معادپژوهی_۷.mp3
زمان:
حجم:
28.73M
صوت #جلسه_هفتم
دوره #معادپژوهی
#حدادپور_جهرمی
🌷 تقدیم به مقام شامخ شهدای اسلام، از صدر تا کنون صلوات🌷
@Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
◀️ در سالگرد شهید رئیسی و دقیقا در همین ایام، باید همه ما به این سوال اساسی پاسخ بدهیم که [چرا مردم
این سوال را یادتونه؟👆
حالا جوابش را به نوعی شفاف تر و دقیق تر در سخنان منصوری ملاحظه بفرمایید 👇😐
فقط میشه هزاران افسوس خورد!
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍سخنان دیرهنگام رئیس ستاد انتخاباتی دکتر سعید جلیلی
🔹محسن منصوری، ، در گفتوگویی با خبرگزاری دانشجو، برای نخستینبار به نکاتی اعتراف کرد که دلسوزان جبهه انقلاب از همان روزهای ابتدایی انتخابات۱۴۰۳ هشدار میدادند؛ اما برخی ها حاضر به شنیدن آن نبودند.
🔹آقای منصوری در این مصاحبه بهصراحت میگوید: «ما میدانستیم که سعید جلیلی رأی منفی دارد و بهدنبال جایگزینی مانند آقای فتاح بودیم.»
این دقیقاً همان منطقی بود که منتقدان انقلابی از ابتدا مطرح میکردند. حالا با این اعتراف دیرهنگام بعضی حقایق روشن میشود
🔹اما بخش عجیبتر ماجرا، ادعای بزرگ درباره «امتداد راه شهید رئیسی» است. همان کسانی که روزی با شعار ادامهدادن مسیر شهید رئیسی وارد میدان شدند، امروز خودشان اذعان دارند که ادامه آن مسیر فقط با فتاح ممکن بود! پس چرا در روزهای تبلیغات، این واقعیت را پنهان کردید و به مردم گفتید جلیلی ادامهدهنده راه شهید جمهور است؟
🔹در بخش دیگری از مصاحبه، منصوری میگوید «بزرگان کشور دنبال رئیسجمهوری کسی دیگر [غیر از جلیلی و پزشکیان] بودند» و همین جریان، اجازه ورود فتاح به انتخابات را نداد. حال که اینقدر صریح حرف میزنید، لطفاً با همان شفافیت بفرمایید: چه کسی مانع حضور آقای فتاح شد؟ و چرا واقعیت را همان موقع به مردم نگفتید؟
◀️ تحلیل این مصاحبه👆👇
▪️بُعد راهبردی؛ عبور آرام از جلیلی به فتاح
▫️واقعیت درونجریانی:
پس از تجربه ناکام جلیلی در چند انتخابات گذشته و ناتوانی در ایجاد اجماع، بهویژه در جریان اصولگرایی، جبهه پایداری بهتدریج به این نتیجه رسیده که جلیلی "برند بازندهای" شده که در افکار عمومی، کارایی اجرایی و توان اجماعسازی ندارد.
▫️پروژهی نجات گفتمان:
فتاح با سابقهای دوگانه (انقلابی و اجرایی) و جایگاه کاریزماتیک، گزینهای است که میتواند با حفظ شعارهای گفتمانی پایداری، وارد عرصه شود بدون آنکه خاطرهی شکستهای گذشته را زنده کند.
▫️مهندسی نرم افکار عمومی:
انتقال از جلیلی به فتاح نه با موضع رسمی، بلکه با تاکتیک «چرخش نرم» در رسانههای نزدیک به پایداری (مثل رجانیوز) و برخی چهرههای کلیدی آغاز شده تا هم زمان داشته باشند مخاطب را با فتاح آشنا کنند، هم بدنهی تشکیلاتی را متقاعد سازند.
▪️بُعد رسانهای و روایتمحور:
"قهرمانِ جدید برای نجات گفتمان"
▫️رسانههای پایداری بهتدریج روایت جدیدی ساختهاند:
👈«جلیلی سیاستورز صادق بود، اما فتاح مجری انقلابی با کارنامه است.»
▫️فضای رسانهای جبهه، حالا کمتر روی «تحلیلهای بلندمدت جلیلی» متمرکز است و بیشتر روی «کارنامهی محرومان، مدیریت جهادی، و محبوبیت فتاح» مانور میدهد.
👈این جابجایی روایتی، تلاش دارد هم بدنه ارزشی را قانع کند، هم طیف خاکستری را جذب، و هم پاسخگوی نقدهای شکستهای قبلی باشد.
✅آنچه کاملا هویداست این است که؛ جبهه پایداری با درک واقعیتهای انتخاباتی، در حال عبور از جلیلی به فتاح است؛ اما نه با مواضع علنی، بلکه با تکنیک «جا انداختن تدریجی» و «خلق روایت قهرمان نوین» در میدان رسانه. این چرخش نشان میدهد حتی جریانهایی با ادعای اصولگرایی رادیکال نیز، مجبور به بازی در زمین افکار عمومی و روایتسازیاند.
به نقل از آقای سیدفخرالدین موسوی
اخلاقم جوریه که برای افسوس خوردن، برنمیگردم و مدام پشت سرم نگاه نمیکنم.
اما انتخابات سال ۱۴۰۳ از آن بازی هایی بود که دو دستی بُرد و پاس گل را تقدیم به حریف کرد.
حالا مقصر کی و چه کسانی بودند؟ باشه برای فردای قيامت
اما حیف شد.
خیلی هم حیف شد.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
دلنوشته های یک طلبه
چگونه مسیرِ توجهِ جهانی یک کنگره عظیم اسلامی با ظرفیت تمدنی بالا رااز رسالت اصلیاش خارج کنیم؟ ✔️با
🔴مشاور وزیر خارجه: به دلیل رفتار حجت الاسلام قاسمیان، صدور روادید برای تعداد زیادی از زائران حج در بلاتکلیفی قرار گرفت!😐
#هر_سخن_جای_دارد
#عقلانیت
🔰 چرا پالرمو ابلاغ شد اما قانون حجاب نه⁉️
🔸ابلاغ کنوانسیون پالرمو توسط قالیباف، بهانه جدید پرای حمله به رئیس مجلس شده حملهای که بیش از آنکه مبنای حقوقی داشته باشد، رنگوبوی سیاسی و تخریبی در آستانه انتخابات هیات رییسه مجلس دارد. در همین راستا باید چند نکته را با شفافیت یادآور شد:
🔹۱. تصویب اولیه پالرمو مربوط به مجلس دهم است. پس از تصویب، این کنوانسیون با ایراد شورای نگهبان به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع شد و طی سالهای گذشته در کمیسیونهای مختلف مجمع بررسی میشد. بنابراین، هیچیک از مجالس یازدهم یا دوازدهم نقشی در تصویب محتوایی آن نداشتهاند و قالیباف صرفاً در چارچوب وظیفه قانونی خود آن را ابلاغ کرده است.
🔸۲. طبق اصول قانون اساسی، رئیس مجلس موظف است مصوبات نهایی را ابلاغ کند، مگر آنکه شورای عالی امنیت ملی مانع شود. در مورد پالرمو، پس از تصویب نهایی در مجمع، هیچ مانعی از سوی شعام اعلام نشد، و ابلاغ آن یک اقدام اداری و قانونی بود.
🔹۳. در مورد قانون حجاب، شرایط کاملاً متفاوت است. این قانون نیز پس از تصویب آماده ابلاغ بود، اما دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با استناد به شرایط کشور، با ارسال نامه رسمی به مجلس، ابلاغ آن را تا زمان ارائه اصلاحیه از سوی دولت، متوقف کرد.
این موضوع، نهتنها از سوی شعام بلکه از طرف اعضای ارشد جبهه پایداری مانند آقاتهرانی، بانکیپور و دیگران نیز تأیید شده است.
با این توضیحات، روشن است که مقایسه پالرمو و قانون حجاب نهتنها نادرست، بلکه تلاشی هدفمند سیاسی جهت تحریف واقعیت است.
#ارسالی_مخاطبین
✔️ سه مجرم از جمله پدرام مدنی که جاسوس اسرائیل در ایران بود، که هر کدام در پرونده هایی جداگانه محکوم به اعدام شده بودند، به دارمجازات آویخته شدند. حکم اعدام این سه محکوم به مرگ با طناب دار، سحرگاه دیروز در زندان قزل حصار اجرا شد.
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملاحظه بفرمایید 👆
چقدررررر فرهنگ مظلوم است
کار فرهنگی نیاز به سلیقه و دقت و ورود عالمانه و مشورت با خبرگان رسانه و جامعه شناسان متدین دارد.
در یکی از شهرهای کشورمان، جهنم و عبور از پل صراط را بازسازی کردهاند و نتیجه شده همین که ملاحظه میفرمایید😐
#دلم_برای_فرهنگ_میسوزد
#طفل_یتیمی_به_نام_فرهنگ
#عقلانیت_فرهنگی
@Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
ملاحظه بفرمایید 👆 چقدررررر فرهنگ مظلوم است کار فرهنگی نیاز به سلیقه و دقت و ورود عالمانه و مشورت با
یادتونه در جلد اول کتاب #یکی_مثل_همه ، تیم نرجس و اینا تصمیم گرفته بودند که یه کار شاخ فرهنگی انجام بدن که روی داود و الهام کم بشه؟ یادتونه درباره شب اول قبر، نمایش اجرا کردند؟ 😐🤣😂😅
به جان عزیزتان، این روزها را میدیدم که اونو نوشتم و هشدار دادم.
دلنوشته های یک طلبه
یادتونه در جلد اول کتاب #یکی_مثل_همه ، تیم نرجس و اینا تصمیم گرفته بودند که یه کار شاخ فرهنگی انجام
بخش مورد اشاره 👆👇
آن شب قرار بود اولین اکران و اجرای نمایش گروه نرجس برای عدهای از خانمای مسجدی و دختربچههایشان انجام شود. حدود سی چهل نفر خانم و دخترخانم به کتابخانه واقع در طبقه فوقانی مسجد رفتند. تا وارد شدند، دو نوع فضا را دیدند. هر دو به حالت قبر طراحی شده بود. به وسیله پارچههای بلند، تا سقف مسجد کشیده شده بود و وقتی مثلا شما پایین پایِ دختری که در قبرش خوابیده، نشسته بودید، احساس میکردید در قبرش هستید و با او همه سوال و جواب در قبر را درک میکنید! با این تفاوت که قبری که متعلق به یک خانم محجبه و مثبت بود و سمیه در آن خوابیده بود، پارچههایش تا سقف، سفید و گلگلی و رنگین بود. اما قبری که الهه در آن خوابیده بود، پارچههایش تا سقف، سیاه و کدر بود. نماد از یک خانم بدحجاب و پشیمان که قرار است نتیجه اعمالِ منفیاش را در قبر ببیند.
کاش جذابیتهای بصری این شاهکار خلقت، فقط همین دو فضا بود. نخیر! یک صندلی گذاشته بودند وسطِ دو تا قبر! آنجا مثلا جایِ نماینده نکیر و منکر بود که نقش آن را سمانه بازی میکرد. سمانه یک لباس بلند با پوشیه به تن کرده بود که کسی ابتدا متوجه سمانه بودن او نشود. یک میکروفن هم به او داده بودند تا متنی را که قرار بود، بگوید.
تصور بفرمایید. اگر مثلا صدای میکروفن به صورت متعادلش باید روی نمره یک باشد، برای اثرگذاری روی گوش و اعصاب حضار، آن را روی 40 گذاشته بودند و به دست سمانه داده بودند تا صدای شبِ اول قبر، به نیکویی برای تماشاگران تداعی شود. سمانه بود و یک میکروفن با قدرت چهل برابر و هفتاد هشتاد تا گوش که باید آن شب یا دریده میشد و یا در جا هدایت میشدند!
