eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
104.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
742 ویدیو
129 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیداری؟
از بزرگترین اشتباهات ما درباره حضرت زینب سلام الله علیها این است که از ارتباط ایشان با امام حسین فقط یک ارتباط خواهربرادری در ذهنمان مانده است. این اصلاً درست نیست به نظرم پایین آوردن سطح و کلاس کار می باشد! از جذاب ترین جلوه های شخصیت حضرت زینب سلام الله علیها این بود که ایشان یک سخنران حرفه ای و مجلس گردان فوق العاده بودند. وقتی کسی بتواند هول نشود و تاریخی ترین جملات و جذاب ترین جواب ها در محافل و مجالسی که تماما اطرافش دشمنان خونخوارش باشند ارایه دهد، کار کمی نیست. این هم می‌خواهد و هم فوق العاده شخصی و البته پروردگار و مادری مانند فاطمه زهرا سلام الله علیها ! 👈 راستی شما چقدر می توانید دست و پای تان را گم نکنید و در هر جمعی صحبت کنید و مجلس گردان مناسب و فوق العاده باشید؟!🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی مخاطبین👇 خانم معلمی تعریف می‌کرد : در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچه‌ها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند. چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند. روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم. باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند. ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد. بچه‌ها هم سرود را می‌خواندن و ریز می‌خندیدند، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه ریسیده بودم پنبه شود. سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌تونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم. خب چرا این بچه این کار رو می‌کنه، چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!! دانش اموز خوب و دوست خوبي براي بچه‌ها بود!! رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمی‌فهمید، به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند. نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟! اخراجش می‌کنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود. حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود. بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم : چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست، برای مادرم این‌کار را می‌کردم!! معلم گفت: با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند؟! چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت : آموزگار صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح می‌دهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "ناشنوا" است، چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ‌ناشنوايان !!! همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!! آفرین دختر، چقدر باهوش، مادرش چقدر برایش عزیز، ببین به چه چیزی فکر کرده!!! فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد!!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند!! درس این داستان این بود : زود عصبانی نشو، زود از کوره در نرو، تلاش کن زود قضاوت نکنی، صبر کن تا همه‌ی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی!☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام☺️
شب های زمستان از بهترین و با برکت ترین شب های طول عمر هر کسی میتونه باشه. شب هایی که از روز طولانی تر و برای بسیاری از کارها فرصت فراوانتره. فقط کافیه که شما یکی دو ساعت اول شب را بخوابید و خوب استراحت کنید. بعدش خواهید دید که چقدر می تونید تا پاسی از شب فعال باشید و فکر رو ذهنتون خسته نشه و خیلی از کارهای فکری و هنری و چیزهایی که نیاز به تمرکز بهتر و بیشتری داره پیاده کنید.
حالا با خودتون فکر کنید شب های زمستانی که فرداش تعطیل هستید و فکر ذهنتون از بسیاری از مسائل روزمره نسبتاً آرومتره، چقدرررر می تونید مطالعه کنید و بنویسید و نقاشی بکشید و تمرین خطاطی بکنید و درس بخونید و کارهای عقب‌مانده تون انجام بدید و حتی اتاق و میز مطالعه تون مرتب کنید و تخته وایت برد و یا مثل خونه ما دیوارپلاستیکی تون رو تمیز کنید و کلی چیزای دیگه...
ولی پیشنهاد می دم حتماً یک یا دو کتاب را در سرلوحه مطالعات تون برای این شب ها قرار بدید. خیلی مهم نیست که جنس کتاب و یا مطلب و موضوعش چیه؟ مهمتر از همه اینکه بهش علاقه داشته باشید و بهش احساس نیاز کنید. و حتی پیشنهاد میدم برای اینکه شب های بابرکت تری داشته باشید وضو بگیرید. عرض یک ساعت چند قدم در حال یا در اتاق مطالعه تون قدم بزنید. یک تسبیح کنار تو باشه و هر از دقایقی چند تا ذکر صلوات بفرستید. حتماً دقایقی رو برای خوندن قران بگذارید. در طول این شب ها همش دور گوشی تلفن همراه نباشید. به بهانه های مختلف سراغ این گروه و این کانال و پیج های مختلف نرید. یکم تمرکز کنید و به خودتون و فکر و سن و سال و جوانی و علاقه تون در طول این شب ها فکر کنید.
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای که چقدر من از این کلیپ الهام گرفتم👆 وقتی ی شمع روشن و اکتیو باشی که داره کار خودشو انجام میده و به کسی هم کاری نداره، حتی اگه ی شیشه تو خالی و گنده هم جلوی راهت سبز بشه و کلی بلا از آسمون بباره، آخرش نورافشانی و پرتوی نور تو هست که جذابتر میشه. و یا : وقتی آب و شیشه با هم تبانی کنن و جلوی راهت سبز بشن، اصلا نترس! چون خبر ندارن که باعث بهتر دیده شدنت و جذابتر شدنت میشن😉 و کلی پیام های دیگه ... #حدادپور_جهرمی #دلنوشته_های_یک_طلبه