مُـؤَثِـر
تشییع شهدا بود ..
دوباره همون مسیری که هفتهی پیش برای ۵ شهیدِ عزیزمون طی کرده بودیم.
رسیدیم مزار، دلم پاهام و کشید برد سمت مزارِ آقا حمید ..
سنگ مزار گذاشته بودن براشون:)
مادرشون به زبون ترکی حرف میزد؛
میگفت: پسرم منم اگه نتونم بیام پیشت، کسایی هستن که نزارن دورت خلوت بشه ..
ببین چقدر مهمون داری!
یکم موندیم و بعد رفتیم پیش دو شهیدی که تازه دفنشون کردن؛ چند دقیقهای هم اونجا خلوت کردیم.
ولی دوباره پای دل مارو کشید برد سمت مزارِ آقا حمید:)
نشسته بودیم کنار مزارشون، که خواهرشون اومدن ..
با روی خوش و خنده به لب بهمون گفتن؛ مرسی که اومدین ..
بعد هم نشستن کنارمون:)
حرف زدن و از خاطرههاشون گفتن ..
شیرین بود، اما پر از بغض و اشک و آه:)
گریه کردیم، خندیدیم ..
در آخرم پرچمِ ایرانی که روی مزارِ آقا حمید بود شد وَتَنَم و نصیب من شد:)🇮🇷
نمیدونم سِرِش تو چیه!
ولی از همون اولشم هعی احساس میکردم آقا حمید خیلی آشناست برام انگار که میشناسمش ..
برام عجیب بود ..
از وقتی فهمیدم هم محلیم بیشتر:)
خیلی عجیب انس گرفتم باهاشون ..
با هدیهشون هم که عجیب تر، انگار صدام زدن:)
امیدوارم لایق باشم❤️🩹.
- خرده نویسی از احوالاتِ این روزها .. -
¹⁴⁰⁴•⁰⁴•⁰³
#مـؤثـر_نوشت
مُـؤَثِـر
-
پیشواز محرم!
همون جمعِ خودمونیمون ..
نشسته بودیم یهو از کیفش یه پارچهی زرد درآورد؛ بیشتر که دقت کردم دیدم سربنده ..
از همون سربندهایی بود که هفتهی پیش بالا سر مزار شهدای تازه دفن شده آویزون کرده بودن ..
گوشهی سربند هنوز یکم خاکی بود ..
بهم گفت: برا توعه، متبرک هم کردم:)
منم تو بُهت و حیرت از این همه نشونه ..
خدای من! مگه میشه؟
اَلْحَمْدُلِلَّهِ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ:)
¹⁴⁰⁴•⁰⁴•⁰⁴
#مـؤثـر_نوشت
حاج مهدی رسولی12_2_Mahdi_Rasuli(Shabe_1_Moharam)_(www.rasekhoon.net).mp3
زمان:
حجم:
3.95M
باز این چه شور و ماتمه که بینِ خلق عالمه
زهرا میگه محرمه ..
حسین جان؛
کوچه به کوچه حُبِّ تو را جار میزنم
حمّالِ دورهگردم و بارم همهش تویی.
📍منزلِ شهید القدس حمید طوماری