eitaa logo
منبرک
10هزار دنبال‌کننده
634 عکس
137 ویدیو
40 فایل
💠 صحبت های کوتاه دو دقیقه‌ای ارتباط با ما: @Admin_soada1
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 داستان‌هایی از محمدرضا به مناسبت ۵مرداد سال روز مرگ وی ♨️ یکی از مسائل مهم در روانشناسی، بحث شخصیت و نظریه های مربوط به آن است. به جرأت می توان گفت آنچه مطالعات پراکنده روانشناسی را انجسام می‌بخشد، تفسیر این یافته‌ها و مطالعات در قالب یک نظریه منسجمی است که بتواند رفتار انسان را در تمامی ابعاد شخصیتی توجهی و تبیین نماید. حال باید در رابطه با اشخاص مختلف، از عملکرد آنان، پی به شخصیتشان برد. 🔹 یکی از شخصیتهای تاریخ؛ محمد رضا پهلوی است که در این نوشتار کوتاه، به یکی از شخصیتهای او می پردازیم... ‼️ چندیست که در رسانه های بیگانه محمد رضا را شخصی مقتدر معرفی می کنند در حالی که او بسیار ضعیف و بی هویت بود. _____________________ 🔴 شاه یا غلام ! 💢 ثریا اسفندیاری، همسر دوم شاه، در خاطراتش می نویسد: “دیگر نمی توانستم مرد ضعیفی را که به هیئت او در آمده بود، تحمل کنم، این شاه را که عرضه تصمیم گیری نداشت، این بازیچه دست قدرتهای بزرگ را، این عروسک خیمه شب بازی را، که دائما بین عقاید این و توصیه های آن سرگردان بود!…” 📚منبع: کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری صفحه۱۶۴ _____________________ 💢 آمریکایی ها جواب این همه خوش خدمتی شاه را اینگونه دادند: ارتشبد حسن طوفانیان در خاطراتش می نویسد: سالیوان (سفیر آمریکا) و ژنرال هایزر(فرستاده رئیس جمهور آمریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آن ها آمدند بیرون، فورا به پیش خدمت گفتم: من می خواهم بروم پیش شاه و رفتم. پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: این ها به ما تکلیف کرده اند از کشور برویم. گفتم: تکلیف کردند به شما بروید؟! برای چه تکلیف کردند؟ برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت: ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا این‌ها این کار را با من کردند؟“ 📚 منبع: خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان صفحه ۸۱ __________________ ‼️ این حقارت تا بدانجا ادامه داشت که حتی اجازه ورود شاه به آمریکا داده نشد. اردشیر زاهدی در خاطرات خود می‌نویسد: آقای هنری کیسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا از افراد وفاداری بود که تقریباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن می‌کرد. یک روز که من در کنار اعلیحضرت بودم و کیسینجر تلفن کرد شاه به او گفت : اکنون متوجه شده‌ام که آمریکایی‌ها مردمی ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمی‌دهد در یکی از بیمارستان‌های آن کشور بستری شوم… 📚 منبع: ۲۵ سال در کنار پادشاه ؛ خاطرات اردشیر زاهدی صفحه ۳۸۰ 💠 🆔 @manbarak
🏴 به مناسبت تاسوعای حسینی ⁉️ آیا حضرت اباالفضل همسر و فرزند هم داشت؟ 🔸حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)، با لبابه دختر عبیدالله بن عباس، پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ازدواج نمود. لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود و در فضایی آکنده از نور و قرآن و مالامال از عطر روح نواز محبت به خاندان وحی، دیده به جهان گشوده و در سایه سار «قرآن و عترت» تربیت یافته بود. 📚 منبع: ابوعبدالله المصعب بن عبدالله بن المصعب الزبیری، نسب قریش، ج۱، ص ۷۹؛ ________________________ پس از شهادت حضرت عباس (علیه السلام) لبابه به عقد زید بن الحسن( علیهما السلام) «فرزند امام مجتبی (علیه السلام)» در آمد 🔹تاریخ ازدواج: تاریخ ازدواج چندان مشخص نیست اما از سن فرزندان حضرت عباس (علیه السلام)، می توان حدس زد که ازدواج او بین سال های ۴۰ تا ۴۵ هجری صورت گرفته و اینکه سن او هنگام ازدواج بیست سال بوده است. 📚 منبع: (حسین عماد زاده، زندگانی قمر بنی‌هاشم ، ص ۲۶) ________________________ 🔸 فرزندان حضرت: ثمره این پیوند، ۵ فرزند به نام های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر بود. 