چشم
صبر کنین
به اونجا هم میرسیم
بذارین بعضیا برن لالا 😉
ی کم کانال خلوتر بشه
چشم
⛔️چالش امشب⛔️
افتضاحترین و خنده دارترین سوتی عمرتون رو بفرستید تا همه به هم و با هم و برای هم قربتا الی الله بخندیم😂😂
منتظرم
لطفاً کوتاه بنویسید
دلنوشته های یک طلبه
⛔️چالش امشب⛔️ افتضاحترین و خنده دارترین سوتی عمرتون رو بفرستید تا همه به هم و با هم و برای هم قربتا
با این چالش، دیگه مگه کسی میخوابه؟!!😂😂😂🙈🙈
اول از سوتی خودم بگم براتون😁
آقا ما رفته بودیم عراق بچه ها گفتند خدا توفیق داده و قرار بریم زیارت آیت الله سیستانی!
ما هم که بسیار خوشحال شدیم گفتیم یا علی مدد ... بریم☺️
وقتی رفتیم در بیت آیت الله سیستانی دیدیم که صف خیلی طولانی هستش و ما باید صبر کنیم تا یه مقدار خلوت بشه و کم کم نوبتمون بشه
بچه ما یواش یواش نوبتمون شد و رفتیم جلو جلو جلو تا من رسیدم به حضرت آیت الله سیستانی
من اون موقع پایه یک حوزه بودم و تازه چند ماه بود که صدام سقوط کرده بود و به خاطر همین خیلی شناخت از حضرت آیت الله سیستانی نداشتم
وای خدا
تا رسیدم به حضرت آیت الله سیستانی زانو زدم و می خواستم دستشون را ببوسم که یهو یادم اومد که باید خودمو معرفی کنم.
من تا اون موقع نمیدونستم آیت الله سیستانی اهل ایران هستند و فارسی بلدند. هول شدم و گفتم: انا محمدرضا حدادپور الجهرمی، انا اهل جهرم، الحوزه المبارکت الجهرمیه😁 🙈
که یهو دیدم آیت الله سیستانی با چشمای گرد یه دست به سرم کشید و گفت: پسرم میخوای فارسی صحبت کنی؟! فکر کنم فارسیت بهتر باشه ها😆🤣😱🙈
آقا منو میگی؟!
آب شدم
آب
😂😂
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
🔹سلام یه بار تو جمع بسیج گفتم سلامتی ارواح طیبه شهدا
🔹من واسه تولد نامزدم یک کادو خوب دادم بعدش تولد من بود واسه م دیوان حافظ خرید البته از این با کلاسها که جعبه کنده کاری داره ولی من خوشم نیومد توقع بیشتری داشتم دوستم اس داد که چی کادو گرفتی نوشتم خاک تو سر گداش بکنن دیوان حافظ خریده _بعدش دادم اس رو به نامزدم_واااای چه حالی بود نامزدم شب برام یک انگشتر خریده بود اورد ولی من از خجالت مردم_به روم نیاورد دیگه
🔹رفته بودیم راهیان نور
واگن مخصوص خواهران بود ،، خودمون
دنبال یکی از دخترا بودم که رفتم واگن بغلی
جای همه خالی ،، دیدم ۱۰ تا پسر توی راهرو هستن
دست میزدن و یکی شونم مداحی میخوند ،، با صدای عاااالی...
