eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
103.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
748 ویدیو
130 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دلنوشته های یک طلبه
✅ به نام خدا اول از همه یه ماهیتابه برمیداری با عشق بعدش بزرگترین تخم مرغ رو از یخچال برمیداری بعد ر
✅به به 😋😋اول سیب زمینی ها رو نگینی سرخ میکنم بعد گوجه نگینی رو خوب تفت میدم و با دلمه به سیب زمینی ها اضافه میکنم، حالا تخم مرغ رو تو ظرف جدا به هم میزنم، یه نون توی تابه برشته میکنم اول تخم مرغ بعد مواد رو روی نون میریزم و در تاب رو میذارم... اینم پیتزای تخم مرغ 😂😂😂 اوه یادم رفت نمک و فلفل و آویشن بریزم... 😍 ✅املت مقوی پیاز داغ کرده مقداری قارچ و فلفل دلمه ریز کرده در پیاز داغ تف میدیم سپس ۵ عدد گوجه رنده شده رو به مواد اضافه میکنم میگذاریم آبش کشیده بشه با مواد تف میدیم زردچوبه و نمک و فلفل سیاه رو اضافه کرده سپس به تعداد افراد خانواده هر نفر ۲ عدد تخم مرغ اضافه میکنیم و درب ماهیتابه را گذاشته و گاز رو کم میکنیم . (تخم مرغ را هم نزنید)نوش جان ✅بادمجون با پوست میذارین رو شعله تا بسوزه بعد پوستشو بکنین گوجه هم چاقو کاری کنین بندازین تو تابه...بادمجونا رو هم ساطوری بریزین تو گوجه ها سیر،فلفل،نمک،آویشن،زردچوبه.خوب مخلوط کنین..دوتا تخم مرغم بچکونین توش...اسمشم میرزا قاسمی نیس😐 ✅دو تا غذای فوری وخاص ما کوکوی فوری وآسون👇👇 چند تا تخم مرغ رو هم میزنیم ویه کم زردچوبه ویه ذره نمک،چند دقیقه هم میزنیم و میریزیم توی ماهیتابه ای که قبلا" روغن توش داغ شده وسریع درست که شد سریع برمیگردونیم. یک غذای فوری دیگه بادمجان رو پوست میکنیم وگرد گرد میبریم چند تا تخم مرغ رو توی ظرفی هم میزنیم چند دقیقه،بادمجان ها که دو طرف سرخ شد،تخم مرغ های هم زده رو میریزیم روش وچند دقیقه دیگه ترخینه آماده است ✅ پیتزا تخم مرغی (به قول دخترم) سیب زمینی نگینی رو سرخ میکنیم. پیاز سرخ شده. اگر باشه قارچ تیکه شده و فلفل دلمه و گوشت چرخ شده هم سرخ میکنیم. همه رو قاطی کرده و بهش کمی رب و ادویه جات می‌زنیم و همه رو تویه تابه صاف میکنیم.سبزی جات معطر خشک هم اگر بود اندکی اضافه میکنیم. بعد تخم مرغ ها رو تویه ظرفی جدا شکسته و هم می‌زنیم و می ریزیم داخل تابه روی مواد.درب ظرف رو می‌بندیم شعله رو کم میکنیم میزاریم تا تخم مرغ بپزه.