📚 منبع: (عبدالرزاق المقرم، العباس(ع)، ص ۱۹۵) اما بین تاریخ نگاران در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد. نسل حضرت اباالفضل، فقط از عبیدالله ادامه پیدا کرد و نسل بسیار پر برکتی شد. ____________________________ سن حضرت هنگام شهادت: حضرت ابوالفضل العباس در سال ۲۶ ه.ق به دنیا آمد. 📚 منبع: (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹). و در دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری به شهادت رسیدند لذا سن آن بزرگوار در روز عاشورا باید ۳۴ یا ۳۵ سال باشد. 💠 🆔 @manbarak
🗓به بهانه ۵مرداد سالروز مرگ 🔴 محمدرضا پهلوی در میان همه دیکتاتورها با حداقل ۳۵ میلیارد دلار دزدی!! 📚 منبع: unodc سازمان مبارزه با جرائم و مواد مخدر ملل متحد به نقل از مقاله مؤسسۀ فرانسوی CCFD، ص۱۵ _______________ 🔷 حضرت در می‌فرمایند: 🔹البتّه نسبت فساد در میان کارگزاران حکومت جمهوری اسلامی در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر و بخصوص با رژیم طاغوت که سرتاپا فساد و فسادپرور بود، بسی کمتر است و بحمدالله مأموران این نظام غالباً سلامت خود را نگاه داشته‌اند، ولی حتّی آنچه هست غیر قابل قبول است... 💠 🆔 @manbarak
🔰 مجموعه 20 داستان کوتاه از ارادت شهدا به علیه السلام 🏴 به مناسبت روز عاشورای حسینی 🔸 دریافت از سایت اندیشکده راهبردی سعداء 🌐 https://b2n.ir/m87923 💠 🆔 @manbarak 🆔 @soada_ir
🏴 به مناسبت شهادت امام سجاد علیه‌السلام 🔰 زاهدترین، عابدترین و باورع ترین مردم 🔸 قال الامام زین العابدین علیه السلام: 🔸 یقُولُ الله یَا ابْنَ آدَمَ- ارْضَ بِمَا آتَیْتُکَ تَکُنْ مِنْ أَزْهَدِ النَّاسِ- ابْنَ آدَمَ- اعْمَلْ بِمَا افْتَرَضْتُ عَلَیْکَ تَکُنْ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ- ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مِمَّا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ- تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس‏ 🔷 امام سجاد علیه السلام فرمودند: 🔹 خداوند می فرماید: پسر آدم خشنود باش به آنچه به تو داده ‏ام. زاهدترین مردمى عمل کن به آنچه بر تو واجب نموده‏ ام از عابدترین اشخاصى و بپرهیز از حرامها تا با ورع‏ ترین مردم باشی. 📚 منبع: بحار الأنوار الجامعه، جلد ‏۷۵، صفحه ۱۳۹، باب ۲۱، وصایا علی بن الحسین ع و مواعظه و حکمه….. 💠 🆔 @manbarak
🔰 قناعت 🔸قال علی بن الحسین علیهما السلام: مَنْ قَنِعَ بِمَا أَقْسَمَ اللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس‏. هر کس قناعت کند به آنچه خدا به او داده است از بى‏نیازترین مردم می ‏باشد. 📚 منبع: بحار الأنوار، جلد ‏۶۶، صفحه ۴۰۲، باب ۳۸ ____________________ داستان: 💢 روزی (شبلی) به مسجد رفت تا نماز بخواند، در آن مسجد کودکان مشغول کتابت بودند . وقت نان خوردن آنها بود و با هم نان میخوردند. دو کودک نزدیک شبلی نشسته بودند، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری فرزند فقیری. 💢 پسر ثروتمند مقداری حلوا داشت و پسر فقیر، مقداری نان خشک، پسر ثروتمند حلوا می خورد و پسر فقیر از او حلوا می خواس . پسر ثروتمند به پسر فقیر گفت: اگر حلوا می خواهی باید سگ من باشی. و او قبول کرد .! پسر ثروتمند گفت: پس صدای سگ در آور! آن بیچاره صدای سگ در آورد و او مقداری حلوا پیش پسر فقیر انداخت. و این کار چند بار تکرار شد... شبلی به آنها نگاه می کرد و می گریست! مریدان از او پرسیدند: برای چه گریانی؟ گفت: نگاه کنید که طمع چه بر سر مردم می آورد، اگر آن پسر فقیر به همان نان خشک قناعت می کرد و به حلوای آن پسر طمع نمی ورزید، هرگز سگ فردی همانند خود نمی شد. 💠 🆔 @manbarak
