eitaa logo
م . حسینی
808 دنبال‌کننده
384 عکس
56 ویدیو
1 فایل
نکته‌ای بود در خدمتم @M_O_Hosseini
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۶۴ دختری جوان و بی‌حجاب و با پوششی افتضاح آمده که راهنمایی‌مان کند. لحظه‌ی اصابت، ده پانزده متر با قلب انفجار فاصله داشته اما زخم هم برنداشته بود.. گفت: «صاحب خانه‌ی من یک حاج خانمِ. گفته بود اگه می‌شه اجاره‌ت رو با تاخیر نده، چون همه‌اش می‌ره برا ایتام. منم بخاطر همین کار خیر، اجاره‌ام را حتی چند روز زودتر می‌دادم. فکر کنم بخاطر همین، خدا منو حفظ کرده» @m_o_hoseini
قسمت ۶۵ حدودا پنجاه، شصت ساله بود و خانم. نیمچه لچکی رو سرش بود و از مصادیق با حجابی در تهران شمرده می‌شد. با اضطراب و گریه گفت: «حاج آقا من می‌ترسم دوباره جنگ بشه، من ناراحتی اعصاب دارم، یعنی دوباره جنگ می‌شه؟» دروغ چرا... «بله خانم، این جنگ فقط با نابودی اسرائیل تموم میشه، اما...» با ادبیات خودش، از قدرت ایران و طرح جمهوری اسلامی برای نابودی اسرائیل و دست بالای ما در تغییر نظم و آرایش عالم گفتیم...خساراتی که اسرائیل خورده و در خبرها شنیده را برایش معنا کردیم. فهمید داریم هزینه‌ی پیشرفت را می‌دهیم. فهمید آن که دارد ذره ذره آب می‌شود اسرائیل است. جان گرفت، قامت راست کرد. شجاع شد و رفت @m_o_hoseini
قسمت ۶۶ کارشناس هوافضا آمده و تکه‌های پهپاد انتحاری را جمع کرده. نوع انفجار هم مشخص‌ست. با یکی از همسایه‌ها دارم صحبت می‌کنم. اصرار دارد که F35 بوده. پرسیدم از کجا مطمئنی. «حاجی، من جبهه بودم. صدای هواپیما رو می‌شناسم. چند ثانیه قبل از انفجار از صدای موتورش F35 بود که از خواب پریدم» از اینکه تحلیل می‌کند و دانسته‌های نصف و نیمه‌اش را به کار می‌اندازد و منفعل نیست، حس خوبی دارم. @m_o_hoseini
قسمت ۶۷ خیلی خندیدیم یک جور خوابیده بود که توپ هم تکانش نداده بود.. صاحب خانه: «انفجار ساعت ۴ اتفاق افتاد. شیشه و نخاله، توی خانه پخش شده بود. اما دخترم، لای چشمانش را باز می‌کند و زیر پتوی پر از شیشه و خاک، چرخی می‌زند و دوباره می‌خوابد.» دختر ۲۳ ساله را به زور بیدار کرده بودند و بیرون آورده بودند. @m_o_hoseini
قسمت ۶۸ اول سراغ مردم و مشکلات‌ امت رفتند، حالا فراغتی‌ست که خودشان را پیدا کنند. یکی دو روز پیش، چند شهید جنگ ۱۲ روزه در .... تفحص شد. اینها هم همانجا بیرون آمد. سربند «یامهدی»‌ست @m_o_hoseini
قسمت ۶۹ در یکی از موقعیت‌ها، ویرانی و آسیب بسیار زیاد بود اما الحمدلله شهید نداشتیم می‌خواستند سردار... را بزنند. اشتباها خانه‌ی آن طرف کوچه را زده بودند. ظاهرا برای زدن هر سردار، چند نقطه‌ را زده بودند، به احتمال اینکه در یکی از این اهداف باشد. با این همه تکنولوژی و همکاری بین المللی و مالکیت اینترنت و ماهواره‌های دنیا، انتظار بیشتری از اسرائیل داشتم... باطل همیشه سر و صدایش بیشتر از واقعیتش است‌. @m_o_hoseini
زمان: حجم: 102.6K
قسمت ۷۰ در دنیا هیچ چیز تصادفی نیست، سرانجام آدم‌ها، نتیجه‌ی نحوه‌ی زندگی کردن‌شان است. حتی آن خانم بی‌حجاب که الان شهید شده و خون‌اش تقویت اسلام می‌کند، اتفاقی به این مقام نرسیده. نارمک که رفتیم، پرس و جو داشتیم که چگونگیِ ساداتی‌ها را بشناسیم. الان هم مشغول تقاطع‌گیری کانال‌های ریحانه سادات و دوستانش بودم که این صوت را پیدا کردم. مداحی سید‌علی ساداتیِ سه، چهار ساله ۲۹ تیرماه سال ۱۴۰۳ برای هیأت دخترانه‌‌ای که ریحانه‌سادات از مسئولین‌اش بود. @m_o_hoseini
قسمت ۷۱ تصویر من از نهاد شهرداری، تصویر مثبتی نیست. به «شهردار»های خوب و بدش هم بر نمی‌گردد. اما خلاصه‌اش را بگویم: «اگر شهرداری نبود، جهادی ما به معضل می‌خورد.» کاری ندارم که وظیفه‌ی اداری‌شان بوده یا نه. اما حال و تعامل و همکاری‌شان، بده بستان و اداری و سوء استفاده نبود... کارمند ساده‌ی شهرداری، ساعت‌ها کنار ما می‌ایستاد و تلفن می‌زد و پیگیری می‌کرد تا دست ما به اهالی برسد. جاده صاف کن ارتباط‌گیری ما با محلی‌ها بود. می‌دانست که باید به کدام یک از آدم‌های محل ارتباط بگیرد. از هیأت و با بچه‌هایش که ترک موتور بودند، از ته تهران می‌کوبید و می‌آمد سر موقعیت و غذای خودش و بچه‌هایش را می‌داد به ما. جلو جلو می‌رفت و ما را معرفی می‌کرد که: «اینها آخوندند و جهادی، برای کمک آمده‌اند، قدرشان را بدانید و...» جنگ باعث شده بود حال آدم‌ها، بر حال ساختارها غلبه کند. @m_o_hoseini
قسمت ۷۲ بچه‌های حاج حسن مرادی، کنار نقاط آسیب دیده‌، این بنر را زده بودند. خودشان هم در آوار برداری ها و... مشغول بودند. @m_o_hoseini