بعد مثل پیتزا از ظرف خارج میکنیم و تیکه میکنیم. بچه های من عاشقشن😋 ✅سلام وقت بخیر یه کوکویی هست که برا هر کی درست کردم خوشش اومده☺️ ⛅️مواد لازم: 🔸دوتا سیب زمینی متوسط 🥔 🔸دوتا هویج🥕 🔸یه فلفل دلمه 🔸یه پیاز متوسط و دو حبه سیر 🔸به اندازه 2 ق گوشت چرخ کرده🥩 1⃣همه رو جدا جدا نگینی خرد کنید و و با روغن تفت بدید 2⃣گوشت فلفل دلمه و پیاز و با هم تفت بدید3⃣ همه اینها رو تو یه ظرف جدا گانه بریزید 4⃣یه کم که از داغی افتاد 3 یا 4 تا تخم مرغ🥚🥚 بهش اضافه کنید 5⃣بقیش مثل کوکو یه طرفش که سرخ شد طرف دیگشو سرخ کنید حتما تابه نچسب باشه🍳🤹‍♂ نمک و فلفل و زردچوبه فراموش نشه🌯 مواد و میتونید به سلیقه خودتون کم و زیاد کنید نوش جون ✅دوتا یا سه تا چونه خمیر از نونوایی بگیرت، یه لیوان شیر بریزد توش، بعد تو یه ماهیتابه روغن بریزد بذارد رو گاز، توش زردچوبه و برگ پیاز و سیاه دونه و ... بریزد بعد روغن ها را بریزد تو خمیر و شیر که قاطی کدت، خمیر خیلی شلی باید بشه طوریکه با دست نخواد ورز بدت همطورکی چپه کنت تو کیک پز یا قابلمه بذارد بپزه اگه تو قابلمه پختت زیرش شعله پخش کن بذارت بعد بذارت خوب مغز پخت بشه نوش جان ✅نون مهوه😋 مهوه ای که مادربزرگ با زور و زحمت درست کرده رو را از یخچال خارج میکنیم و با آب و آبلیو رو در کاسه ریخته ، در حالی که آب از دهان اعضای خانواده جاریه ، نون آغشته شده به معجون رو داخل روغن در حال جیلیز و ویلیز پهن میکنیم. تا آخرین مرحله هم اجازه نمیدیم احدالناسی به محصول نزدیک بشه. سپس خانوادگی به بشقاب نان مهوه حمله نموده و در کسری از ثانیه تمومش میکنیم‌ . (آخرش هم واجبه انگشتها لیس زده بشه) فقط یه جهرمی حس این جملات رو میفهمه😍 ✅سلام من یک مدته ویار "تخم‌و‌شملی" گرفتم😀 نمی دونم غیر از جهرم جاهای دیگه هم درست میکنن یا نه سه چهار تا پیاز بزرگ برمی‌داریم و خرد ریز می‌کنیم. بعد در روغن فراوان سرخ می‌کنیم. بعد کمی ادویه و یک قاشق غذاخوری پر شمبلیله اضافه می کنیم و ی دور هم می‌زنیم. اگر شمبلیله زیاد تفت بخوره تلخ می‌شه! بعد سه چهار تا تخم مرغ که در ظرف جدا شکستیم و به هم زدیم و به اون نمک اضافه کردیم را به به پیاز و شمبلیله اضافه می کنیم و هم می زنیم. سپس سر ماهیتابه رو میذاریم و اجازه می‌دیم با شعله کم بپزه. بعد از چند دقیقه هم برش می گردونیم تا اون طرفش هم برشته بشه. خوشمزگی این غذا به اینه که پیازش زیاد باشه😊 ✅سلام.من هر روز با عشق غذا درست میکنم چون هروز ایام هفته رو به اسم ائمه (ع) نذری درست میکنم _مثلا امروز که سه شنبه هست و متعلق به ائمه بقیع ( امام سجاد.امام باقر.امام صادق)_ ولی مرغ شکم پر و خورشت بادمجون که همسرم دوست داره رو با عشق بيشتر تری درست میکنم.
