مُـؤَثِـر
🌘 ماهگرفتگی امشب و نمازِ آیات ..
وقت ادای نماز آیات ماه گرفتگی از هنگام شروع گرفتگی تا زمان شروع باز شدن آن است و احتیاط ترک نشود که قبل از آنکه شروع به بازشدن نماید، به انجام نماز بشتابد، و اگر از آن وقت تأخیر انداخت، باید نماز را با نیت قربة الی اللّه بخواند و نمی تواند نیّت اداء و یا قضا داشته باشد.
"باید به خدا و اهل بیتش پناه برد"
خوب است صدقه داد و به ذکر مشغول بود.
مُـؤَثِـر
-
خدا تو عنایتی کن. خوشیهای ما، ناخوشیهای ما،
شادیهای ما و رنجهای ما هنوز طبیعی است...
هنوز تجافی، پهلو تهی کردن، اثاث کشی کردن، بیرون رفتن از این خانه فریب و غرور را برای خودمان لازم نمیدانیم.
احساس نمیکنیم که باید بیرون برویم.
در مدار طبیعت هایمان هستیم.
هنوز از تحول ها که آیههای خدا هستند و از ضربهها
که علامتهای محبت او هستند.
نیاموختهایم که باید از این خانه اثاث کشی کنیم.
مدام تحول است و در این تحولها، غرورها و فریبهای دنیا را به ما نشان میدهند تا بگویند...
" یک جرعه از کتاب "
هدایت شده از ‹مـٰاهِ مَـڹ›
[ غم بی پایان ]
دلتنگی رخوت انداخته به جانم. انگار در هر قسمت از روز، تکه پازلی را گم کرده ام.
انگار کسی در بالای صحنهی وجودم ایستاده، و مدام طبل نبودن میکوبد. انگار یک لشکر آدم، هر روز از وجودم میرود و تا ابد باز نمیگردد. شده ام فرماندهی سپاه تک نفره و گاهی حتی خود نیز به پای خود نمیمانم.
صبح بیدار میشوم، نفس میکشم، زندگی میکنم و در تکاپوی انسان ماندن هستم،
اما انگار در وسط تمام این اتفاقات، در پی دلیلی میگردم که همه چیز را رها کنم و به ناکجا آباد بروم.
ناکجا آباد همان جاییست که آدم ها خودشان را پیدا میکنند. همان جایی که آدم ها وقتی میروند، یک آدم دیگر میشوند و بازمیگردند و تا ابد سوال این که" پس فلانی چرا تغیر کرده" در ذهن عزیزانشان میماند.
انگار در جادهی ناکجا آباد مانده ام. راه پیش رو بسیار دراز است و راه بازگشت بسیار مبهم.
انگار واژه نیستم برای بیان،
انگار خنده نیستم برای روی لب آمدن،
انگار انسان نیستم برای بازگشتن.
انگار غمم،
یک غم بی پایان.