• سیودو | فیاض •
سلام و نور به همه ی همراهان سی و دو✨. ویژه سلام میکنم به عزیزانی که در استانهایی زندگی میکنن که بیشت
نآمه ای برایِ "از این روزها نوشتن".
بعضی وقت ها، آدم کم میآورد در مقابل کلمات و احساساتش و در مقابل زندگی؛ اما یک لحظه فکر میکنم،اصلاً منظورم از کلمهٔ "زندگی" چیست؟ و مکث میکنم. یاد دوره های بینهایتشو میفتم، یاد حس نشاط و تحولی که بعد از یاد گرفتن هر مبحث داشتم،هرکدامشان یک دریچهٔ جدید به رویم باز میکردند،قلبم هربار احساس میکرد حقیقتی به لطافت گلبرگ های نرگس دیوارههایش را لمس میکنند،انگار تازه فهمیده بودم زندگی واقعی چیست، به معنایِ حقیقی کلمه روحم جلا پیدا کرده بود. صدای اساتید در گوشم میپیچد، جملات انسان شناسی،خداشناسی و معاد شناسی از ذهنم عبور میکنند؛ یک لحظه مکث میکنم، اجازه میدهم جهانم برای یک لحظه متوقف شود؛ یک نفس عمیق میکشم، طوری که فقط خودم بشنوم میگویم همهٔ اینها توحید را فریاد زده بودند! و قلب و ذهن من دقیقا تشنهٔ همین ها بود، تشنهٔ معارف ناب الهی، تشنهٔ توحید؛
حالا وقتش است از خودم بپرسم: چرا داری در حال وهوای بهت زدگیِ عجیب روزهایی به نام "جنگ" غرق میشوی؟ یادت رفته چهار سال پیش قلبت چطور بوسیلهٔ تزریق نورِ حق و آشنایی با مفاهیم توحیدی زنده شد؟ یادت رفته چطور آرامشی عمیق روحت را در آغوش گرفت؟ این قلب هنوز هم همان است.شاید غبارهایی از غم و غفلت رویش سنگینی کنند اما باید یادش بیاوری، باید ذکرِ حضرت دوست را یادش بیاوری، رمز زنده شدنش را، رمز زنده شدنمان....
و اما میخواهم به تویی که این نامه را میخوانی بگویم: یک لحظه خودت و زندگیات را مرور کن، شاید توهم تجربه ای از جنس تجربهٔ من داشته باشی، تجربه ای که لازم است این روزها بیشتر به آن فکر کنی، برای رقیق تر شدن و آرام گرفتن هرچه بیشتر قلبت💌
/فاطمه،از حوالیِ دیارِ برادر امام رضایِ جآن📬/
#کبوتر
#روایت_چهلودوم
https://eitaa.com/m_fayaz96