دلنوشته های یک طلبه
✅به به 😋😋اول سیب زمینی ها رو نگینی سرخ میکنم بعد گوجه نگینی رو خوب تفت میدم و با دلمه به سیب زمینی ه
✅سلام یه مدل پیتزای خونگی🍕 هست که درست کردنش خیلی راحته و خوشمزه و سالمه فقط سختیش لباس پوشیدن و بیرون رفتنه😐 این شکلیه: لباسهای بیرون خود را پوشیده،دستکش و ماسک زده و به نونوایی بربری🥖(لطفا با لهجه شیرین ترکی خوانده شود) رفته و میگوییم: شاطر جون بی زحمت یه چونه خمیر بربری بده داداش😌 میگیریم و سریییعا به خانه برمیگردیم بعدش دستهامون رو با آب و صابون🚿 حسسسسابی شسته، میریم اون خمیر رو کف ماهیتابه 🥘(یا سینی فر) چرب شده پهن میکنیم و مواد ماکارونی🥩 یا مرغ پخته🍗 و قارچ یا هررر چیزی که دلتون خواست و داشتید توی یخچال، روش میریزید و فلفل دلمه ای🌶 و ذرت🌽 و قارچ و پنیر پیتزا🧀 و بعد میره واسه پختن... بعدشم دوباره قبل از خوردنش دستمون رو حسسسابی میشوریم و به همراه یه لیوان نوشابه خنک🍷 یا دلستر🍺 (فکرای بد نکنیداااا. توی ایتا فقط عکس نوشیدنی های حلال رو میذارن) نوش جان میکنیم😋 اگر تو خونه ای بچه کوچک باشه به نظرم یکی از بهترین سرگرمی ها براشون آشپزیه👦🏻👧🏻 اونا رو هم میاریم توی بازی و مشغولشون میکنیم.🍱🍽 شبم موقع خوابیدن یه کرمی، وازلینی، روغن زیتونی چیزی میمالیم به این دستای بدبختمون🤚🏻✋🏻 که پوستمون نشه شبیه پوست کروکودیل😕 ✅یادم نمیاد کی با عشق غذا درست کردم دستپختم واقعا خوبه ولی از آشپزی متنفرم باآدمایی بزرگ شدم ک اگه یکم غذا بی نمک یابدمزه بوده ظرف غذا تو سرمادرخونه خالی میشد یاوسط سفره....از خانواده متنفرم ✅سلام هرچند پیامای منو میخونید و جواب نمیدید😔 ولی ما خانوادگی یه غذای باحال ویژه داریم که به مناسبت های خاص فقط درستش میکنیم(وقتایی که آقای همسر نباشه چون غر میزنه)🙈 بادمجون رو سرخ میکنیم و با گوجه ورقه شده میذاریم تو یه ماهیتابه و یه ذره آبغوره بهش اضافه میکنیم درشو میبندیم نیم ساعت میذاریم جا بیفته با نون تازه خیلی میچسبه امتحان کنید حتما ✅سلام ما یه غذایی داریم که در همه وعده ای میتونیم بخوریم‌و طرفدارای خاص خودشو داره. اسمش «کیلی بالااومده »ایه. این نوع نون از هفته ها و ماهها قبل درست میشن. گِرد، به اندازه یه دست. بعد فریز میکنیم. و هر موقع ک احساس گشنگی کردین، یا هر‌موقع مهمون ناخونده اومد، فووووری تو روغن سرخخخش میکنیم و‌میزنیم بر بدن😋😋😋😁 خدا به همه مادرا و‌مادربزگا عمر طولانی بده😅😊 ✅سلام حاج آقا ما یه غذا داریم به نام تَلَپ تیلیپ آقای خونه این غذا رو به طرز ماهرانه ای درست میکنه آقا وقتایی که میدونه یه کاری کرده که روی عذر خواهی کردن نداره خانم هم هیچ عکس العملی با ورود ایشون به خونه نشون نمیده 😐 مستقیم راهشو کج میکنه طرف آشپزخونه دوسه تا گوجه میگیره همونطور با پوست ورق ورق میکنه میندازه توی ماهیتابه جوری میندازه که تا سر کوچه روغن میپاشه سرخ که شد چند تا تخم مرغ از راه دور پرت میکنه روش دستشو با هر چیزی جز دستمال آشپزخونه تمیز میکنه 😤😤 اماده که شد به دخترا دستور پهن کردن سفره رو میده اونموقع که کار تموم شد خانم میخنده 😂😂
