من از زبان خیلی بدم میاد🚶♀
بعد تو فامیل یه دختره بود که
میگفتن این یارو مترجمه تو یکی از
فروشگاه های مشهور شیراز و خلاصه
نونش تو روغنه😀
و هروقت که بحث زبان میشد این
بزرگوار چماق میشد و می خورد...
آ باریکلا تو سر ما👀
تا اینکه الان فهمیدم بزرگوار اونجا
فروشنده لباسِ وکارش هیچ ربطی
به زبان نداره.😂(خیلی اتفاقیم برملا شد)
پ.ن:از اینکه رازش برملا شد خوشحال
نیستم؛ از اینکه دیگه قرار نیست از خوبیای
زبان گفته شه و ایشون بشه مصداق بارزش
ولی خوشحالم.😅
بین یه مشت حیوون زندگی میکنیم که قوی به ضعیف رحم نمیکنه ولی ادعای انسانیتشون گوش فلک رو کر کرده .
مدرسه كه ميرفتيم، هربار كه دفتر مشقمون رو جا ميذاشتيم معلممون ميگفت "مواظب باش خودتو جا نذارى"
و ما ميخنديديم و فكر ميكرديم نميشه خودمونو جا بذاريم!
بزرگ كه شديم بارها و بارها يه قسمت از خودمون رو جا گذاشتيم؛
توى يه كافه،
توى يه خيابون،
توى يه خاطره...
مکملِمن ؛
من فقط دو تا خواسته دارم برام گل بگیرید و کم تر از گل بهم نگید.
اگه میدونستم انقدر ریکشن داره
خواسته بعدیمم میگفتم😂😅