سجاد افشاریان4_6039496824526474633_۲۰۲۳_۰۵_۰۶_۲۲_۱۹_۵۱_۶۶۹.mp3
زمان:
حجم:
755.1K
برایِ هردویمان بریز، غریبی نکن.
_از بهترین حسای دنیا براتون بگم؟ تکیه دادن سر به زانوی یه نفر درحالی که داره موهاتو نوازش میکنه، تف کاش میشد تا آخر عمر دستش لای موهام باشه.
_میگن زائر امام رضا تا چهل روز بعد همچنان زائر محسوب میشه، آقا من چل روز نشده برگشتم با این تفاوت که این دفعه دیگه برات خادمی کنم نمیتونم بهجاش یه دل سیر زائریتو میکنم.
آقایِ امام رضا؛ میدونم چقد پروییه ولی با یه کوله پر ازغم و دلگرفتگی اومدم با یه کوله پر از غم از این دنیای کثافتی که توش گیر افتادم،
آقا اومدم این کوله رو خالی کنم تو آب حوض حرم.
اومدم که این دل وامونده رو آروم کنی، اومدم که شاید این دنیای نامهربون رو سرزنش کنی بلکه کم بتازونه به من.
آقا من خستم، دیگه نمیکشم، کمک.
_دوست داشتن تو، همیشه تراژدی عجیبی بود.
یه روز غرق خوشحالی از اینکه چقدر مهرت تو دلمه،
یه روز معترض به اینکه چرا خیلی زیاد دوست ندارم،
روز بعدش معترض به اینکه دوست داشتنم افراطیه،
و فرداش معترض به اینکه دوست داشتن اصلا توی دنیا وجود خارجی نداره تلقینه.
یه روز درحال قربون صدقه رفتن من و استقبال از احساساتم و پیشی گرفتن از من توی ابراز احساسات،
و روز بعدش قتل همون احساسات با دیدگاهای افراطیِ واقعگرایانه. همیشه همینجوری بود. بیثبات.
ولی اون روزایی که خوب بودی. اون حرفایی که روز بعدش ۱۸۰ درجه تغییر میکرد عمرش کلا دو سه ساعت بود. اون کارایی که میدونستم اونقدرام نباید روشون حساب بازکنم، نمك گیرم کرد. من نمک گیر که بشم دیگه فاطمه قبلی نیستم. میشم یه آدم دیگه. گزینه رها کردن وجود نداره برام. غرور، غم، شادی هیچ کدوم اینا دیگه مهم نیست. من بیارزش میشه. فقط حاضرم هرکاری بکنم تا رهانشم. هرچقدرم که بدشی، عوض شی، کارایی که ازشون متنفرم بکنی، با کلمات آزارم بدی من بازم نمیتونم رها کنم. و این مرحله رها نکردن حین همچین بیمهری هایی زجر خالصه.
_یه چیزی که خیلی آزاردهندست اینه که غمهات مورد قضاوت قراربگیرن، تمسخر بشن، کوچک دیده بشن به طورخلاصه مقایسه بشن.
آقا نکنید، مشکلات و غمهای آدمارو باهم مقایسه نکنید. مشکلات آدمارو با بزرگی دنیا و خورشید و فلان مقایسه نکنید.
مشکلات بقیه شاید برای شما ذره ای ارزش نداشته باشه و چرت بهحساب بیاد اما برای خود فرد وقتی تبدیل شده به یه معضل بزرگ قطعا بار روانی خیلی سنگینی داره براش و آزاردهندست.
_فقط منم که وقتی از یکی تشکر میکنم تا دوساعت بعدش استرس میکشم که اگه نشنیده باشه چی؟
_ولی عطرای آشنا خیلی بیرحمن. مخصوصا وقتی دلتنگی. کلا چند ثانیه وقت داره ریههاتو تا خرخره پر کنی. تادوباره خاطرات حمله ورشن بهت. ولی خودمونیما چجوری انقدر عطروجودش مست کنندست؟
_آخرین بارها همیشه انقدرسخته؟
از فردا مآیی دیگه نیست. هنوز اونقدری گیج هستم که نفهمم چیشده. هنوز اونقدری گیج هستم که ندونم باید بخندم یا گریه کنم، اصلا باید دلم تنگ شه یا نه؟ هنوز هیچی رو باور نکردم.
فقط خیلی حسرت لحظه هایی که نبودم رودلمه. فرصت هایی که ازدست دادم و خاطره هایی که نساختم. غمهایی که فریاد نزدم و تنهایی که به تن نکشیدم و احساساتی که گم شدن و دربین اولویت بندی ها خاموش.
امشب شب سوگواری هست و یادگاریش انواع و اقسام تعلق ها و من هیچ چیزی برای گفتن ندارم، حتی کلمات روهم گم کردم و بیزارم از این حالی که قابل بیان نیست. از الان فقط منتظر تموم شدن این روند طولانی و بیرحمانه ازدست دادن هستم. تا تموم بشه و ببینم چه خاکی میتونم بهسرم بریزم، اصلا فاطمه ای باقی میمونه؟
*از فردا ماییم و دنیای بیهم، خروارها حسرت و دلتنگی، تهمانده وجود خودمان درهم.