میگما کلا آشپزی، حال خوب کن ترین کار خونه است. مخصوصا اگه همه خواب باشن و بخوای سورپرایزشون کنی😊 بعد از آشپزی، مرتب کردن میز کار خیلی حال میده. وقتی میز کار را مرتب میکنی، ناخودآگاه نظام ذهنی آدم هم مرتب تر و آروم تر میشه. استادی داشتیم که رحمت خدا رفت و جنازه اش هم برنگشت. یادش بخیر. همیشه می‌گفت: «از چینش کلمات کسی در کنار همدیگه و بوی حرف زدنش میشه فهمید که چقدر در زندگیش منظم و نامنظم، بسته یا توسعه یافته، عاشق یا بی احساس، صادق یا دروغگوست... و یکی از جاهای مهم که میشه پی به روحیات کسی برد، میز کار و میزان حضورش در آشپزخونه خونه اش هست!» خیلی پیام اومد و دستور پخت های جذابی دادید☺️ حتی هنوز فرصت نکردم بعضی پیام ها را ببینم که پوزش می‌طلبم.💞
ان شاءالله سحر ادامه خاطرات تقدیم میکنم. اما این به معنی خاموش بودن چراغ کانال تا سحر نیست☺️ و امکان داره هر لحظه ... آره لذا عزیزانی که نگران قضا شدن نماز صبحشون هستند بفرمایند استراحت کنند❤️ گل باغا😌
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا درسته کرونا خطرناکه، اما به خدا راضی به این همه مبارزه گسترده و همه جانبه و قاطع و سرسختانه نیستا🙄 بنده خدا را نمیشناسم اما هر کس هست، خدا پشت و پناهش باشه🌷 یاد اون بنده خدا افتادم که کتکش زده بودن و فرار کرده بود و رفته بود بالا پشت بوم خونشون و چون دستشون بهش نمی‌رسید، داشت فرایند خلقت اول و آخر فامیلای اونایی که کتکش زده بودند را بهشون با ذکر جزییات دقیق یادآوری میکرد🙈😂 @mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
ان شاءالله سحر ادامه خاطرات #کورونایی تقدیم میکنم. اما این به معنی خاموش بودن چراغ کانال تا سحر نیس
رفقا سحر ، اقلا از ساعت ۴ به بعد شروع میشه گفتم در جریان باشین 👈 توقف بیجا مانع کسب است😂
اصلا شاید خودم خارج از کشور هستم و دارم از اون ور آب پست میذارم😅 مثلا فکر کن یهو بعد از یه گزارش پر و پیمون بگم: ادمین کانال دلنوشته های یک طلبه کالیفرنیا آمریکا 😂🤣😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️خاطرات کاملا قسمت شانزدهم با همه خدافظی کردیم. تیم بعدی داشت آماده میشد که جای ما شروع به فعالیت تبلیغی کنند. ما تمام نکات مهمی که لازم بود به عنوان تجربه تبلیغی به اونا بگیم گفتیم و یادآور شدیم. قرار شد که به خرج خودمون از ما تست بگیرن و اصلا چند روز یه جایی باشیم و وقتی از سلامتیمون مطمئن شدند بریم سر خونه و زندگیمون. هرچند ما مطمئن بودیم که سالمیم و به خاطر استفاده به جا و به اندازه از داروی امام موسی کاظم علیه السلام اتفاقی برامون نمیفته. الحمدلله تست اول و دوم مشکلی نبود و حتی گفتن سالمین و از نظر ما مشکل خاصی نیست ولی اگه بخواید میتونین صبر کنین تا جواب تست سوم هم بیاد. ماشین اومد دنبالمون و رفتیم به اون محلی که گفتم. رفقای دیگه که در اون مرکز فعال بودند از ما استقبال گرمی کردند و پس از یه عملیات ضد عفونی کامل، دوباره لباس عوض کردیم و برامون سفره انداختن و جاتون خالی یه نون پنیر و چایی شیرین زدیم و سر حال تر شدیم. میدیدم که بچه های اونجا چقدر خالصانه کار میکردند. بعضیاشون راوی و خادم الشهدا هم بودند و در مناطق و با کاروان های راهیان