#حدیث_تشکیلاتی ۵
🔷حضرت امام علی علیه السلام🔸
▫️بر شما باد به ارتباط و بذل و بخشش و دوری گزیدن از جدائی و روی گرداندن از یکدیگر...
#خانواده_محمدیه
🌸 #خاطره_همدلی
▫️بسم رب الناس
🔶 خاطره ای کوتاه از اولین شب رزمایش پویش همدلی
♦️شب اول، شب نیمه شعبان بود و تازه کار رو شروع کرده بودیم و قاعدتا یه مقدار نسبت به واکنش های مختلف احتمالی مردم گنگ بودم.
جالب بود، خونه اول و دومی که رفتیم آشنا دراومدن و خب ارتباط گیری ما و استقبال اونها هم به طبع خوب بود.
🔻با آقا مهدی که همراهم بود رفتیم در خونه سوم، زنگ را زدم، پیرمردی پاسخ داد، گفتم: حاج آقا از #مسجد_محل خدمتتون رسیدیم، اگر لطف کنید چند دقیقه ای تشریف بیارید دم در.
🔻پیرمرد اومد، در رو که باز کرد از همون لحظه اول احساس کردم که میشناسمش ولی درست یادم نمیومد. شروع به احوال پرسی و تبریک عید کردیم و هدیه ها و گل رو تقدیمشون کردیم و پیرمرد هم با رویی گشاده ازمون استقبال کرد.
🔻بعد از کمی که طرح رو بهشون توضیح دادم، پیرمرد دست کرد تو پاکت، کاغذ پویش رو برداشت و بقیه بسته رو داد به ما و گفت: همین به درد من میخوره! بقیه اش رو احتیاج ندارم، شاید کسای دیگه تو محل باشن که نیاز داشته باشن، به اونا بدید.
🔻حرکت جالب تر بعدیش این بود که شاخه گل رو هم به سمت ما گرفت و گفت: میخوام این گل رو هم به خود شما جوونایی که زحمت میکشید و به فکر مردم هستید بدم! ما هم دستش رو کوتاه نکردیم و گل رو پس گرفتیم.😍
🔻چند لحظه بعد بود که یادم افتاد این پیرمرد عزیز و دوست داشتنی ۸۲ ساله، معلم کلاس چهارم ابتداییم بوده. شوقی تو دلم ایجاد شد و سریعا گفتم حاج آقا، شما معلم بنده بودیدا...بازم ایشون با همون لبخند روی لب گفت: خب، پس حتما کار درستی کردم که گل رو دادم به خودتون😘
🔻حس ویژه ای داشتم، شاید اگر تو دوران کرونایی نبودیم، پدر سومم رو در آغوش میکشیدم و یا بوسه ای به دستش میزدم ولی خب میسر نبود...
🔻بعد از این دیدار، به این فکر میکردم که واقعا اگر بهانه کرونا و این برنامه زیبای سرزدن به اهالی نبود، شاید هیچ وقت این دیدار مهیا نمیشد و توفیق همین چند لحظه شاد کردن معلمم رو در عوض ماه ها رنجی که برای تعلیم و تربیتم داشته رو پیدا نمیکردم؛ الحمدلله رب العالمين
🔻شاید پیرمرد هم بعد از بستن درب خونه اش، این رو با خودش زمزمه کرده: الحمدلله رب العالمین
✍🏼 مهدی خداپرست
#پویش_همدلی
#مواسات
مجموعه فرهنگی تربیتی محمدیه
🌸 #خاطره_همدلی ▫️بسم رب الناس 🔶 خاطره ای کوتاه از اولین شب رزمایش پویش همدلی ♦️شب اول، شب نیمه شعب
🔺خانواده گرامی محمدیه، شما هم خاطرات کوتاه و شیرین خود از مراجعه به درب منازل محل در رزمايش #پویش_همدلی را برای @mftm_admin ارسال کنید تا با نام خودتان در کانال منتشر شود.
📣📣📣
🔶 فرمانده مجموعه آقای خداپرست در پیامی، افراد زیر از اعضای حلقات مجموعه را به «شورای تربیتی» جهت عضویت و همکاری در این شورا معرفی نمودند.
آقایان
✅ محمدمعین باوفا
✅ مصطفی پاکیزه
✅ محمد عربقمی
✅ سیدمحمدصالح موسوی
خانواده محمدیه ضمن عرض تبریک برای همه عزیزان آرزوی توفیق و سربلندی را از خداوند متعال خواستار است.
📢 #اخبار_مجموعه
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 "سلام،چاکرم، بفرما...شرّت کم!😒"
🔺تنهایی چطور میخوای امامت رو یاری کنی؟!
تشکیلات؛نیاز جامعه امروز...