وقتی منو دیدن ،، همه شون جیغ زدن : دخترررر دختررررر
بعدشم خودشونو بزور توی یه کوچه ۶ نفری جا دادن😂😂😂🙈
مسئول خواهران هم اومد و منو برد😢
🔹سلام
ماهم تونجف سوتی دادیم
گلاب به روتون باید میرفتیم🙊
بادوستم دنبال مکانش میگشتیم
یه آقا دیدیم خادم بود
دوستم رفت جلو گفت دوره المیاه؟
آقاهه گفت ها؟
گفت مالمرافق؟
آقاهه ها؟
دوست المغاسل؟
ها؟
من گفتم دبلیوسی؟
ها
گفتیم دستشوییی
گفت خدا خیرتون بده اول فارسی بگید🤣🤣🤣
🔹اقا سوتی در حد لالیگا :
معاون مدرسه بودم
با سرویس میرفتم محل کار
یه روز جا موندم از سرویس
ماشین بابامو گرفتم رفتم
مدرسه که تعطیل شد طبق معمول با تاکسی برگشتم خونه
در کیفم رو که باز کردم سوییچ رو دیدم و حالا نخند کی بخند 😂😂😂😂😂😂😂😂😅😅😅😅😅😆😆😆😆😆😆😆😆
یه اسنپ گرفتم ، به محل بازگشته و ماشین پدر را تا خانه مشایعت کردم 🤣🤣🤣🙄🥴
🔹سلام حاج اقا شبتون بخیر:
سوتی یکی از دوستانمون رو براتون مینویسم خیلی جالبه
برای یکی از آشنایان دورمون خواستگار اومده بود این خانوم برای اینکه خانواده ی داماد و خود اقای داماد رو ببینه همیشه به اتاقی میرفت که بالای در اتاق شیشه بود و از روی رختخواب ها بالا میرفت و خواستگار رو خوب برانداز میکرد..
یک بار براشون خواستگار اومد مثل همیشه بالای اون رخت خواب ها رفت تا ار بالای شیشه خواستگار رو ببینه که متاسفانه به رخت خوابها فشار وارد شد و دراتاق باز شد و این دوستمون با تمام رخت خواب ها پرت شدن وسط پذیرایی!!!!!
هیچی دیگه خانواده ی اقا داماد هم کلی خندیدن و بعد از اون جلسه دیگه حتی تماس هم نگرفتن برای مرحله ی بعدی😐😐😐😐
🔹تازه اینترنت واسه خونه ها اومده بود،
توی کارتهای لمینت شده رمز و یوزر رو چاپ میکردن و مثل کارت شارژ میرفتیم میخریدیم.
یادمه رفتم کارت رو خریدم اومدم خونه و برای اینکه به اینترنت وصل بشم، کارت رو کردم داخل فلاپی دیسک😂
ولی هرکاری میکردم کانکت نمیشد،
زنگ زدم از شرکت اومدن،
گفتم قضیه اینه😂
یارو تابوت دربست گرفت بره قبرستون 😂😂😂😂
🔹سلام شب خوش
.
این اتفاق چند سال پیش تو محل کارم افتاد😬😊
.
صبح که از خواب بلند شدم احساس قلب درد داشتم جوری که میزدم به بازوی چپم
.
تو محل کار دوستانم گفتند که یه زنگ به اورژانس بزن شرایطت رو بگو که خدایی نکرده اتفاقی نیفته
.
تلفن محل کار رو برداشتم ز زدم به ۱۱۵
(اینم بگم تلفن محل کار-تماسش با اورژانس رایگان هستـ😊)
.
بعد از گرفتن شماره اورژانس اونطرف خط، یـِ آقایی جواب دادند
.
منم گفتم سلام و خسته نباشید
اون بنده خدا هم گفتن سلام ممنونم
و من بلافاصله شروع کردم به توضیح در مورد مسئله ای که داشتم و یکسری نکات شخصی رو هم داشتم میگفتم😭😭😭
.
که یهو اونطرف خط گفتن ببخشید خانم کجا رو گرفتید؟؟
منم گفتم اورژانس!
و ناباورانه گفتن که اینجا بخش مالی موسسه هستـــــــ😂😂😂
.
و من تو اون لحظه دیگه هیچ صدایی نشنیدم و فقط گوشی رو گذاشتم و تا روزها سوژه خنده داشتیم
.
شماره تلفن داخلی موسسه ۱۱۵بود
🔹سلام وقتتون بخیر
خداخیرتون بده بااین چالش.