نور دیده بودمشون. بچه هایی که اصطلاحا بین خودمون بهشون میگیم بچه های اجرایی و جهادی. نه اینکه اهل تحصیل و علم و این چیزا نباشنا. اتفاقا بعضیاشون خیلی هم اهل فضل و دانش هستند و کارشون درسته. خدا همشون حفظ کنه. رفتم یه گوشه دراز کشیدم و گوشیم روشن کردم و برای خانم بچه ها تماس گرفتم. خانمم گفت: «یه پیام توی کانالت بذار که در این چند روزی که پیام نذاشتی و ازت بی خبر هستند، مردم نگران شدند و بعضیا خانمشون دارن برای من زنگ میزنن. حالا کی میایی خونه؟» گفتم: «معلوم نیست اما بذار دو سه روز اینجا باشم و وقتی گفتن بیام.» گفت: «راستی برای مادرت هم حتما زنگ بزن.» یه تماس هم برای مادرم گرفتم. مادرم گفت: «اگه نمیرفتی بیمارستان تعجب میکردم. خدا پدرِ زنت بیامرزه که با شرایطی که داره و توی شهر غریب، اجازه داد بری!» بعدش نتم روشن کردم و رفتم سراغ پنجاه شصت تا شبکه و سایت و کانالی داخلی و خارجی که هر روز و هر شب رصدشون میکنم. دیدم دشمن با اینکه خودش مثل خر تو گِل گیر کرده اما داره مسئله کرونا را به یک چالش مدیریتی برای جمهوری اسلامی تعریف و مخابره میکنه! خب این وسط، بچه های جبهه انقلاب هم مثل همیشه شبانه روز داشتن خط مقدم کار میکردن و روشنگری میکردند اما تقریبا 70 درصد حجم پیام ها مربوط به ارائه و بازپخش اخبار مربوط به کرونا بود و حداکثر 30 درصد به مخاطبینشون تحلیل و چشم انداز واقعی با رویکرد حفظ امید و اقتدار ارائه میدادند. دور از انتظار نبود که مثل همیشه، یه عده قابل توجهی هم پیدا بشن و این مسئله را دستمایه طنز و جوک و شوخی قرار بدن اما جالبه که اون سایت ها و افراد و ادمین ها تقریبا با تاخیر دو سه هفته ای از این مسئله دست به کار شده بودند! این ینی نوع خاص و جالبی از شوک و استرس در بین خودشون حاکم شده بود و فکر نمیکردن اینقدر جدی بشه. به خاطر همین بیشتر از اینکه با خود کرونا شوخی کنند، با مردم و کرونایی ها و فضای پیش آمده شوخی کرده بودند و بندگان خدا اطلاعات جذابی از کرونا برای تولید محتوای طنز نداشتند و این خیلی طبیعی بود. تو همین اوضاع و احوال، متاسفانه دو نفر از بهترین ادمین های اپوزیسیونِ زرتشتی که خیلی در جذب اقشار خاکستری و خارج نشین ها به انقلاب و حضرت آقا موفق عمل کردند از طرف منافقین مورد حمله تروریستی قرار گرفته بودند و جالبه که هر دو در دو کشور متفاوت اما در یک روز مورد حمله قرار گرفته بودند! با دوتاشون حرف زدم و الحمدلله حالشون خوب بود اما گفتن فعلا تا یک هفته باید صبر کنیم و بعدش برنامه تولید کنیم. اطلاعات جذابی درباره کرونا و دستپاچگی دولتمردان و وحشت عمومی که اروپایی ها را فراگرفته داریم و تدریجا منتشر میکنیم. اون لحظه اینا و چیزای دیگه برام جالبتر بود و نظرمو جلب کرد. تا اینکه سه چهار نفر از بچه ها اومدند پیشم و شروع به صحبت کردیم. گفتم: «رفقا این کرونا نیومده که به همین راحتی بره. حتی ظاهرا از قِبَل همین ویروس، چند تا ویروس دیگه هم تا ماه های آینده ممکنه از طرف همون چشم بادامی ها به دنیا سرایت بکنه که میگن چون اکثرا ابتدائا از طریق حیوانات منتقل میشن، قابلیت جهش و تغییر فرم و عملکردشون بیشتره.»