🔰 به مناسبت 15 مرداد سالروز شهادت شهید عباس بابایی 🔴 عباس بابایی می دود تا شیطان را از خود دور کند! 🔹در دوران تحصیل در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» که هر هفته منتشر می­ شد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد. مطلب این بود: «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می­ دود تا شیطان را از خودش دور کند.» 🔹من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی­ خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا «کلنل باکستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمی­ گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می ­دوی؟ گفتم: خوابم نمی­ آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من می­ گذرد که گاهی موجب می­ شود شیطان با وسوسه ­هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند؛ زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی ­توانستند رفتار مرا درک کنند. 📚 منبع: پرواز تا بی­ نهایت، علی اکبر، سید حکمت قاضی میرسعید، محمد طاهری آذر، رحمت‌الله سلمان ماهینی، ص ۳۶؛ به نقل از خلبان آزاده تیمسار اکبر صیاد بورانی. 💠 🆔 @manbarak
💢 پاکدامنی شهید یکی از نزدیکان شهید عباس بابایی تعریف می­ کند: 🔹دزفول بودم که زنگ زد و گفت: اگر امکان دارد به تهران بیایید با شما کار دارم. من هم دو سه روزی مرخصی گرفتم و به تهران رفتم. 🔹گفت: آسایشگاهی که من در آن هستم، در طبقه دوم ساختمان است و من می­ خواهم به طبقه اول منتقل شوم. تعجب کردم و گفتم: شما یک سال بیشتر در این آسایشگاه نخواهی ماند؛ پس چه دلیلی دارد که می­ خواهی به آسایشگاه طبقه اول بیایی؟ 🔹 گفت: این آسایشگاه مشرف به آسایشگاه دختران است و من می­ خواهم نماز بخوانم. خوب نیست که نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم. شما که مسئول خوابگاه را می­ شناسی؛ از او بخواه تا مرا به طبقه اول منتقل کند. به شوخی گفتم: برای همین موضوع مرا از دزفول به اینجا کشانده­ ای؟ 🔹 سپس رفتم و از مسئول آسایشگاه خواستم تا در صورت امکان اتاق او را تغییر دهد. مسئول آسایشگاه در حالی که می­ خندید با لحن خاصی گفت: آسایشگاه بالا کلی سرقفلی دارد؛ ولی به روی چشم. او را به طبقه اول منتقل می­ کنم. 📚 منبع: پرواز تا بی­نهایت، علی اکبر، سید حکمت قاضی میرسعید، محمد طاهری آذر، رحمت‌الله سلمان ماهینی، ص ۳۵؛ به نقل از ستوان محمد سعیدنیا 💠 🆔 @manbarak
💢 جنگ هم واجب است 📖 داستان‌؛ 🔸 قرار بود شهید عباس بابایی با همسرش به حج بروند، تا پله هواپیما همراه همسرش آمد و همسرش را به داخل هواپیما برد و به او گفت: الان عملیات نزدیک است و من باید برگردم. همسرش گفت: این حج واجب است. شهید بابایی گفت: جنگ هم واجب است من باید کدام را انجام دهم!؟ برگشت و گفت: ان شالله عید قربان برمی گردم. در عید قربان هم به شهادت رسید... 💠 🆔 @manbarak
🔰 به مناسبت 17 مرداد روز ♨️ شغل خطرناک خبرنگاری! 🔴 حقایقی از مکزیک 🔸مکزیک یکی از خطرناک‌ترین کشورهای جهان است که در آن می‌توان به عنوان روزنامه‌نگار کار کرد. برای بیش از یک دهه، این کشور به دلیل سطوح بالای خشونت سازمان‌یافته و معافیت از مجازات برای این خشونت‌ها، به یکی از خطرناک‌ترین مکان‌ها در جهان برای روزنامه‌نگاری تبدیل شده است. از سال ۲۰۰۰، ۱۵۳ روزنامه‌نگار در مکزیک به قتل رسیده‌اند که از این تعداد ۱۴۱ مرد و ۱۲ زن بودند. آنها نه تنها از سوی کارتل‌های مواد مخدر، بلکه از سوی خود دولت نیز با تهدید روبرو هستند. 🔸براساس گزارش ابتکار جهانی علیه جرایم سازمان‌یافته فراملی، این کشورِ آمریکای لاتین چهارمین کشور خطرناک جهان است. در سال ۲۰۲۱ بیش از ۳۳۰۰۰ نفر در مکزیک کشته شدند. این کشور به دلیل داشتن نرخ قتل بالاتر از حد معمول، شهرت دارد. 🌐 برای مشاهده گزارش کامل به صفحه اختصاصی جام جهانی در سایت سعداء به آدرس زیر مراجعه نمایید: https://soada.ir/documentation_cat/world_cup_2022 💠 🆔 @manbarak
