eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
13.5هزار ویدیو
412 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭐️این داستان «در سایه درخت»🌴 🍬 این قصه رو همراه با فرزندتون و . @mah_mehr_com
ی تصویر ی 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
💠 «قصه ، سنگ طلا نمی خوام!» 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا ❇️ موضوع قصه: بزرگی و مهربانی امام رضا علیه‌السلام 💠 صبح فردا باعجله وسایلش رو برداشت و به ذوق دیدن امام هشتم رفت؛ وقتی به نیشابور رسید، کاروان امام رضا علیه‌السلام رو دید، ولی همون‌طور که پسرک گفته بود، کسی اجازه نزدیک‌شدن به امام هشتم رو نداشت؛ پیرمرد یه فکری کرد؛ وسایل کارش رو برداشت و به‌طرف سربازها رفت و گفت: سلام! خسته نباشید؛ من برای اصلاح موی امام هشتم اومدم؛ اگه اجازه بدید، پیششون برم. 📎 📎 📎 @mah_mehr_com
17.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 اهمیت نماز 💛انیمیشن دیدنی از زندگی امام موسی کاظم (علیه‌السلام) @mah_mehr_com
📚اتل متل یه 📚 🌷اسراف نمی کنم ، زنده بمانم🌷 توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند. هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت: من بیشتر می خوام. آهو خانم می گفت: آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود. ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود. یک روز که با برادرش دنبال رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین. طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: گنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف. بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند. حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد. دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت: صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده؟ گفتند: او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته: اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد. آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم، لطفا او را به لانه ی ما بیاورید. بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت: توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه، آهو خانم گفت: پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود. دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی؟ گلابی جواب داد: تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد : گلابی تمیزم همیشه روی میزم اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا @mah_mehr_com
🇮🇷 دهه ی فجر یعنی چه؟ وقتی طاها از مدرسه آمد، به مادرش گفت: خانم ناظم گفته برای وسایل تزیینی بیارید، اگر هم کسی تونست خوراکی بیاره. مادر گفت: وسایل تزیینی که نداریم، اما می‌تونیم آجیل بسته بندی کنیم و روش هم پرچم ایران بچسبونیم. طاها گفت: چه خوب. راستی مامان چرا دهه فجر را جشن می‌گیرند؟ مادر گفت: چون جشن انقلابه. طاها با تعجب پرسید: جشن انقلاب !؟! مادر گفت: سال ها پیش مردم با کمک امام خمینی، شاه رو از ایران بیرون کردند. بخاطر پیروزی اون روزها، جشن می گیریم. طاها گفت: مامان بیشتر بگو، شاه کی بوده؟ مادر گفت: قدیما، شاه که آدم تنبلی بود، نمی تونست کشور رو اداره کنه، برای همین از کشورهای دیگه کمک می گرفت. خارجی ها هم چیزهای با ارزش ایران را می بردند و مردم را فقير کرده بودند. طاها گفت: چقدر شاه بد بوده، حالا از امام خمینی بگو مامان. مادر گفت: بله شاه بد بود و تنبل، اما امام خمینی خوب بود و زرنگ و همیشه می گفت: ما باید روی پای خودمان بایستیم. بعد مادر کتاب قرآنش را از روی میز برداشت و آن را باز کرد. یک عکس از لای آن برداشت و به طاها نشان داد و گفت: این آقای مهربان، امام خمینی هست. طاها گفت: عکس امام رو تو مدرسه و خانه ی مامانی دیدم. مامانی همیشه عکسش رو بوس می کنه. مادر گفت: بله امام خوب می گفت که خارجی ها باید از کشور برن. اما شاه بد، امام را از کشور بیرون کرد. طاها گفت: امام که ایران نبوده، پس چطوری شاه رو بیرون کرده؟ مادر گفت: امام از خارج با مردم در ارتباط بود و به آنها می گفت که ‌باید شاه را بیرون کنند. مردم دست به دست هم دادند و کشور را از شاه گرفتند. امام هم بعد از سال ها دوری از کشور به ایران برگشت. طاها گفت: پس شاه چی شد؟ مادر گفت: شاه ترسو از ایران فرار کرد. طاها گفت: الان امام خمینی کجاست؟ مادر طاها را بوسید و گفت: امام پیش خداست. و بجای او، آقای خامنه ای رهبر ایران هست. مادر به ساعت نگاه کرد و گفت: وای چقدر حرف زدم. دیر شد باید برم آجیل بخرم. مادر از قنادی آجیل خرید و به خانه آورد و با طاها آنها را بسته بندی کردند و یک پرچم ایران هم رویش چسباندند. 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 @mah_mehr_com
عید فطر امروز آخرین روز ماه رمضان است. فردا هم عید فطر است. – مادر. فطریه، را کنار گذاشته‌ای؟ – بله، مقداری پول به تعداد افراد خانواده‌مان کنار گذاشته‌ام. – با این پول چکار می‌کنید؟ – فردا که همگی برای نماز روز عید از خانه بیرون رفتیم، این پول را به یک نیازمند می‌دهیم. چرا امروز عید است؟ – برای اینکه ما مسلمان‌ها از اینکه توانسته‌ایم به خاطر خدا یک ماه روزه بگیریم. خوشحالیم. 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 @mah_mehr_com👈عضویت