eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
103.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
749 ویدیو
130 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم: خب اینم به درد نمیخوره! نیومدم که درس پس بدم و یا ارائه داشته باشم که حالا یا به خاطر ترس ... یا به خاطر هر چیزی دیگه حرفی نزنن و کاری نکنن! گفت: از این رفقا دلگیر نشو ... خب حالا میخوای چیکار بکنی؟ گفتم: باید فکر کنم. هنوز برای ناامیدی خیلی زوده. بندگان خدا حق دارند. من از اینا خیلی دلگیر نیستم. من از اونایی دلگیرم که طلبه ها را وسط این همه مشکلات رها و محصور کردن ... اما تا یکی از همینا منبر و محراب و سایت و کانال جریانات معارض و رقیب را قبول کنه و پول خوبی هم بهش بدن، فورا ندای یاللمسلمین سر میدن و بیچاره را از چشم و ابرو میندازنش! اولین جلسمون به سنگ خورد ... دومین جلسمون هم دیگه نگم ... تقریبا همینطوری بود اما با این تفاوت که یکی دو پله سطح مطالب بالاتر بود ... همین ... وگرنه راهکار عملیاتی و اجرایی برای مقابله با دو گروه مد نظرمون نداشتند و حداکثر به تالیف و چاپ و سایت و کانال فکر میکردند! ادامه دارد... @mohamadrezahadadpour
بیداری؟
یه چیزی میگم اما لطفا به فنامون ندین: لطفا از وضعیت مردم گنبد غافل نشید فکر کنید یه ماه دیگه انتخاباته مثل همون موقع ها به مردم توجه کنید😏 والا... @mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و روز بخیر😊 امیدوارم از هوای نوروزی و دید و بازدیدها نهایت لذت و استفاده را ببرید. من کلا به پیرمرد و پیرزن های فامیلمون علاقه و ارادت خاصی دارم. مخصوصا وقتی نقل و شیرینی میذارن تو دهنشون و شروع به حرف زدن میکنن وااااای نمیدونین چه قدر لحظات خنده دار و باحالی میشه قشنگترش اونجاست که دندونشون با خودشون نیاورده باشن و دو ساعت تلاش میکنن که نقل و شیرینی تو دهنشون آب بشه و همینجور بندگان خدا فک میزنن😂 حتی داشتیم و داریم مواردی که تا سه تا مهمونی بعدی، هنوز پذیرایی مهمونی اول را ملچ ملچ میکردن😂 یکی نیس بگه آخه قربون شکلت بشم، بندازش دور... و یا مثلا مجبوری وسط ملچ ملچ ، یه خاطره طولانی مال اقلن 62 سال پیش تعریف کنی و جوری از من 34 ساله تایید بگیری که انگار یادمه😂 ما که فقط تایید میکنیم و میخندیم و سر تکون میدیم و ذوقشون میکنیم😍 خدا همتون حفظ کنه🌷 شاید ذخائر نظام محسوب نشین ... از بس مقایسه های غلط قبل و بعد انقلاب انجام میدین ... اما جیگرای باحالی هستین مخصوصا وقتی هم ملچ ملچ میکنین و هم یه صدایی از خودتون درمیارین و آدم نمیفهمه چی میگین؟ @mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل چهارم» قسمت: پنجاه و ششم قم _ هتل خونه و سوییت اجاره ای گیرم نیومد و مجبور شدم چند شب رفتم هتل. یه شب چند نفر از رفقایی که حاج احمد آقا معرفی کرده بود، هماهنگ کردم بیان و یه جلسه با هم داشته باشیم. انصافا بچه های گل و پای کار و جهادی و انقلابی. همشون از بچه های اداره بودند. یه توضیح دادم که دو سه تا جلسه با کسانی گرفتم که تخصصی خوندن و فکر میکردم تا بشنون