ناگهان همهجا خاموش شد. صدایی مانند صدای تیکتاک ساعت به گوش میرسید. سمانه از سر جایش بلند شد و به طرف قبرِ سمیه رفت. همه چشمها به سمانه و سمیه بود. سمیه خوابیده بود در قبرش و سمانه هم بالای سرش ایستاده بود. همه ساکت بودند که یهو سمانه میکروفن را به دهانش نزدیک کرد و به آرامی گفت: «بلند شو دختر جان! بلند شو عزیزم!»
اما سمیه تکان نمیخورد. دوباره سمانه تکرار کرد و با لطافت گفت: «گفتم بلند شو دخترم. من با تو دوستم. تو اهل بهشتی! بلند شو با تو سخنها دارم.»
همه دختربچهها سرشان را بلند کرده بودند و با حالت هیجان، به طرف سمیه نگاه میکردند. دیدند یهو سمیه به آرامی از حالتِ خوابیده بلند شد و پارچه سفیدی که روی صورتش بود افتاد و رو به جمعیت نشست! همزمان سه چهار تا از دختربچهها با دیدن آن صحنه جیغ کشیدند. هفت هشت تای دیگر هم از ترس یه خودشان میلرزیدند. همه مادرها راست نشسته بودند تا بهتر ببینند قرار است چه بشود که یهو یک پیرزنِ عینکی و بیاعصاب گفت: «اِ این که سمیه دختر فلانیه!»
تا این را که گفت، نصف جمعیت زد زیر خنده! بقیه هم صورتشان را زیر چادرشان مخفی کرده بودند و از لرزش شانه و بدنشان میشد فهمید که دارند غش میکنند از این حرف پیرزن! آن پیرزن که ول کن نبود، گفت: «کِی مُرد این نهنه مُرده؟ چیزیش که نبود!»
سمانه منتظر دیالوگی بود که باید سمیه میگفت. اما سمیه دید الان است که اعلامیهاش را هم بزنند و ممکن است اسمش به عنوان یکی از اموات، در محل پخش بشود و آن وقت خر بیار و باغالی بار کن، پارچه را قشنگ زد کرد و همان طور که چشمانش را بسته بود، به جای متن اصلیِ دیالوگش گفت: «سلام بتول خانم! من زندهام! دارم نقشِ شما را بازی میکنم.» 😂😂
تا این را گفت، الهه که زیرِ پارچه سفیدِ درونِ قبر تاریکش خوابیده بود و منتظر بود که سمانه برود سراغش، خندهاش گرفت و زیرِ پارچه سیاه، از خنده داشت تمام بدنش میلرزید. یکی از بچهها که به قبرِ الهه نزدیکتر بود، تا چشمش به الهه خورد و متوجه تکانهای شدید الهه شد، به طرف الهه اشاره کرد و با وحشت به بچههای اطرافش گفت: «وای این مُرده داره میلرزه. زنده شده...» این را گفت و از سر جا بلند شد و با جیغ بلند در تاریکی شروع به دویدن کرد.
بقیه بچهها هم تا دیدند جنازه الهه دارد تکان میخورد و حتی دستش را بالا آورده و گذاشته روی دلش، آنها هم ترسیدند و پشت سرِ آن طفلکِ بینوا شروع به دویدن کردند. سمانه که میخواست بچهها را ساکت کند، با صدای بلند و وحشتناک گفت: «بشین بچه! بشین که میام میگیرَمتا!»
تا سمانه این را گفت و صدایش مانند صاعقه با وِلوم چهل برابر در فضای کوچک کتابخانه پیچید، بچهها بدتر وحشت کردند و با حالت جیغ از کتابخانه خارج شدند.
داود که تازه رسیده بود مسجد، دید بیست سی تا دختربچه با جیغ و وحشت دارند از پلههای کتابخانه به پایین سرازیر میشوند. اینقدر بچهها وحشتزده بودند که حواسشان نبود و از بغلِ میزِ کتابِ بچههای نرجس که میخواستند رد بشوند، محکم به آن برخورد کردند و همه آن کتابها ریخت روی زمین.