خودم از خودم بخاطر این حجم زیاد ازفجایع خجالت کشیدم البته اونقدرام زباد نیستن فقط 20تاشمردم الان🙈
یکی از بدترین سوتی های من برمیگرده به زمان دانشجویی
توکلاس استاد من روبرد پای تابلو برای حل مسئله.منم حقیقت باچادر سختم بود نوشتن .تااینکه یکی از بچه ها امر به نهی 🤦♀ کردو گفت نامحرم که نیست چادرت در بیار
منم نه گذاشتم نه برداشتم...سریع گفتم استاد به این بزرگی اینجا هویجه؟🙈😱
جاتون خالی ترم بعد هم اون درس رو داشتم😭😭
🔹اقااااا سوتی نگیدکه دلم خونهههه😩
با داداشم رفته بودیم راهیان نور،ایشون جز تامین بودند با چندتا دیگه از عزیزان ازاین لباس مدافع حرما پوشیده بودن 😕توی فکه بودیم من برای اولین بار ترکش پیداکردم کلی ذوق واینا...دیدم داداشم یه جا پشتش به منه حواسش نی خواستم غافلگیرش کنم رفتم پشتش همین که دست گذاشتم رو شونش دیدم یکی ازپشت داد یاعلیییی خواهرمن بیااااا اینور 😤😆برگشتم دیدم دادشمه پشتمه و اونی که جلومه از دوستاشونه😶🤦♀کل جماعت اونجا منهدم شدن ازخنده منم تا اخرسفر کلافقط قایم.
عجب شبی شده امشب😂
گوشیم داره میپکه
لطفاً فقط ی پیام بدین. شاید بیش از هزار تا پیام نخونده دارم😱😁
خوووش باشین رفقا🌷🌷
✨یک نگاه ناب به باید و نبایدهای جامعه از منظر شهید علامه مرتضی مطهری
🔹دائما «آقا شیخ ترمز» نباشید؛ هی انتقاد کردن و ایراد گرفتن اسمش هدایت نیست؛ توصیه استاد مطهری به روحانیون
🔸 امروز دنیا میدان مسابقه علم و صنعت شده است. حالا که چنین مسابقهای در دنیا هست باید کوشش کرد و جامعه را به حرکت آورد که در این مسابقه عقب نماند. علیهذا نشستن و هی انتقاد کردن و ایراد گرفتن، این کار را نکن، آن کار را نکن، اسمش هدایت نیست.
🔹 یک روز در مدرسه مروی با چند نفر از آقایان طلاب همین مطلب را میگفتم: آقایان! معنی هادی قوم بودن این نیست که ما تنها حالت منع و توقف به خود گرفتهایم؛ به هر کاری که میرسیم میگوییم این را نکن، آن را نکن، و مردم را گرفتار کردهایم، یک جا هم باید مردم را تشویق کرد و به حرکت آورد.
🔸 همین مثال اتومبیل را ذکر کردم و گفتم که ما باید مثل راننده اتومبیل باشیم، یک جا به اتومبیل گاز بدهیم، یک جا فرمان را بپیچیم، یک جا ترمز کنیم، یک جا مثلًا چراغ بدهیم؛ هر موقعیتی اقتضایی دارد. بعد شوخی کردم و گفتم: ما که نباید همیشه «آقا شیخ ترمز» باشیم، همه جا ترمز بکنیم. تنها ترمز کردن کافی نیست، یک جا هم باید «آقا شیخ فرمان» باشیم، یک جا «آقا شیخ موتور» باشیم.
🔹 یکی از طلاب گفت: ما هیچ کدام نیستیم، ما «آقا شیخ دنده عقب» هستیم!
✨دبیرخانه بینش مطهر استان آذربایجان غربی
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام –: یَأتی عُلَماءُ شیعَتِنَاالْقَوّامُونَ لِضُعَفاءِ مُحِبّینا وَ أهْلِ وِلایَتِنا یَوْمَ الْقِیامَهِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تیجانِهِمْ عَلی رَأسِ کُلِّ واحِد مِنْهُمْ تاجُ بَهاء، قَدِ انْبَثَّتْ تِلْکَ الاْنْوارُ فی عَرَصاتِ الْقِیامَهِ وَ دُورِها مَسیرَهَ ثَلاثِمِائَهِ ألْفِ سَنَه.
«تفسیر الإمام العسکری – علیه السلام -، ص. ۳۴۵، ح. ۲۲۶»
امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: آن دسته از علماء و دانشمندان شیعیان ما که در هدایت و رفع مشکلات دوستان و علاقهمندان ما، تلاش کرده اند، روز قیامت در حالتی وارد صحرای محشر میشوند که تاج کرامت بر سر نهاده و نور وی، همه جا را روشنائی میبخشد و تمام أهل محشر از آن نور بهرهمند خواهند شد.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
هی میخوام نگم
هی نمیشه
هی میخوام نفرستم
این سوتی های باحال نمیذاره👇🤣🤣