#شهید_علی_یاری یکم آذر ۱۳۶۶ متولد شد و از ۲۰ شهریور سال ۸۶ به استخدام سپاه در آمد و در ۱۴ آذر سال ۱۳۹۰ حین ماموریت در منطقه بندان شهرستان نهبندان دچار جراحت شده بود. علی آقا در اثر این جراحت به مدت ۱۱ سال در کما به سر می‌برد و سرانجام سوم تیرماه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید و به جمع یاران و همرزمان شهیدش پیوست... پیکر پاک این شهید بزرگوار در آرامگاه ابدیش در قطعه دوم گلزار شهدا شهرستان بیرجند آرام گرفت. روحش شاد و دعایش بدرقه ی زندگی ما 🌱| @mahdihoseini_ir

#دیوارنگاره| عاشق شوید ‌ ◽️ایران کشور عاشقان است و نه کشور عاقلان... #عاشق_شويد برادرها خواهرها عاشق شويد... | #شهید_بهشتی ▫️محصول خانه طراحان انقلاب اسلامی 🌱| @mahdihoseini_ir

🍃راهکار عزتـ✨ مومنین🍃 عِـزُّ الْمُؤمِـنِ، غِـناهُ عَنِ النّاسِ عزّت مؤمن در بی نیازی از مردم است. (یعنی خود را نیازمنـد خـدا بداند) #امام_جواد(ع)| بحارالأنوار، ۷۵/۱۰۹📚 🌱| @mahdihoseini_ir

یاجواد الائمه دخیلک... #استوری #شهادت_امام_جواد(ع) 🏴| @mahdihoseini_ir

بهشتی می شود هرکس حسینی است... ایام شهادت #شهید_بهشتی و یارانش #راه_حسینی ادامه دارد...🚩 🌱| @mahdihoseini_ir

چند نفر از بازماندگان انفجار هفت تیر میگن شهید بهشتی لحظاتی قبل از انفجار مکثی کرد و آخرین جمله‌ای که به حاضرین گفت این بود: «بچه‌ها بوی بهشت می‌آید. آیا شما هم این بو را استشمام می‌کنید»؟ ✍️ امیر ب ۷۴ اللهم الرزقنا شهادت... 🌱| @mahdihoseini_ir

دم به دم اشک غم میچکد بر رُخت ناله ها داری و هلهله ست پاسخت... التماس دعا دارم...🌹 #شهادت_امام_جواد(ع) #آجرک_الله_یاصاحب_الزمان(عج) @mahdihoseini_ir🏴

پـدر که نباشد؛ یک جای کار می لنگد انگار دختر بـودن با پـدر است که معنا پیدا می‌کند... #آقا_مهدی #نغمه_جانم #شهید_مهدی_حسینی 🌱| @mahdihoseini_ir

🍃دختردارها بخوانند...🍃 زَوِّجْها مِنْ رَجُلٍ تَقیٍّ فَاِنَّهُ اِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها وَ اِنْ اَبْغَضَهالَمْ یَظْلِمْها دخترت را به #ازدواج مردی باتقوا درآور؛ زیرا اگر دخترت را دوست داشته باشد، گرامی اش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ظلم نمی کند. #امام_حسن(ع)| مکارم الاخلاق، ص ۲۰۴📚 🌱| @mahdihoseini_ir

گاهـی، فاصلهٔ ما و شهدا؛ یه سیم خاردار است به اسمِ نَفْس! از این ها که بگذریم، می رسیم . . . #تلنگر✨ 🌱| @mahdihoseini_ir

من مهدی را میخواستم با نجابت چشمانی که حس میکردم با هر لباسی که می پوشد رنگش هم تغییر می کند، سبز و قهوه ای و عسلی. با غیرت و مهربانی اش، با سربه زیری و وظیفه شناسی اش. با تمام خلقیات و روحیاتی که هنوز آشنا نبودم و می خواستم بشناسمش. لحظات با هم شدن ما در حالی رقم می خورد که هردویمان روزه بودیم و داشتیم با بندگی خدا آغاز می کردیم پیمان یکی شدن را. روحمان پیوند می خورد و ما از این پیوند، روی زمین بند نبودیم. وقت صحبت و خلوت رسیده بود. زیر نگاه بزرگ ترها خلوتی کوچک برایمان سایه بان زدند تا از چشم انداز آینده با هم سخن بگوییم. من از او، فقط خودش را می خواستم و درخواست دیگری نداشتم. صادق بودنش را می خواستم. مثل هر دختر دیگری که از همسرش انتظار دارد تا همیشه زندگی، با او روراست باشد. می خواستم تا نفس میکشم، صدای نفس هایش را کنارم احساس کنم. وجودش روشنی بخش خانه ی آرزوهایم باشد. با هم بمانیم تا لحظه های آخر فرصتها. آرزوهایم زود به سرانجام رسید. شب تا صبح کنارم ماند و من از تمام دلتنگی هایم برایش گفتم. هیچ دغدغه ای نبود. حس میکردیم دنیا دارد بر مدار ما می چرخد. من از این دنیای بیکران خدا، برای خودم جز مهدی هیچ سهمی نمی خواستم. حالا که لطف بی مثالش شامل حالم شده بود، چه می خواستم دیگر. هر دو به رسم ادب، سجده ی شکر کردیم و پیمان بستیم قدر تمام لحظه های با هم بودن را قاب کنیم، بزنیم به دیوار دلمان. جلوی چشمان مان باشد، تا احسان بی حد و حصر خدای مهربان در حق مان را یادمان نرود. #شهید_مهدی_حسینی برشی از #تمنای_بی_خزان📚 نشر به مناسبت #روز_ازدواج حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) @mahdihoseini_ir