🔅ای امام زیبایی ها! سلام.
💠ماه اخر پاییز است، می بینی؟ گویی او هم منتظر است. ابرهایش را بنگر،
🍂برای دوری از تو اشک می ریزند. برگ ریزان برای توست؛ او هر سال به امید آمدنت زمین را فرش می کند. چشم برگ ها به آسمان خیره مانده، بلکه منت نهی و بر سرشان قدم گذاری. درخت هم عریان می شود تا وقتی تو می رسی، لباس نو بر تن کند و سبز بپوشد.
🔶ولی آقای من؛ بین پائیز و بهار، تنها یک زمستان فاصله است. اما بین من و تو جاده ای بی انتها به نام #انتظار. من مسافر این جاده ام. جمعه منزلگه من است و اشک، تنها دارایی ام. هر کجا تو باشی، مسیر زندگی من از همان می گذرد.
💠مولای من؛ می ترسم از خزان. نکند تو نیایی و قلب من در این جمود یخ زده منجمد شود! و در این راه، پیش از آنکه به تو برسم، چشمانم به راه سپیدت خیره بماند و تو را ندیده بمیرم!
🔸راه به تو دور و بی نهایت شده است🔸
🕊اللهم عجل لولیک الفرج 🕊
@mahdi59hoseini
گاهی فکر میکنم ، من آخرین سرباز میدان هستم ، که بی خبر از قطع نامه ، هنوز میجنگد ! گاهی پشت سرم را که نگاه میکنم ، خیلِ عظیم نیمه جان ها را که میبینم ، عده ای که به خاکی زده اند و عده ای که به خاک افتاده اند ، گاهی دلم تنگ میشود ! برای آن چهره های خونین که روزی کنار ما بودند و حالا چقدر جلو افتاده اند ، یا نه ! چقدر ما از آنان عقب افتاده ایم ! و فکر میکنم به کسانی که انتهای مسیر به انتظار ما ایستاده اند ! همان ها که چشم به ما و مسیرشان دوخته اند ! از رسولِ خدا تا شهدا همه و همه چشم به ما دارند ! که در این مسیرِ طی شده ، کی و کجا کارمان را ، ماموریتمان را به اتمام برسانیم و به آنها ملحق شویم ! حاج احمد متوسلیان را بگو ! او که انتهای افق ، با پرچم لااله الا الله به انتظار ما ایستاده ؛ امام و شهدا که در قهقه مستانه شان عندربهم یرزقون اند و نیم نگاهی هم به ما دارند ، و میبینم که گاهی جنود الله را امام ، به یاری ما میرساند ! آن زمان که از فرط خستگی از راه میمانیم ، می آیند و به راهمان می آورند ! می آیند که به بیراهه نرویم. چقدر این خیابان ها ، شهدا را کم دارند ! چقدر بعد از شهدا ما جنگیدیم ، همینجا ، همین کوچه و خیابان ها ، چه خرمشهر ها که فتح کردیم و چه فتح الفتوح هایی که هنوز مانده ! نمیدانم ! آقا روح الله ، ما سربازانِ آخرِ توییم ! همان تهِ صف نشین ها ، همان ها که هیچ کجای این کره ارض ، مجالِ به میدان رفتنه شان را نمیدهد ، اما ما که میدانیم ! تو هنوز امید به ما داری .. و ما هنوز چشم به تو ! بقیه را نمیدانم! اما من ، توی آن هیاهوی برزخ ، دنبالِ تو میگردم ! که بیایم و یک دل سیر برایت اشک بریزم ، بیایم و از همه ی این سال ها بگویم ، بگویم و تو دست نوازش به سرم بکشی و بگویی که همه ی درد هایمان را دیده ای ! همه ی طعنه ها را ،همه ی زخم زبان های کاری را که به دلمان نشست ! همه ی خنجرها که به سینه نشست ! همه ی بعد از تو نبودن ها را ، همه ی بعد از تو جنگیدن ها را ...گاهی فکر میکنم ، من آخرین سرباز میدان هستم ، که بی خبر از قطع نامه ، هنوز میجنگد ! یعنی همین قدر تنها ، همین قدر مصمم !
.
@mahdi59hoseini ~
❤️ ا یحب احدکم ان یاکل
لحم اخیه میتا❤️
سوال:چرا قرآن،غیبت دیگران را
به خوردن گوشت برادر مرده
تشبیه کرده است؟
🖊
جواب:
1:🌹مرده روح ندارد تا از خود دفاع کند، و شخصی هم که مورد غیبت قرار میگیرد،حضور ندارد تا از خود دفاع کند
2:🌹غیبت،ریختن آبرو است
آبرو که رفت دیگر قابل جبران
نیست،همانگونه که اگر گوشت مرده آکنده شود قابل جبران نیست
3:🌹گوشت به تدریج رشد میکند ولی به یکباره خورده میشود،آبرو هم به تدریج جمع میشود ولی غیبت کننده به یکباره آن را میریزد
#حجرات_12
🆔 @mahdi59hoseini
آقا مهدی
ای که به هنگام درد راحتِ جانی مرا .. @mahdi59hoseini ~
#خاطره
#شهیدمدافع_حرم_مهدی_حسینی
به سمت اقامتگاهمان برگشتیم و او پس از خداحافظی به حماه رفت. فکر جمله آخرش، یک لحظه رهایم نمیکرد. حس میکردم لحظه های جدایی در حال نزدیک شدن است. وقتی فکرش را میکردم، در خودم این آمادگی را نمیدیدم که در لباس شهادت به تماشایش بنشینم ولی او داشت آماده ام میکرد برای فراغ. دلم میخواست بروم بنشینم کنار ضریح. با بانوی صبر، راز دل بگشایم و بگویم اگر برایش امضا شده است، توان درک این مقام را به من ببخشد.میدانستم میداند، همه چیز را میداند ولی عقده دل گشودم و تقاضای یاری کردم.
روزها از پی هم میگذشت و من در نزدیکی او حتی هر روز به دیدارش نائل نمیشدم.یک روز میدیدمش و یک روز به انتظار مینشستم تا بیاید.
@mahdi59hoseini ~
هدایت شده از تمنای بی خزان
http://8tag.ir/news/13140791783742512532-12486679632027880299
[برشی از کتاب «تمنای بی خزان»؛ روایت تمنای بی خزان از آخرین سکانس یک زندگی عاشقانه/ دل من همیشه و همه وقت با شماست]
@tamanaye_bikhazan