میان پای کار. نه این که پای کار نیومدن و نیستن. اتفاقا دارن دوره ها و کارگاه ها و جلسات خوبی هم میذارن. حتی کتاب ها و صوت سخنرانی های خوبی هم دارن. اما با اونی که ما میخوایم، فاصله دارن و بنظرم فاصلشون هم کم نیست. یه نفر از بچه ها گفت: منم با دو تا گروه حرف زدم. آخوندای با حال و با سوادی هم بودند. یه عده شون که دقیقا کپی همین چیزی بودن که آقا محمد میگه. اما چند نفرشون میشد با یه سری آموزش ها سر خط بیان و بشه اون چیزی که ما میخوایم. یه نفر دیگه پرسید: بنظرتون ما دایره مخاطبمون را تنگ و کوچیک نگرفتیم؟ گفتم: یه کم بیشتر توضیح بده! گفت: اصطلاحا ما سرچشمه را ول کردیم و اومدیم سراغ ساقی ها. بنظرم اگه قرار باشه کسی کاری کنه و دستور و فرمانی صادر کنه، مراجع محترم هستند. یکی دیگه گفت: این هم یه مسئله حکومتی و سیاسی نیست که بگیم فلان مرجع بله و فلان مرجع خیر! بدون شک میان پای کار و ای چه بسا نظراتشون واقعا به دردمون بخوره! من که تو فکر بودم و نمیتونستم رک بگم : آره یا نه! ترجیح دادم سکوت کنم ببینم بقیه رفقا چی میگن؟ نظرات موافق و مخالف با هم برابر بود. هر دو طرف هم انصافا دلایلشون خوب بود. هم اونایی که میگفتن حتما باید بریم سراغ مراجع و از اونا شروع کنیم. و چه اونایی که میگفتن مخالفیم و اتلاف وقت هست! قرار شد فکر کنم و خبرشون بدم. وقتی رفتند، یکی دو ساعت بعدش با خطی که رحمان بهم داده بود، برای خودش پیامک دادم. نوشتم: سلام. باید با حاجی حرف بزنم. نوشت: سلام. چاکریم. یه ساعت دیگه خودم زنگ میزنگم. یه ساعت بعدش شد... زنگ خورد و برداشتم. دیدم خود حاج احمد هست. سلام علیکم سلام و رحمت الله. احوال شما؟ خوبم. الحمدلله. در جوار کریمه اهل بیت دعاگوییم. زنده باشی پسرم. کارا چطور پیش میره؟ (این ینی باید کمتر از 59 ثانیه صحبت کنیم و طولش نده) گفتم: جمع کردن فضلا کاری نداره. تجمیع آراء و نظراتشون کار حضرت فیل هست. گفت: درسته. بالاخره علوم انسانی و وحیانی هست و نظرات مختلف. ضعف رفقای روحانی اینه که واحدای عملیاتی کردن رای و اجتهاد بنا به فراخور جامعه و نیازها پاس نمیکنن! خب؟ گفتم: حالا همین برای ما شده چالش! راحت بگم: چیزی از تهش درنمیاد. دو ساعت جلسه میگیری و آخرش میبینی 200 تا طرح و نظر اومده بالا اما نهایتا تک و توکی بشه روش حساب کرد. گفت: نظر بچه های دیگه چیه؟ گفتم: والا میگن بریم سراغ مراجع! فکر نکنم ........ آخه ما دنبال توصیه و سفارش نیستیم که ... کار از این حرفا گذشته ... تجربه هم میگه که محاله آقایون اشاره مستقیم به این خطوطی کنن که ما دنبالشیم ... گفت: بالاخره اونا وظایف خودشونو میدونن ... اجازه بده اونا به سبک خودشون رفتار کنن ... ضمنا کم پیش میاد که حضرات، اسم بیارن و با اشاره مستقیم، جو را مدیریت کنند به یه سمت! البته ما هم دنبال این مدل کارا نیستیما ... یادته که ؟ گفتم: دقیقا ... حتی شنیدم یکی از حضرات، همین پریشب رفته بیت یکی از همین آقایون پرونده ما و حسابی از دلش درآورده و بهش روحیه داده که چرا گاهی ... اونم گاهی اوقات ... مورد بی مهری قرار میگیره!! حاج احمد خنده ای کرد و گفت: میدونی دارم به چی فکر میکن؟ گفتم: نه! گفت: با بدنه اجتماعی و مردم کوچه و بازار و دانشجو و اینا کیا دارن رفت و آمد میکنن؟ کدوم دسته از آخوندا هستند که با اونا دارن حشر و نشر میکنن؟ تخصصیا؟ مراجع؟ یا کی مثلا؟ گفتم: والا مثلا مسجد محله قبلی ما تو شیراز، آخوندای مبلّغ و نهاد رهبری دانشگاه ها و کلا همین ... ای داد بر من ... آهان ... یادم اومد ... همین طلبه های جوون و انقلابی ... آره؟ گفت: خسته نباشی برادر! آره دیگه! ملت شانس و فرصت شرکت کردن پای چند تا سخنرانی فضلای تخصصی و مراجع محترم پیدا میکنند؟ گفتم: والا اگه مثلا بابا و مامان و خانواده من و شما باشه، خیلی خیلی کم! همش همین طلبه های جوون و متوسط السواد هستند! گفت: آباریک الله! لحظات خوشی داشته باشی! گفتم: کوچیکتم حاجی! گفت: دمنوش یادت نره! پیاده روی هم بکن. شکمت داره میاد جلو! خندیدم و گفتم: شکم نیست که ... غصه خونه است ... همش غمباده ... اما دمنوش و پیاده روی هم چشم! گفت: روشن ... درخدمتیم! گفتم: دعا بفرمایید حاج آقا ... ادامه دارد ... @mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل چهارم» قسمت: پنجاه و هفتم قم _ تو راه خونه حاج آقای مرشدی فردای اون شبی که با حاج احمد حرف زدم، برای آقای مرشدی زنگ زدم و باهاش توی منزلشون یه قرار گذاشتیم. با بچه های خودمونم تماس گرفتم و قرار شد عصرش هم با اونا جلسه بذاریم. تو راه بودم که رحمان زنگ زد. بعد از سلام و علیک گفت: حاجی ، حاج احمد گفتن که چطوریه اوضاع. مشورت که کردم به یکی دو نفر از بچه های خودمون رسیدیم که دیدنشون خالی از لطف نیست. از بهترین و پرانرژی ترین بچه های طلبه و انقلابی و کار درست هستند. همین امروز باهاشون قرار بذار. اونا حاضرن هر زمان که شما گفتی، هر جا که بگی، بیان و شما را ببینن. گفتم: پای کار هستن؟ گفت: آره بابا ... چه جورم ... پاک و سر و زبون دار و جوون پسند! مقدمات و حداقل های معیارهایی که مدنظر داری، دارن و حتی ظرفیت قوی تر شدن هم دارن. گفتم: باشه ... شمارشونو برام ارسال کن. راستی این خط هنوز پاکه؟ گفت: آره فعلا ... همین دو دقیقه پیش چک کردم. گفتم: بسیار خوب. یاعلی! شماره ها را فرستاد. همون لحظه برای یکیشون تماس گرفتم. بچه مازندران بود. اهل بابل. بعدا که دیدمش، دیدم یه کم هیکلی و تپل و چهره مهربون و وجنات علمایی. جوون و شوخ طبع. قرار شد خودش و دوستش برای ناهار بریم یه گوشه ای با هم حرف بزنیم. رفتم خونه حاج آقای مرشدی. براش گفتم چی تو فکرمون هست و باید از کسانی استفاده کنیم که هم جوون پسند باشن و هم توانمندی پاسخگویی داشته باشن و هم کاریزمای جذب جمعیت و ... گفت: والا من سراغ دارم اما معمولا اینجور طلبه ها ... البته بعضیاشون نباید بفهمن که شما کی هستی و جزء چه طرح و نقشه ای هستن و به کجا و کیا وصلن وگرنه معلوم نیست چه اتفاقی بیفته؟ گغتم: میفهمم ... بالاخره جوون هستن و ممکنه هزار اتفاق بیفته ... اما چطوری میتونی منو باهاشون لینک کنی؟ حاج آقای مرشدی اسم دو سه تا مرکز آورد که کار ما را انصافا بهتر از اون چیزی که فکرش میکردیم راه انداخت. مراکز گمنام و ثبت نشده ای که شاید به اندازه دیگر مراکزِ مرکز مدیریت قم توی چشم و پر تمتراق و برو و بیا دار نبودن اما ..... دل ... عشق ... انگیزه ... تشنه خدمت ... در اونا موج میزد. اولین نتیجه این آشنایی، لینک شدن حدودا 750 تا طلبه جوون و پای کار و انقلابی و تشنه خدمت به نظام و انقلاب بود که در سراسر ایران پخش بودن و مشغول کارای اجرایی و تبلیغی بودند. (که صلاح نیست اسم و رسم اون دو سه تا مرکز را عرض کنم.) اما ... جالبتر هم شد ... کلا خدا کنه خود خدا هم بیاد کمک و بندازه تو دل یه عده ای از بندگانش که کاری خوب پیش بره ... چطور؟ میگم حالا... ناهار با اون دو تا طلبه خوردم. چه ناهاری هم شد. سه چهار تا فلافل خریدیم و رفتیم توی یه پارک خوردیم و بعدش هم دو سه ساعت با هم قدم زدیم و مفصل حرف زدیم. اینقدر اون دو سه ساعت خوش گذشت و انرژی گرفتم که حد و اندازه نداشت. طلبه دومیه یه بچه عالی و شهدایی از خراسان جنوبی بود. چهره گندم گون و محاسن مجعد و عینک به چشم داشت. از تیپ و کلامش مشخص بود که خوره کارای جهادی و جریان سازیه. اجازه بدید فقط نتیجه مذاکره با اونا را خلاصه براتون بگم: اینا حدودا بیست سی گروه جهادی از طلبه ها سراغ داشتند که جمعا تعدادشون چیزی حدود 300 نفر ... حالا یه کم بیشتر یا کمتر ... میشد. اما خودشون اصرار و تاکید داشتند که میشه با یه سری آموزش های هدفمند و عملیاتی، ظرفیتشونو بیشتر و جذاب تر کرد. دقت کردین؟ نه بحثی ... نه چک و چونه ای ... همین! شب جلسه بچه های خودمون گذاشتم. همه را دعوت کردم هتل. شش نفرمون حرف برای گفتن داشتیم. اون روز خدا حسابی با ما بود و بقیه هم با دست پر اومده بودند. جمع بندی جلسه بعد از دو ساعت و نیم را اینطوری ارائه دادم: «خب رفقا گوش بدید ... الان ما با تلاش های دوستان، چیزی حدود 1500 طلبه جوون و انقلابی داریم که بنظرم با برنامه ای که براشون داریم، حداقل 400 نفر طلبه هایی که میخوایم و با معیارهای ما منطبق هستن، میشه کشف و شناسایی کرد. این ظرفیت میتونه فرصت خوبی باشه و تهدیدی براش متصور نیست. حالا اینا تازه فقط آقایون هستند. ما نیاز به یه شناسایی جدی در بین خانما داریم. بنظرم ... بدون شک ... تعداد طلبه های بانو که میتونن با معیارهای آموزشی و عملیاتی ما منطبق باشن، نه تنها کمتر از این 400 نفر نیست، بلکه ای چه بسا دو سه برابر هم بشن ... پیشنهادتون چیه؟ چیکار کنیم که هم سکرت بودن کار حفظ بشه و هم فرسایشی نشه و بتونیم در ظرف مدت کوتاه ... مثلا چهار ماهه ... نتیجه ای که میخوایم به دست بیاریم؟» همه رفتن تو فکر ... کار راحتی نبود ... نمیشد بی حساب کتاب وارد مقوله جذب خواهرا بشیم ... توش حسابی مونده بودیم ... ادامه دارد ... @mohamadrezahadadpour
✅ یه چیزی میگم اما لطفا کسی به خودش نگیره ها👇 میگن احتمال وقوع در استان های جنوبی کشور بیشتر شده اهالی محترم استان های جنوبی! جسارتا مواظب خودتون باشین😐 و من الله توفیق
سلام دوستان ببخشید امشب و فرداشب از پخش معذورم. مهمونی و ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا