منِمن
_خاک ثمر نداده رو ، چجور میشه ول کنم ؟
_سوارهام پیاده رو ، چجور میشه ول کنم؟
_ذهنم به طرز ِوحشتناکی پُر و منِ درمونده هی تایپ میکنم و بیشتر میفهمم کلمات نمیتونن کفاف ِاین شلوغیِ ذهنم رو بدن ؛ حتی دیگه رد ُبدلِ نگاه ها هم عمق مطلب رو نمیتونه ادا کنه و من مجبورم این سردرد تحمیل شده ناشی از مشوشیِ ذهنم رو به دوش بکشم ، الاایحال درحال تلاشم که قسمت کوچیکی از این آشفتگی رو اینجا به نمایش بزارم ؛ امیدوارم موفق بشم وگرنه با این ذهنِ شلوغ تنها کاری که میشه کرد هیچ هست و هیچ .
_در کُل انتخاب هایی که پسامد هایِ طولانی و جبران ناشدنی در پیش دارن واقعا منو به وحشت میندازن .
[انتخاب هایِ وحشت آمیز]
منِمن
_سوارهام پیاده رو ، چجور میشه ول کنم؟
_گیرم جهان یک وطنِ با مرز های الکی ؛
رفیق ُ خانواده رو ، چجور میشه ول کنم؟