یکی از بچه ها گفت: «ینی بیولوژیک نبوده؟» گفتم: «چرا ... کاندیدای وزارت بهداشت صهیونیستی هم گفت که بیولوژیک بوده و تشت رسواییش به زمین کوبید. اما ظاهرا متاسفانه ما در ایران فقط درگیر کرونا نیستیم و ...» که یهو یکی دیگه از بچه ها که بهش میگیم صادق صلواتی (از بس وقتی چایی میاره از ملت صلوات میگیره) یه سینی چایی آورد و بحثمون ناقص گذاشت و وقتی سه چهار تا صلوات گرفت، راحت نشست و گفت: «آمارها چی میگن؟ ینی اینقدر کشته میده؟» گفتم: «گردن نمیگرم ولی هستند جاهایی که آمار فوتی های دیگه هم دارن به اسم کرونا رد میکنن! اما خب ... متاسفانه آمار فوتی ها بر اثر کرونا مخصوصا اونایی که از قبل مشکلات سیستم ایمنی بدن داشتن کم نیست. خب به اندازه وبا شاید قدرت و کشته نداشته باشه اما چون جهانی هست و فراگیر شده و انتقالش هم خیلی راحته، ترس و دلهره عمومیش بیشتره.» خلاصه همینجوری حرف میزدیم و هر کسی هر اطلاعاتی داشت مطرح میکرد و تحقیق میکردیم. ولی اون شب، چیزی که توجه منِ بی خبر از دنیا و فضای مجازی(بعد از چند روز) را به خودش جلب کرده بود، حمله ور شدن حس و نگاه بدبینی و ترس از شهر مقدس قم بود. فورا با بچه ها هماهنگ کردیم و چندین ساعت تماس با این و اون گرفتیم و آدمای زیادی را متقاعد و بسیج کردیم که ظرف مدت یک هفته، اسم قم را از فضای مجازی حذف کنیم. خب این کار من و گنده تر از من هم نبود. به هماهنگی بیشتر با سطوح بالاتر و عالی نیاز بود. اما چون بعضی رفقا راهش را بلد بودند و هماهنگی هم میکردند، الحمدلله موفق شدند و ظرف مدت یک هفته، هم جوک و شوخی ها با اهالی قم و خود قم و روحانیت و جامعه المصطفی و سه چهار تا کلید واژه دیگه بسیار کمرنگ تر شد و هم اخبار و تحلیل ها و حساسیت ها از روی قم کاهش چشمگیر پیدا کرد. تاکید میکنم که بعدا یه عده سوءبرداشت نکنند؛ کار من و این و اون نبود. یه بسیج در سایه و کاملا هماهنگ شکل گرفت و این عملیات به سرانجام مطلوبی که براش تعریف کرده بودند رسید. ماشالله تیم های علمی و مبلغان مجازی حوزه های قم و مشهد و ... در تبیین و پاسخ به شبهات فعال بودند و گل کاشتند. من تعبیرم از اونا به سربازان و قلم به دستان گمنام سنگرهای مجازی در جبهه امام زمان یاد میکنم. آماری که یکی از رفقا داد این بود که گفت در ظرف مدت بیست روز، به بیش از 50 شبهه غیر تکراری سیاسی و 100 شبهه دینی و بالغ بر ده هزار کامنت داخلی و خارجی به صورت تکست و پست جواب دادند! ماشالله به این همت و صبر و انگیزه و دانش! ولی ... دو تا مسئله پیش اومد که بچه ها مجبور شدن به خاطر یکیش فراخوان بدن و دوباره از طلبه های پای کار و جهادی اعلام نیاز کنن! دو مسئله ای که دغدغه حضرت آقا شده بود و صراحتا از سهل انگاری درباره اون دو مسئله گلایه کرده بودند! اولیش مربوط به ورود نیروهای مسلح بود که در اینجا کاری باهاش نداریم. اما دومیش غسل و کفن و نماز خوندن بر بدن اونایی بود که مرحوم شده بودند اما ظاهرا گزارش شده بود که در برخی جاها بدون غسل و کفن و نماز دفن میکنن! و حتی متاسفانه در موارد معدودی، خانواده های اونا هم بعدا متوجه دفن شده بودن و بهشون فقط آدرس قبر عزیزشون داده بودند! اتفاقا این مسئله مورد تمسخر منافقین هم شده بود و استوری کرده بودند که: «نگا کنین! دیدین اگه به جای ساختن حوزه و مسجد، بیمارستان و درمانگاه ساخته بودید چقدر بهتر بود! دیدین حتی بدون غسل و کفن هم میشه دفن کرد و هیچ نیازی به آخوندها ندارین؟ آخوندا کجان؟ چرا جا زدن؟» نمیدونم درست باشه درباره خاطرات دفن و این چیزا هم بنویسم یا نه؟ اما چون میخوام ارزش کار بچه ها را به اندازه قطره ای از دریا بیان کنم و بمونه در این اوراق، اجازه بدید یه چیزایی تقدیم کنم: ادامه دارد...
سحر آخر ماه رجب هست از همه رفقا التماس دعا دارم🌷