eitaa logo
مُـؤَثِـر
1.7هزار دنبال‌کننده
867 عکس
399 ویدیو
3 فایل
" بِسمِ ربِ المَهدی .. ـ‌ شیعه به دنیا آمده‌ایم که #مُـؤَثِـر در تحقق ظهور مولا باشیم :)✨️ خطِ مُؤَثِـر بفرمایین ؛ https://abzarek.ir/service-p/msg/2223294 نذرِ قدومِ سَبزِش :)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام... چالش میزارم، فقط به شرطی که پای کار باشین و واسِ شهدا کم نزارین:)
بسم الله... داریم یه خاطره یا داستان... از بگین برامون:) شاید حرفاتون این قابلیتُ داشته باشه که بتونه رو بقیه باشه... پس کوتاهی نکنید:) دوست داشتین پیامُ کنید بقیه ام خاطره هاشونُ بگن... 📍لینک پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16797539523017
📌نماز شب هفدهم‌ ماه رمضان با ثواب هزار حج و هزار جهاد در راه خدا... "امام علی علیه السلام فرمودند: ـ هر کس در شب هفدهم ماه رمضان، دو رکعت نماز بخواند در رکعت اول بعد از حمد آنچه برایش آسان است بخواند ( هر سوره ای که تمایل دارد ) و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید را بخواند ، و بعد از اتمام نماز صد مرتبه لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بگوید ، خداوند پاداش هزار حج و هزار عمره و هزار جنگ در راه خدا را به او عطا کند. 📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۸ ـ چه خوب است که این نماز ساده و پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم
مُـؤَثِـر
📌نماز شب هفدهم‌ ماه رمضان با ثواب هزار حج و هزار جهاد در راه خدا... "امام علی علیه السلام فرمودند:
بعد از خوندنِ نماز میام خاطره هاتونُ باهم میخونیم... ـ راستی تونستین شمام این نمازُ بخونید:) فقط یه چیزی، نیام ببینم یه وقت خاطره ای نگفتین🙃...
"بسم الله الرحمن الرحیم"
خاطره بازیُ شروع کنیم:)
واقعا دستگیرن اگه بهشون اعتماد داشته باشین و یه قدم کوچیک براشون بردارید از یه جاهایی کمکتون میکنن که خودتون متوجه میشید این کمک جنسش دو دو تا چهارتای دنیا نیست من شهید صدرزاده رو خیلی اتفاقی به واسطه کلیپی از دخترشون که خیلی من رو متأثر کرد باهاشون آشنا شدم باهاشون درد دل میکردم سعی میکردم تو جمع ازشون صحبت کنم و خاطرات کوتاهی از زندگیشون تعریف کنم عکسشون رو اسکرین گوشیم میزاشتم که بدونم حواسش به من و اعمالم هست براشون صلوات میفرستم متوسل شدم بهشون برای کارای خیلی مهمی نتیجه گرفتم همیشه بهشون میگفتم کاشکی من خواب شما رو ببینم که حجت به من تموم بشه که شما حواستون به من هست تا اینکه تاسوعای گذشته حوالی ساعت شهادتشون من خوابشون رو دیدم داشتن برام دست تکون میدادن و بله دوستان شهدا نمردن ما مردیم...💔 همینقدر قشنگ:)))) ـ صلواتی بفرستیم هدیه به
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر... رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... ... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ... سر نماز حقیقتا قلبم🥲 خوبی دیدید خوبی کنید بدی دیدید بازم خوبی کنید هیچی ام ندیدید خوبی کنید اونی که باید ببینه میبینه:))) ـ صلواتی هدیه کنیم به
یکی از دوستان شهید ابراهیم هادی در خاطره‌ای از او می‌نویسد: بارها می‌دیدم ابراهیم با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق می‌شد. آنها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود؛ همیشه از کارهای خلافش می‌گفت! اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست؛ نه نماز و نه روزه. به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. حتی می‌گفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته‌ام. به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم، اینها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسید: چطور؟ چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر پشت سر شما وارد هیئت شد؛ بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا صحبت می‌کرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید می‌گفت و این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی چراغ‌ها خاموش شد، به جای این که اشک بریزد مرتب فحش‌های ناجور به یزید می‌داد. ابراهیم داشت با تعجب گوش می‌کرد و یک دفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره! این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر می‌کنه؛ ما هم اگر این بچه‌ها را مذهبی کنیم هنر کردیم.» دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت، یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد، چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم که بعد از ورزش جعبه شیرینی خرید و پخش کرد و گفت: رفقا! من مدیون همه شما و مدیون آقای ابراهیم هستم. از خدا خیلی ممنونم؛ من اگر با شما آشنا نشده بود معلوم نبود الان کجا بودم؟ ما هم با تعجب نگاهش می‌کردیم؛ با بچه‌ها آمدیم بیرون، توی راه به کارهای ابراهیم دقت می‌کردم. چقدر زیبا یکی یکی بچه‌ها را جذب ورزش می‌کرد و بعد هم آنها را به مسجد و هیئت می‌کشاند و به قول خودش «می‌انداخت تو دامن امام حسین.» یاد حدیث پیامبر به امیرالمومنین افتادم که فرمود: «یا علی اگر یک نفر به واسطه تو هدایت شود از آنچه آف اگر عاشقانه هوادار یاری اگر مخلصانه گرفتار یاری اگر آبرو می گذاری به پایش یقیناً  یقیناً خریدار یاری اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری:))))))) سعی کنیم مثلِ داداش ابراهیم باشیم... ـ صلواتی هدیه کنیم به
مادر شهید محمدخانی معروف به حاج عمار درباره زندگی فرزندش گفت: گر چه عمر کوتاهی داشت اما توانست در دوران کوتاه زندگی خود موفق و مفید باشد. او از دوران نوجوانی که خود را شناخت در کارهای فرهنگی همچون برگزاری یادواره‌های شهدا، اردوهای راهیان نور و اردوهای جهادی فعالیت داشت. محمدحسین در برنامه‌های تفحص زیاد شرکت می‌کرد و اعتقاد داشت اگر بتواند با پیدا کردن پلاک یک شهید یک مادر را از نگانی در بیاورم برایم کفایت می‌کند. این مادر شهید ادامه داد: محمد حسین از دوران دبیرستان به اردوی جهادی می‌رفت و و عقیده داشت که اگر ما بتوانیم به مناطق محروم کمک و یا حداقل کودکان محروم را در آغوش بگیریم و آنها را از لحاظ عاطفی تأمین کنیم برای ما کافی است. محمدحسین می‌گفت: دکتر و مهندس بودن و چند شغل داشتن در شهر اهمیتی ندارد، اگر بتوانیم غرور خود را زیر پا بگذاریم و به محرومان کمک کنیم آنگاه مفید هستیم. قشنگی:))) ولی اره مفید بودن خیلی مهمه... ـ صلواتی هدیه کنیم به
ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار ماه رمضان را می کشید که اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید، او رمضان را ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر می دانست سفارش می کرد که به ایتام رسیدگی کنیم، از بچه های کشافه می خواست هر کسی چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده های مستضعفی که می شناخت می داد، با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش می داد و هم انجام کار گروهی و در واقع می خواست همه را در این امر مستحب شریک کند . بچه ها همچنان راه احمد را ادامه داده و این کار را انجام میدهند. 🌷 📚کتاب”ملاقات در ملکوت” ماهِ مهمونی خدا:)))) یطوری این ماه قشنگ مهمونِ خدا باشیم، که اخرش از خدا عیدی بگیریم:) و به هم نوعتون خیلی کمک کنین، خیلیی... چه درد و دل، چه معنوی، چه مادی... اصلا فرقی نمیکنه چه کمکی! فقط بدون منت کمک کنید... ـ صلواتی هدیه کنیم به