#یه‌حبه‌نور✨ ‌ 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

اصل قضيه "عشق " است (مقام معظم رهبری :اگر در زندگي محبت وجود داشت، سختي‌هاي بيرون خانه آسان خواهد شد. براي زن هم سختي ‌هاي داخل خانه آسان خواهد شد.) و آغاز زندگی شیرین دخترم معصومه... خوشبخت باشی عزیزم #رواق‌دارالحجه #عروسکام #روزنوشت 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

بریم که تورمون رو پهن کنیم و یه کتاب مشتی شکار کنیم😉🎣 کتاب «آسمانی نشان ، آسمانی بمان!» ⬇️ ⬇️ ⬇️ ⬇️

‌#روزنوشت📝 این کتاب توصیه ی خیلی از بزرگان و اهالی کتاب بود منم تصمیم گرفتم بخونمش! شاید برای اونایی که خیلی تو فضای مذهبی نیستن و روحیه ی فمینیست هم دارن در ابتدا توصیه نشه و نیازمند پیش نیاز مطالعاتی باشه ! موضوع کتاب: درباره نقش اصلی زن در جامعه و اولویت زندگی خانومهاست ! افرادی که برای ادامه تحصیل و رشته ی تحصیلی و انتخاب شغل و آینده شون دچار تردید و شک هستن و از طرفی تمایل به رشد و حرکت به سمت تعالی دارن انتخاب خوبیه ! اما به چند دلیل به دخترای جووون که به دنبال حقیقت هستن و حق پذیرن توصیه میکنم: 1⃣اول از همه اینکه زبان نویسنده ی کتاب کاملا صریح و بدون تعارف هست! این یکی از نکات مثبت کتابه که دوپهلو یا با تردید حرف نمیزنه و کاملا به اصطلاح آب پاکی رو میریزه رو دستت و دقیق بهت حرف آخر رو اول میزنه ! 2⃣دوم اینکه از رفرنس های قرآنی و روایی استفاده میکنن و حرفهاشون پشتوانه ی محکمی داره و همه حرفهاشون با مستندات دینی ارائه میشه 3⃣سوم از تجربه های واقعی آدمها در انتقال مطلب استفاده میکنه که باعث میشه همزادپنداری در خواننده موجب پذیرش بیشتر بشه 4⃣چهارم اینکه بدون سانسور پرسشهای مخاطب ولو بازبان تلخ و تند و تیز رو منتشر کرده و قدم به قدم جواب میده 5⃣پنجمین ویژگی کتاب ترسیم باورهای غلط و اشتباه آدمها و جامعه است و درکنارش راهکار و راه حل ارائه میده 6⃣ششم از دیالوگ های فرضی برای موقعیت های گوناگون استفاده میکنه که باعث میشه تلنگرهای خوبی در خلال حرفهاش به آدم زده بشه و یه جورایی از خواب غفلت بیدارت میکنه خلاصه اینکه این کتاب میتونه یه انتخاب خوب در روشن کردن مسیر آینده ی دخترخانومهایی باشه که دوست دارن فاطمی زندگی کنن و زندگی نورانی و الهی داشته باشن✨ ‌ اینم لینک خرید🛒: https://B2n.ir/aemanier #کتاب_تور 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

مختصری از اونچه گذشت...😍 شاتوت⁴ به زودی✌️🏻 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

「وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ」 آنها نهایت مکر و نیرنگ خود را به کار زدند؛ و همه مکرها و توطئه‌هایشان نزد خدا آشکار است. -آیه۴۶سوره‌ابراهیم #یه‌حبه‌نور✨ 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از این می خورم با تو و دیگر غمِ دنیا نخورم... #شعرنوش☕️ 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

همه خیال می‌کنند آمدن یک نوزاد یعنی شروع شادی، صدای خنده‌های بی‌بهانه، و خانه‌ای گرم و روشن... من هم همین فکر را می‌کردم... تا روزی که حسین آمد. او هدیه‌ی اجابت دعای محرم بود؛ وقتی کنار جمعیت زنجیرزنان ایستاده بودم و رو به کربلایی که نرفته بودم، برادری خواستم از خواهر داشتن می‌ترسیدم؛ بس که دعوای دختر‌دایی‌هایم را دیده بودم. هنوز کودک بودم، اما نذر کردم اگر برادر شد، نامش "حسین" باشد. نمی‌دانستم پاییز می‌تواند وسط بهار بیاید... هشت فروردین بود؛ باران می‌بارید، اما در خانه‌ی ما، غم می‌چکید. حسین، با ستون فقراتی خم و عضلاتی ضعیف، آمده بود تا زندگی‌مان را سخت‌تر، یا شاید عمیق‌تر کند. پزشکان گفتند: «نشستن؟ شاید. راه رفتن؟ بعید. زندگی معمولی؟ بسیار کم احتمال دارد.» مادرم شبانه‌روز می‌گریست؛ و من با تمام سادگی کودکانه‌ام هر شب با خودم می‌گفتم شاید همه‌اش اشتباه باشد. اما زندگی، جدی‌تر از خیال‌های من بود... مشهد، آرزویی دور بود اما نذر مادرم، ما را به حرم کشاند؛ نذری که از دل اشک‌ها بسته شده بود در شلوغی صحن انقلاب، گم شدم دقیق‌تر بگویم: خودم را گم کردم تا پیدا شوم. می‌خواستم تا بخش گمشده‌ها بروم، اما صدای پدرم رسید دیر بود، آرزویم به هم ریخت، اما چیزی در من عوض شد. فهمیدم اینجا، آدم‌ها گم می‌شوند تا پیدا شوند.🕊️ برگشتیم و خانه، میدان عاشقانه‌ترین آزمون صبر شد. مادرم نتوانست از همه‌ی مرخصی زایمانش استفاده کند. او و پدرم بیشتر کار کردند، تا بتوانیم مسیر سخت درمان را طی کنیم... خدا اجابتم کرده بود؛ اما نمی‌دانستم گاهی اجابت، امتحان است. به حضرت معصومه (س) قول دادم برای برادرم خواهری کنم. خواهری، از جنس ایستادگی! من شدم مربی کوچک حسین؛ اسباب‌بازی‌ها را به میله آویزان می‌کردم، با برنامه عمو پورنگ بالا پایین می‌پریدم، تا دست‌های کوچکش را به حرکت وادارم. هر حرکت، هر تلاش کوچک، یک پیروزی بود. اولین‌بار که گفت «بابا»، صدایش انگار از بهشت آمده بود؛ همان‌جایی که، از زیر پای مادرم قد کشیده و با اشک‌هایش شکوفه زده بود. مادرم نذر کرده بود هر سال قربانی بدهد، حتی اگر یخچال خانه خالی باشد. یک‌بار صاحب دکه‌ی آبی سر خیابان گفت: «اولین آبگوشت زندگی مشترکم را با نذر مادرت خوردم.» آن لحظه، بغض کردم. حسین، حتی در ناتوانی‌اش، بانی برکت شده بود... حالا او شاگرد اول مدرسه است، قبل از رسیدن به سن تکلیف، نماز می‌خواند و در دفتر خاطراتش نوشته: «خدایا کمکم کن خوب درس بخونم تا بچه‌ها رو درمان کنم.» و من؟ من با حسین بزرگ نشدم؛ با او بالا رفتم. او نیامد تا زندگی‌مان را سخت کند؛ او آمد تا به زندگی‌مان معنا بدهد🌱. رابطه‌ی ما فقط خواهر و برادری نیست؛ روایت امید است؛ تکه‌ای از کربلا، بارانی از دعای محرم، نوری از حرم امام رضا، و وعده‌ای برای فرداهایی روشن‌تر... ✨ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پ.ن: شاید تو هم زندگیت یک راوی کم داره! اگه فکر میکنی روایت زندگی شما هم خوندنی هست و میخوای قصه اش رو اینجا دورهم بخونیم و درس بگیریم به اکانت : @Chanel32chanel32 پیام بده و قصه ی زندگیت رو برامون بگو تا ما بنویسیمش ! ویس قصه ی زندگی با شما و نوشتنش شبیه روایت های قشنگ نگاهینو با ما:)🫧 منتظریم... #نگاهینو 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

متاسفم:/ ! چرا؟ چون یه عده آقاپسرا هستن که یکی از شرایطشون برای انتخاب همسر اینه که حتما شاغل باشه!💸 اینو خیلی راحت هم بیان میکنن که اگه شاغل نبود اصن نمیرم خواستگاریش! قابل توجه دخترخانوما! یه همسر خوب باید مردانگی اش رو بهتون اثبات کنه ! کسی که از همون اول میخواد به درآمدِ خانومش تکیه کنه، نمیتونه خودش تکیه گاه معتبری باشه و با اطمینان نمیتونین بهش بگین تکیه گاه! مرد باید با توکل به خدا، به نیروی بازوش تکیه کنه نه اینکه از همین اول چشمش به جیب زنش باشه! حتی اگه توجیه آقاپسر اینه که توی این دوره زمونه با حقوق یه نفر نمیشه یه زندگی رو اداره کرد و بهم یه موردی رو معرفی کن که شاغل باشه، بازم نباید بهش کسی رو معرفی کرد چون هر زنی توی زندگیش به مرد به عنوان تکیه گاه نگاه میکنه و این مرد با این مدل نگاه فاقد این ویژگیه!!! #دل‌خواه🖇 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

هنری به نام دانستن...📚 #لیل 3⃣2⃣ | @m_fayaz96

#یه‌حبه‌نور✨ 3⃣2⃣ | @m_fayaz96