#زندگی_تشکیلاتی
#کلیپ_تصویری
از خیلی سال پیش، ایام نیمه شعبان به رسم ادب و عشقی که به حضرت حجت(عج) داشتیم، کوچه هارو تزئین میکردیم، ایستگاه صلواتی میزدیم و شیرینی و شربت و شکلات پخش میکردیم 🍬
#یادش_بخیر سال دوم دبیرستان بودیم که با تصمیم مجموعه قرار شد ایستگاه صلواتی بزرگی تو راه جمکران، برپا کنیم
یه ایستگاه صلواتی تمام عیار به مدت حدوداً سه شبانه روز؛ عکس یادگاری مینداختیم و همونجا چاپ میکردیم و به مردم میدادیم، مشاوره و پاسخ به سوالات شرعی، نمایشگاه کتاب و محصولات فرهنگی، پخش کلیپ و نماهنگ و مداحی دائم الپخش تومیاییو از حاج محمود کریمی 😉
توزیع کیک و شربت و بستنی و اینا هم که سر جای خودش🍩🍦
اونجا هر کس هر کاری از دستش بر میومد بدون هیچ چشم داشتی فقط برای شادی دل امام زمان(عج) و حضرت زهرا(س) انجام میداد
حالا که یاد قدیم میکنم میبینم خدا رو شکر بچه ها چه قدر خوب برای امام زمان سربازی میکردند
یکی شربت درست میکرد
یکی پس اندازشو خرج ایستگاه کرد
یکی غرفه ها رو جارو میزد
همه مامور به انجام وظیفه بودند و هر کس هرکاری از دستش برمیومد انجام میداد💪
این عکس مال شب آخره که داشتیم ایستگاه رو جمع میکردیم، تقریبا همه بچه های مجموعه شیفتی میومدن و کمک میکردن
توی اون چند روز صمیمیت بین بچه ها خیلی زیاد بود 😊
امسال هم اگرچه به خاطر اوضاع کرونا 😷 ایستگاه صلواتی نداریم اما جشن نیمه شعبان تعطیل نیست و رفقا با راه انداختن ماشین صوت و معرفی پویش همدلی تو محله ها مشغول خدمت به مردمند
ان شاءالله توفیق بشه تا همیشه خالصانه خدمت کنیم و از مقدمه سازان ظهور حضرت باشیم.
✍🏼 عرفان بهشتی
#آلبوم_خاطرات
#خانواده_محمدیه
مجموعه فرهنگی تربیتی محمدیه
اووو کیست؟؟! 🤔
سال ۴۲ ، موقع دستگیری از امام پرسیدند: "پس یارانت کجا هستند؟"
ایشان فرمودند: "در گهوارهها..."
اما بخشی از یاران امام درگهواره هم نبودن! اصلا وجود و معنا نداشتن اون زمان!
از جمله «او» که سیسال بعد، آن هم در تعطیلات فروردین ۷۲ در خانواده ای مذهبی پا به گهواره گشود!👶🏻
وی که عاشق پیروزی نهضت امام بود تحصیلات خود را از دبستان پیروزی ✌️🏻شروع کرد اما به همین قدر اکتفا نکرد و در رزومه ی خودش شاگردی مغازه، کاشی سرامیک فروشی و سوپرمارکتی هم دیده شده.
«او» پس از گذراندن دوران راهنمایی در مدرسه شهید زرگری⚱، با جمع بین دین و دنیا به ندای حوزه لبیک گفت و در این راه قدم نهاد.🚶♂🚶♂
از آنجا که متوجه شد امام کارش را از مساجد شروع میکرد و در مساجد 📿 خطابه میگفت، در همان دوران راهنمایی با برادر بزرگترش افتادند توی از این مسجد🕌 به اون مسجد 🕌رفتن، مسجد امام علی(ع)، مسجد فاطمیه(س)، مسجد محمدیه(ص)...
در همان نوجوانی به باشگاه رزمی 🥋 مسجد امام علی می رفت (چون امام ورزشکاران را دوست داشت) آن زمان تازه زیرزمین مسجد باشگاه شده بود، با نبود تاتمی روی موزائیک های سرد باشگاه کمربند مشکی شو گرفت. تازشم کمربند مشکی قدیم به اندازه دان ۵ الانا ارزش داشت! 🥊
«او» از بچگی به کار های هنری علاقه داشت(چون در مکتب امام هنر جلوه ی ویژه ای داشت!) در کلاس ها و دوره های گوناگون شرکت میکرد.
اولين مسئولیتش در مجموعه چرخوندن تابلو شهدا🌹 بود(چون امام و شهدا باهم گره خورده بودن). با نوشتن پوستر برای هیئت پایگاه و اداره تابلوی شهدا نشون داد که ذوق هنری🎨 خوبی داره، اما بعد از مدتی حضور در مجموعه ناگهان غیبش زد که زد!!❌
۳، ۴ سالی کم پیدا بود و فقط گاهی اوقات آخر هفته ها پیداش میشد ولی با یکی از بچههای کادر مجموعه خیلی در ارتباط🔁 بود تا اینکه یه روز مسئولین مجموعه اومدن سر وقتش و پاپیچش شدن و بالأخره کار دستش دادن و گفتن که باید مربیگری👨🏻🏫 یکی از حلقات رو قبول کنی!
از اونها اصرار و از «او»:"وِلَ کِن آقا" 😒
بالأخره یک مدت قبول کرد اما عاخ عاخ عاخ، دوباره زد زیرش چون نگران درسش📖 بود.
خدا رو شکر تحولاتی در زندگیش اتفاق افتاد که بعد از اون مربیگری (که کار امام هم به نوعی مربیگری و هدایت جامعه بود) را خُذها بِقُوةٍ💪 قبول کرد.
اون زمان ها طلبه ی پایه ۴ بود و محکم گرم کار مربیگری شد و زندگیش رو بین خودش و بچههای حلقه به دو نیم تقسیم کرد.
قدیما تو مجموعه ۴ تا حلقه داشتیم ولی همه حلقه ها منحل💔 شدند! اما این مربی وِلکُن ماجرا نبود و حلقش رو به هر زحمتی بود حفظ کرد (عین امام که نظام رو حفظ کرد!)...
حالا به نظر شما اوکیست؟! 🧐
فردا منتظرش باشید 👋🏻
#او_کیست
#آدم_شناسی