💢 اخلاص، ویژگی بارز شهید 🔹یکی از اتفاقاتی که در این روزها افتاد، غوغایی در کشور بود که برای مراسم تشییع شهید بزرگوار، شهید بی سر و بی دست، شهید محسن حججی برگزار شد. دیدید در تهران، اصفهان و مشهد و … چه غوغایی به پا شد. برای انسان این سوال پیش می آید؛ 🔹این شهدا چه کردند که خدا آنها را اینطور عزیز می کند؟ یکی از ویژگی های منحصر به فرد شهید حججی اخلاص ایشان بود. همه کارهایش برای خدا بود. 🔹 یک روحانی بزرگوار تعریف می کند می گوید: من در اصفهان سخنران یک هیئتی هستم که آقای حججی خادم آنجا بود. از ملک آباد هفته ای یک بار برای خدمت به هیئت می آمد. رئیس هیئت تغییر کرد. وقتی شهید حججی آمد گفت: سخت ترین کار هیئت را به من بسپارید. من را جایی بگذارید که هیچ کس مرا نبیند. دوست دارم دیده نشوم. 🔹خداوند گفت دوست دارم دیده شوی. دوست دارم همه عالم تو را ببینند. اگر زندگی دنیایی انسان همه اش برای خدا باشد، خدا هم همه عالم را بنده او می کند. 💠 🆔 @manbarak
🔰 به مناسبت ۱۸ مرداد روز بزرگداشت ❇️ از شکنجه اسرای ایرانی، تا دفاع از حرم آقای اوحدی رئیس سازمان حج و زیارت که خود از آزادگان دفاع مقدس است می‌گوید: 🔹 در اردوگاه تکریت ۵ ،مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهر النجار» معروف به کاظم عبدالامیر. 🔹یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشته شده بود و خودش نیز بچه‌دار نمی‌شد. با این اوصاف کینه‌ خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی می‌دانست! 🔹در این میان آقای ابوترابی را بیشتر اذیت می‌کرد. او می‌دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، از این رو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد می‌کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچ‌گاه مرحوم ابوترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام می‌گذاشت! 🔹… یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست به سمت سید آزادگان آقای ابوترابی رفت و گفت: بیا اینجا کارت دارم! ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجه جدید و … 🔹اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابوترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمی‌زد. حتی به آقای ابوترابی احترام می‌گذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود. تا اینکه از خود آقای ابوترابی سؤال کردیم … ایشان هم ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: 🔹 کاظم عبدالامیر در آن روز به من گفت: «خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانی‌ها را اذیت کنی. اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب(ع) را دیده و حضرت زینب(ع) نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده! صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانی‌ها را اذیت می‌کنی؟ حلالت نمی‌کنم. حالا من آمده‌ام که حلالیت بطلبم.» کم کم به مرور زمان محب حاج آقا ابوترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابوترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانواده‌اش را از حاج آقا می‌پرسید. آقای اوحدی ادامه دادند: 🔹 بعد از آن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی به ویژه شهید ابوترابی بسیار خوب بود. تا اینکه روزی قرار شد آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابوترابی را به اردوگاه دیگری منتقل می‌کرد … کاظم می‌خواست در طول مسیر تا اردوگاه بعدی نیز از حضور مرحوم ابوترابی بهره‌مند شود. روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان تا مرز ایران آمد. 🔹 او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاج‌آقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شده‌اند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدت‌ها آنجا بود. کاظم از خدا می‌خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آن‌ها بابت شکنجه‌ها و … حلالیت طلبید. ❇️ حالا شاید این سؤال را بپرسید که این ماجرا هر چند زیباست و نشان از توبه یک انسان دارد، چه ربطی به مدافعان حرم دارد!؟ 🔹ربط ماجرا در اینجاست که انسان اگر توبه واقعی کند می‌تواند مقام شهادت را کسب کند. کاظم داستان ما مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در سوریه به شهادت رسید. 🔹او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، می‌توانیم حتی به مقام شهادت برسیم. 📚 منبع: [با تلخیص، کتاب مدافعان حرم، موسسه شهید ابراهیم هادی] 💠 🆔 @manbarak