی نداشت. در نزدیکی میمون درخت انجیری بود که ... .
🔎موضوعات قصه
#میمون
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
@iransedaD1738131T11068187(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.08M
🏕️یه جنگل سرسبز و بزرگ بود که با تغییر هر فصل رنگش عوض میشد. 🐅حیوونا با عوضشدن رنگ جنگل متوجه میشدن که چه فصلی اومده. 🐒توی این جنگل یه میمون کوچولو زندگی میکرد. میمون با اومدن فصل پاییز یه تصمیم عجیب گرفت... .
🔎موضوعات قصه:
#میمون
#پاییز
#سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/a51627
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737005T16640992(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4.2M
🐰در روستایی زیبا، سه بچه خرگوش در کنار پدر و مادرشان زندگی می کردند.
❣اولی تنبل، دومی بازیگوش و سومی زرنگ بود.
🐇روزی بابا خرگوش و مادر خرگوش تصمیم گرفتند به فرزندانشان پیشنهادی بدهند....
🔎موضوعات قصه
#خرگوش
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
@iransedaD1736522T14900126(Web)-mc-mc.mp3
زمان:
حجم:
3.56M
😓جالی خجالتی است. او نمی تواند چیزهایی که بلد است را به دیگران نشان دهد.
🎂جشن تولد جالی هم خندهدار بود. دوستان او آمده بودند تا تولدش را تبریک بگویند، اما او زیر میز قایم شده بود.
🔎موضوعات قصه
#خجالتی
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸 @koodak_iranseda
🔸 @koodak_iranseda
@iransedaD1739082T13892345(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4.96M
🐒بچه میمون قصهی ما اونقدر نامرتب و بازیگوش بود که همیشه مامانش از دستش دلخور بود.
🤔 اون بعد از تموم شدن کارهاش و استفاده از وسایلش، هیچ کدوم رو سر جاش نمیذاشت. تا اینکه یه روز... .
🔎موضوعات قصه:
#نقاشی
#شب_بخیر_کوچولو
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/r68890
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1739078T14110187(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4M
🏠یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. توی خونه قشنگ، یه عروسک کوچولو گوشه اتاق ایستاده بود که ناگهان صدایی شنید! صدا، صدای کیف مادر دختر کوچولو بود...
👜کیف خیلی ناراحت بود چون دختر کوچولو بی اجازه به کیف مادرش دست می زد ...
🔎موضوعات قصه:
#عروسک
#سیبک_و_قصه_های_مادربزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/a51627
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda