مُـؤَثِـر
-
مقصد اصلا معراجِ شهدا نبود ..
ولی خب لطفِ شهدا مثل همیشه شامل حالمون شد و
دعوتمون کردن .
رسیدیم !
صندلی چیده بودن برا خونوادهی شهدا ..
دونه دونه خونوادهها اومدن ؛
دعا و قرآن خونده شد ..
شهدارو آوردن ، همه به احترامِ شهدا قیام کردیم :)
روضه خونده شد
دور شهدا شلوغ شد ..
بچههای شهدا دور تابوتِ باباشون نشسته بودن🙃
مات و مبهوت به تابوت و عکسِ روی تابوت خیره بودن !
یه چند دقیقهای شهدا پیشمون بودن و بعد هر کدوم و بردن مسجدِ محلهشون ..
وقتی داشتن تابوت هارو میبردن، دختر ۳/۴ سالهی یکی از شهدا یهو با گریه داد زد بابا بابا ..😭
حقيقتاً قلبم تیکه تیکه شد:)💔
تابوتِ شهدارو بردن ..
مراسم تموم شد .
دم در معراج ، همون دختر برگشت سمتِ داخل دست تکون داد و گفت: خداحافظ بابا
مادرش گفت: بابا کو؟!
دختر جواب داد: اوناهاش دیگه ..
- خرده نویسی از این روزها .. -
¹⁴⁰⁴•⁰⁴•⁰²
#مـؤثـر_نوشت
دیدید مقاومت، نشان دادن قدرت
با موشک و نترسیدن، صلح میاره.
ترامپ بعد از حمله ایران به پایگاه آمریکا
ادعای توافق آتش بس کرده است؛
گرچه این ادعا قابل اعتماد نیست.
✍🏻 محمدحسن روحانی
حسین ستودهeshgho mehemon delam.mp3
زمان:
حجم:
5.31M
بی تو یه لحظه من نمیتونم ..
هدایت شده از مدارا
خدایا کمکمون کن پاک و بدون گناه وارد محرمت شیم، درسته خیلی بد کردیم خیلی جاها کوتاهی کردیم ولی ما گریه کن حسینت هستیم مارو ببخش:)
مُـؤَثِـر
تشییع شهدا بود ..
دوباره همون مسیری که هفتهی پیش برای ۵ شهیدِ عزیزمون طی کرده بودیم.
رسیدیم مزار، دلم پاهام و کشید برد سمت مزارِ آقا حمید ..
سنگ مزار گذاشته بودن براشون:)
مادرشون به زبون ترکی حرف میزد؛
میگفت: پسرم منم اگه نتونم بیام پیشت، کسایی هستن که نزارن دورت خلوت بشه ..
ببین چقدر مهمون داری!
یکم موندیم و بعد رفتیم پیش دو شهیدی که تازه دفنشون کردن؛ چند دقیقهای هم اونجا خلوت کردیم.
ولی دوباره پای دل مارو کشید برد سمت مزارِ آقا حمید:)
نشسته بودیم کنار مزارشون، که خواهرشون اومدن ..
با روی خوش و خنده به لب بهمون گفتن؛ مرسی که اومدین ..
بعد هم نشستن کنارمون:)
حرف زدن و از خاطرههاشون گفتن ..
شیرین بود، اما پر از بغض و اشک و آه:)
گریه کردیم، خندیدیم ..
در آخرم پرچمِ ایرانی که روی مزارِ آقا حمید بود شد وَتَنَم و نصیب من شد:)🇮🇷
نمیدونم سِرِش تو چیه!
ولی از همون اولشم هعی احساس میکردم آقا حمید خیلی آشناست برام انگار که میشناسمش ..
برام عجیب بود ..
از وقتی فهمیدم هم محلیم بیشتر:)
خیلی عجیب انس گرفتم باهاشون ..
با هدیهشون هم که عجیب تر، انگار صدام زدن:)
امیدوارم لایق باشم❤️🩹.
- خرده نویسی از احوالاتِ این روزها .. -
¹⁴⁰⁴•⁰⁴•⁰³
#مـؤثـر_نوشت